سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۴۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا درآورده ازپا، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری ؟ تا کی دل و بیقراری ؟

این خانه ها بی حضورت ، زندان زجر و شکنجه ست 
شوقی به خواندن ندارد ، در این قفس ها ، قناری

ای عیدجمعه ، ز هجرت ، روزعزای عمومی
ای چشمها در فراقت ، از اشک ، چون رودِ جاری

در بوته ی امتحانت ، مثل طلا ذوب گشتیم
ممنون ، دلِ سنگِ مارا دادی چه نیکو عیاری

نه کوفی بی وفائیم ، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده ی تحت امریم ، تو صاحبُ الاختیاری

مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما
میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری

هرکس گدایت نباشد ، فقر و فلاکت سزاش است
درچشم ما گنج قارون ، بی توست عینِ نداری

از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی
کِی دست پُرمِهر خودرا بر شانه ام میگذاری ؟

"محمدقاسمی" 1393/11/24

ثواب این غزل رو تقدیم میکنم به یکی از سینه سوخته های حضرت ولی عصر علیه السلام که همیشه  ((یابن الحسن ))گفتنش دلم رو میلرزوند.
شادی روح مرحوم حاج سید علی محمودی فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید.
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّاس است
دلم عُمریست مقیم حرم عبّاس است

همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم
دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّاس است

کیمیایی که کند خاک سیه را زر سُرخ
گرد و خاکی ست که زیر قدم عبّاس است

نام او لفظ جلاله ست چو قرآن خداست
قسم حَقّه به مولا قسم عبّاس است

به نفس های مسیحاییِ ساقی سوگند 
دم احیاگر ما بازدم عبّاس است

چه حسابی ست که جمع رقم "باب حسین"
عدد ابجد آن هم رقم "عبّاس" است

اوّلین بابِ تقرّب به حسین بن علی
سوختن در غم دست قلمِ عبّاس است

پای آن بحر طویلی که سروده "وصّاف"
می نویسم اثر محتشم عبّاس است

طیب الله به آن شاعر خوش ذوق که گفت:
"هرچه داریم همه از کرم عبّاس است"

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


تسبیح ما زمان مناجات ، زینب است
ذکری که گفته ایم به کَرّات ، زینب است

گسترده است سفره ی گریه تمام سال
در هیأتی که بانی خیرات ، زینب است

تنها نَه هل أتیٰ و نَه مریم ، نَه قدر و نور
شأن نزول اغلب آیات ، زینب است

او زینت است زینت حق را و پیشِ خَلق
بهر خدا ، دلیل مُباهات ، زینب است

هم مظهر خدیجه ی کُبرای مصطفاست 
هم مرتضای فاطمه مِرآت ، زینب است

اکسیرِ فوقِ مُعجزه ی تُربت الحُسین
در خاک پایِ عمّه ی سادات ، زینب است

آن خانم مُجلّله ای که ز صبر او
حتّیٰ ملائکند همه مات ، زینب است

آن خانم مُکرّمه که بود بر سرش
چون سایبان "رُؤوس مُشالات"* ، زینب است

آنکه ز فیض نافله های نشسته اش
جانی دوباره یافت عبادات ، زینب است

آنکس که بی حُسین و رُقیّه برای او
دنیا شده ست دارِ مُکافات ، زینب است

*ناحیه ی مقدسه : ((السّلامُ علیٰ الّرؤوسِ الُمشالات))
سلام برآن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)

"محمدقاسمی" 1393/11/20
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

پای مرا به ساحت قُدس حرم کشید
یعنی مرا ز لطف به دارالکرم کشید
از روی مِهر دست بروی سرم کشید
بعدش به نامه ی عمل من قلم کشید

پاکم که کرد ، گفت بگو بی حد و عدد
"من کلب آستان توأم یا علی مدد"

ای دل بیا و حشمت دادار را ببین
ایوان طلای حضرت کرار را ببین
در صحن او زیارت ابرار را ببین
سلمان و حُجر و مالک و عمّار را ببین

هرکس ابوذرانه پی یار میرود
چون میثم عاقبت به سرِ دار میرود

وقت اذان صبح نجف ، آه می کشم
همراه آه ، ناله ی جانکاه می کشم
حسرت برای سجده به درگاه می کشم
گر نعره ی علی ولی الله می کشم

این نعره ام به کوری اهل سقیفه است
بیزاری از سقیفه نشینان ، وظیفه است

ای دل بگو فضائل مولا شنیدنی ست
مدح و ثنای همسر زهرا شنیدنی ست
اوصاف نفس خالق یکتا شنیدنی ست
القاب جانِ حضرت طاها شنیدنی ست

