بسم الله الرّحمن الرّحیم
بعد از لبت فرات به دردم نمی خورد
اصلاً نه ... کائنات به دردم نمی خورد
با من مگو از آب که با یاد تشنگیت
این مایه ی حیات به دردم نمی خورد
دریا پس از حکایت در هم شکستن ات
ای کشتی نجات به دردم نمی خورد
دنیا اگر چه مثل گلستان...برای من
مِنهای کربلات به دردم نمی خورد
وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند
قد قامت الصّلاة به دردم نمی خورد
چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین
در اغلب جَهٰات به دردم نمی خورد
گاهی به سمت روضه و گاهی سوی گناه
این پای بی ثُبات به دردم نمی خورد
وقتی حواله ام ندهد ثامن الحُجج
رفتن پی "برات"به دردم نمی خورد
محمدقاسمی