بسم الله الرّحمن الرّحیم
از زمانی که تن فاطمه تبدارشده
روز در چشم علی مثل شب تارشده
آنکه باهر نگهش عقده ی گشایی کرده ست
حالْ خود چندصباحی ست گرفتارشده
مرتضایی که طبیب همه ی خلق خداست
حالت فاطمه را دیده و بیمار شده
آهِ بازوی یدالّلهیِ او گشته بلند
هرزمان،همسر او دست به دیوارشده
دوسه ماه است که زهرای جوان دربستر
خفته و حیدرِکرّار پرستارشده
بسکه خون هرنفس ازچشمه ی کوثر جوشد
بستر فاطمه یک پارچه گُلزارشده
دوسه ماهست حسن،رنگْ پریده با ترس
خواب رفته ست و یک مرتبه بیدارشده
سوخت از شرم در خانه ی مولا تا دید
میخِ کوبیده بر آن سینه چه خونخوار شده
برفراز در آتش زده با خون جگر
بنویسید که این بیت عزادارشده
"محمّدقاسمی"