ای دل مناقب اسدالله را بگو
یک گوشه از مقام یدالله را بگو

سعی و صفا علیست به سعی و صفا قسم
رکن و منا علیست به رکن و منا قسم 
ذکر و دعا علیست به ذکر و دعا قسم
درد و دوا علیست به درد و دوا قسم

دُرّ نجف اگر که چنین صاف و صیقلی ست
ذکرش به عشق فاطمه یامرتضی علی ست

تنها شده ست ساجد و مسجود، یک نفر
تنها شده ست عابد و معبود ، یک نفر
تنها شده ست شاهد و مشهود ، یک نفر
تنها شده ست حامد و محمود ، یک نفر

آن یک نفر به جان علی نیست جز علی
در حدّ درک سِیر ولی کیست جز ولی ؟

حبل المتین علی ست به حبل المتین قسم
یعسوب دین علی ست به یعسوب دین قسم
حقّ الیقین علی ست به حقّ الیقین قسم
عرش آفرین علی ست به عرش آفرین قسم

از نور روی اوست که عرش آفریده شد
از خاک پای اوست که فرش آفریده شد

سِرّ خفی یکی ست و نور جلی ، یکی ست
با حق کسی که گفته از اول بلی ، یکی ست
از عالم الست به عالم ولی ، یکی ست
ذات خداکه هست احد پس علی ، یکی ست

آن هم امام اول ما بچّه شیعه هاست
شُکر خُدا که نادِعلی بر زبان ماست

خوشبخت کیست آنکه به پایش نثار شد
خوشبخت کیست آنکه به عشقش دچار شد
خوشبخت تر کسی که به تیرش شکار شد
در زیر سُـمّ مَرکب حیـدر غُـبـار شد

دُلدُل به زعم من ز بُراق جَنان سر است
نَعلی که خورده بر سُمِ او کیمیاگر است

بی او نبی که میل پیمبر شدن نداشت
زهرایش ، اشتیاق به کوثرشدن نداشت
بی او کسی اجازه ی بهتر شدن نداشت
هر نوکری لیاقت قنبر شدن نداشت

قنبر چه کرد ؟ صاحبش اورا بغل گرفت 
جای شراب ناب ز ساقی عسل گرفت

هرکس که در مقابل او خَـم نمی شود
گر عمر نوح هم کند آدم نمی شود
حرفی به حرف عشق ، مُقّدم نمی شود
بی عشق او بهشت فراهم نمی شود

خواهی که بگذری به سهولت از این مسیر
روی پل صراط دم یا علی بگیر

محمدقاسمی1393/11/19
  • سائل
  • ۱
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

هرکسی در وادی زینب قدم برداشته ست
جای شکّی نیست که رخصت ز حیدر داشته ست

در شُکوه ، آئینه ی گردان خدیجه بوده است
فاطمه در خانه ی خودهرچه دختر داشته ست

تالی اُمّ نبی را خوانده ایم اُمّ ولی
مرتضی در خانه دختر نه که مادر داشته ست

مَحض گَشتن دور او بوده ست ، جبریل امین
---گر به قدر وسعت افلاک شهپر داشته ست

کلّ خواهرهای عالم را برادردوست کرد
آن همه مِهری که زینب با برادر داشته ست

ظاهراً ارباب ما مدفون به ارض کربلاست
باطناً شش گوشه ای در قلب خواهر داشته ست

از صدای حیدری اش که صدای ذات هوست 
"أُسٍْکُتُوا" بازار شهر کوفه را برداشته ست

فتح شام از فتح خیبر هیچ چیزی کم نداشت
یک تفاوت داشته ، قلعه فقط در داشته ست

خطبه هایش را اگر چه چون پدر ایراد کرد
سطرْ سطرش بی گُمان بوی پیمبر داشته ست

خانمی که پیش مرگ گیسویش عبّاس شد
برسرش در باد و طوفان نیز معجر داشته ست

پیری اش ، قد کمانش ، حاکی از این مطلب است
شاه را دیده که حنجر زیر خنجر داشته ست

"محمدقاسمی" 1393/11/18
  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السلام


