بسم الله الرّحمن الرّحیم
این روزهای تلخ آخر را تحمّـل کن
حال دل بی تاب حیدر را تحمّـل کن
تو روبه قبله هستی و من رو به تنهایی
پس اشک های سرد همسر را تحمّـل کن
پهلو به پهلو کردنت مشکل تر از قبل است
آرام باش و زخم بستر را تحمّـل کن
تا لحظه ی تعویض ، با اینکه شکستندش
خونابه های مانده بر در را تحمّـل کن
چون گردنت از کار افتاده ست می گویم
حرکت نکن ، سنگینی سر را تحمّـل کن
گودال اگر رفتی به نفرین وا مکن لب را
دور حسین انبوه لشگر را تحمّـل کن
گیسو پریشان کن ، ولی جان علی ، زهرا
وقتی که می بُــرَّند حنجر را تحمّـل کن
محمدقاسمی 4 بهمن 1393