تقدیم به محضر امام هادی علیه السّلام
زائر آن بار که قسمت شد و سامرّا رفت
همه ی درد و غمش در حرم از دنیا رفت
چشم را بست و دعا کرد که عاشق بشود
پلکِ او وا نشده ، دید دعا بالا رفت
چار تا قبر ، در إحرامِ سیادت دید و
دل او تا حرم گمشده ی زهرا رفت
خواست تا "جامعه خوانی" کند،از روی ادب
دست بر سینه، سوی قبر دوتا آقا رفت
گفت:صد مرتبه تکبیر و زیارت را خواند
هر فرازی که نفهمید، پیِ معنا رفت
خیس شد صورتش از گریه که درهرسطری
دل آشفته و طوفانی او صد جا رفت
یادش افتاد شبی تلخ وَ مردی را که
پابرهنه ،وسط کوچه ،پیِ اعدا رفت
جگر ختم رُسُل سوخت دل زهرا سوخت
دست بسته ز حرم چون پسر مولا رفت
یادش افتاد که "آقای غریبی" ، هادی
از سر جبر سوی بزم مِی ، از اینجا رفت
یادش افتاد که از نای جگر سوخته ای
تا دل عرش خدا نوحه ی واویلا رفت
یادش افتاد که در ساعت تشییعِ تنی
پسری پاره گریبان ، عقبِ بابا رفت
ناگهان صحنه ورق خورد و به گودال رسید
شمر روی تن غارت شده ای با پا رفت
بعد از آن دید میان غُل و زنجیرِ ستم
پسری با تن تبدار که با سرها رفت...
..........................................................
پی نوشت:
یار تنهاست بپرهیز تو هم از تن ها
بُرد کرد آنکه به سرداب حرم تنها رفت
همه گفتند پس از رجعت سرخ طبسی
آخرین بار سفر را چه قَدَر زیبا رفت... #
محمّـدقاسمی94/2/1