بی وقفه ، بی مقدمه هیأت گرفتنی ست
هیأت گرفتنی ست، سعادت گرفتنی ست

ازموقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دوسه ساعت گرفتنی ست

یک جای روضه رفته دلت که مسافری
حتی در این معادله قسمت گرفتنی ست

درگود چشم، اشک نشسته ست منتظر
ذکر حسین مرشد و رخصت گرفتنی ست

بااشک از دوچشم، چنین از ولیِّ دم
در دادگاه روضه رضایت گرفتنی ست

گیرم شفا نبود تو ازبس قیامتی 
دامان تو به روز قیامت گرفتنی ست

زائر شدن به قسمت و دعوت همیشه نیست
ای بی خبر بکوش زیارت گرفتنی ست

مهدی رحیمی (زمستان)
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

از ناودانْ طلایِ نجف باده جاری است
آن هم چه باده ای که علاج خماری است

میخانه است این حرم و ساقی اش علی ست
پس در نجف عبادت ما باده خواری است

اینجا به التماس می اُفتد ، مِیَ اش دهند
حتّی کسی که از تب مستی فراری است

زائر چگونه چشم ببندد به قصد خواب
جایی که نوح طالبِ شبْ زنده داری است

یک شب نه ، جبرئیل هزاران شب است که
تالحظه ی سحر پیِ حیدر شماری است

خشتِ طلا به گنبد اگر جلوه می دهد
زیباییِ رواق به آئینه کاری است

در اوج عشقبازی خود با ضریح تو
عاشق همیشه ابر نگاهش بهاری است

زانو زدن برابر این آستان خوش است
اینجا گدا شدن سند شهریاری است

"حاجب اگر محاسبه ی حشر با علی ست"
بیچاره من که سهم دلم شرمساری است

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بِسم الله الرّحمٰن الرّحیم

گرچه پنهان است ، پُشت دست معجر، روی تو
صبح و شب خیره ست چشم بچّه هایت سوی تو

آتش آهم شرر بر جان هستی می زند
هر زمانی می نشینم همسرم پهلوی تو

از درودیوار جای اینکه آید بوی دود
بیشتر حس می شود مینوی احمد، بوی تو

با همان چشمی که نیمه باز مانده کن نگاه
قوّت از پایم گرفته ، لرزه ی زانوی تو

هر دو در اوج جوانی میل پیری کرده اند
هم سوادِ موی مردت ، هم سوادِ موی تو

خانه را جارو زدی و شرم من شد بیشتر 
تا که دیدم شد عصایت دسته ی جاروی تو

آسیابت را مگردان جان زینب بعد از این
چون دهان وا می کند زخم روی بازوی تو

بچّـه ها مثل من از خواب و خوراک افتاده اند
خورده اند از بس عزیزم غصّه ی پهلوی تو

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهراسلام الله علیها


غزل در اوّلین بیت خودش پژمرد و پرپر شد
همین که قافیه در دوّمین مصراع ، مادر شد

کسی که کوثر قرآن شود هرگز نمی سوزد
غلط گفتند آتش دست بر دامان معجر شد

مصیبت هرچه نازل شد پس از او بر عزیزانش
شروعش از تبانی کردن دیوار با در شد

چه شبها که قنوت خویش را میخواند با یک دست
چه شبها که تماشایش بلای جان حیدر شد

نظام خانه ، بی مادر ، ز هم می پاشد و دیدیم
پس از زهرا چگونه جمعشان ، جمع مُکسَّر شد

مبر ای روضه خوان ما را به گودال پُر از نیزه
همین جا پشت این در بود که ارباب ، بی سر شد

مگو در کربلا شد بی برادر دختر زهـرا
که اوّل بار زینب در مدینه بی برادر شد

تن شش ماهه ای یک روز زیر دست و پا ماند و
تن شش ماهه ای در کربلا از تیر بی سر شد

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

در پشت در افتادی و چیزی نگفتی
از پشت سر افتادی و چیزی نگفتی

دستاس با من گفت : دستت گفته با او
با درد درافتادی و چیزی نگفتی

محسن برایت شد سپر در جنگ آتش
تو با سپر افتادی و چیزی نگفتی 

در کوچه پی در پی به دست ضربه هایِ
---آن چل نفر افتادی و چیزی نگفتی

نفرین به قنفذ با غلاف تیغ نحسش 
از بال و پر افتادی و چیزی نگفتی

من باخبر از حال تو بودم ولی ، آه
تو بی خبر افتادی و چیزی نگفتی

چون خواستی شرمندگی ام را نبینی
در دردسر افتادی و چیزی نگفتی

برخاست فریادِ سکوتت لحظه ای که
در پشت در افتادی و چیزی نگفتی

محمدقاسمی
  • سائل