ای طعم نامت از عسل ناب ؛ ناب تر
حال دل خراب ؛ به یادت ؛ خراب تر
نور تو وقت تابش بی منّت خودش
از آفتاب آمده پُر آب و تاب تر
خُشکانده است حلق مرا ذکر" العطش"
از مشک خویش کام مرا کن به آب ؛ تر
درمجلسی که شأن دعا استجابت است
بانام تو دُعام شده مستجاب تر
آن قَدْر در سؤال سماجت نشان دهم
بلکه لبت شود به هوای جواب ؛ تر
حظّ نگاه کردن تو روزی اش نشد
چشمی که شد ز اشک به شوق ثواب ؛ تر
وقت نوشتن از علَمَت هِی گریستم
طوری که گشت دفتر و میز و کتاب؛ تر
باخون اکبرش چه خضابی حسین بست
با خون تو محاسن او شد خضاب تر
چشمت که صید تیر سه پر شد،حسین دید
لبهای طفل گشت به اشک رباب؛تر
محمدقاسمی
عشق است ابالفضل .............