سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا باب الحوائج ...

درآستانه ی شهادت حضرتش این غزل رو تقدیم می کنم به محضرِ موسی بن جعفر علیه السّلام


کس نفهمید که عُمرَش به چه مِنوال گذشت ؟
آنکه روز و شب او کُنج سیه چال گذشت

چارده سالْ بلا، زجر، شکنجه، دشنام
چارده سال که اندازه ی صدسال گذشت

غنچه ی بوسه یقیناً به لبش می خُشکد
عُمرِ بابایی اگر دور ز اطفال گذشت

شب ظلمانی و زندان پی زندان ، یعنی
فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت

غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید
هرکس از پهلوی این کعبه ی آمال گذشت
#
"الف"سرو بلندای وجودش از غـــم
---تا شدآن قدرکه حتّیٰ کمر از"دال"گذشت

زَهر کُشتش تَه مطموره ی تاریک و نَمور
وای من ! شعر چرا از لبِ گودال گذشت ؟

کربلا ! زلزلتِ ألارض ! چه آمد به سرش ؟
حرفهایی ست که در سوره ی زلزال گذشت

تیرها، یک کفن از پَر به تنش پوشاندند
خنجر از حنجره اش،آه به جنجال گذشت

چون سرش رفت سر نیزه ی "دنیاخواهان"
کار از غارت گهواره و خلخال گذشت

محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

اوضاع زندان سخت و بدتر شد
تا وضع جسمش مثل مادر شد

هر روز ضرب سیلی و شلّاق
افطاریِ موسی بن جعفر شد

او خطّ ثلثی ناب و موزون بود
صد حیف ، کوفیِ مُکسّر شد

از حرف های زشتِ زندان بان
آئینه ی قلبش مُکدّر شد

با ناسزاهایی که می گفتند
درد دلش چندین برابر شد
#
"آزادی" آن هم با غُل و زنجیر
از حبس ، سهم این کبوتر شد

با آن همه فرزند،درد اینجاست
تنهای تنها بود و پرپر شد
#
"در" از خجالت سرخ شد وقتی
تابوت آقا تخته ی در شد

از برکت جسمش ، پُل بغداد
بازارِ گلهایِ مُعطّر شد

معصومه اش را می کند دق مرگ
عمری که با داغ پدر سر شد

او زائر اشک برادر بود
امّــا رقیّه زائر سر شد

از ظلم رعیت ، دخترِ شاهی
هم بی پدر هم بی برادر شد

ای وای از وقتی عمویش رفت
آماده ی تسلیمِ زیور شد

از کربلا تا شام ، چِل منزل
ذکرش فقط "لالایی اصغر"شد
.
.
.
پ.ن:
با برق شادی از حرم برگشت
چشمی که پایِ داغ او تر شد

محمدقاسمی 94/2/20

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

تقدیم به محضر امیرالمؤمنین علیه السّلام

پا در رکاب کرد و به مرکب سوار شد
شیر خدا روانه برای شکار شد

تکبیر او بلند شدو پهنه ی نبرد
تازه شبیه صحنه ی یک کارزار شد

خورشید چادری به سر از ترس او کشید
وقتی که برق تیغ علی آشکار شد

شمشیر را به رقص در آورد دست او
حیدر رسید و کار به کفّار زار شد

انداختند عده ای از ترسشان سپر
فریاد عده ی دگری الفرار شد

او یک تنه به لشگر کفار حمله کرد
دشمن به خشم شیر غضنفر دچار شد

گویا رسیده بود که گندم درو کند
یک لشگری نفر به نفر تار و مار شد

از شور ذوالفقار فضا را شرر گرفت
انگار در میانه ی دشت انفجار شد

هر کس که داشت شهرت جنگاوری و رزم
نصف از وسط به ضربه ی او چون خیار شد

دیدیم هر که در بر او کرد قَدْ عَلَم
در گِردباد حمله ی حیدر غبار شد

تأخیر قبض روح دلیلش مُشخّص است
تعداد کشته های علی بی شمار شد

تا هفت نسل بعد خودش مؤمنی نداشت
هر کس که طعمه ی دو لب ذوالفقار شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت أمّ کلثوم سلام الله علیها

دوسالش بوده وقتی شعله با آن در، درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده

دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده

دوسالش بوده امّا دیده وقت غسل یاس آنشب
چه بوده ماجرا؟ لرزه به دست حیدر افتاده
...
و در کوفه پدر را دیده در محراب ، خون آلود
که با فرق دوتا گشته کنار منبر افتاده

ندیده تشتِ از خونِ جگر، پُرلاله را امّا
یقیناً دیده تشتی را که بین آن سر افتاده

گمانم،روی ناقه زیر لب"وامحسنا" گفته
نگاهش تاکه بر رأس علیِّ اصغر افتاده

دلیل پیری اش را از خودم پرسیدم و گفتم:
گمانم چشم او ، بالای تل بر حنجر افتاده

صدای مادری پیچیده در گودال ، از ترس است
اگر از دست شمر بی مروّت ، خنجرافتاده

فقط او دیده و زینب که طیِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پیکرِ بچّه کبوترها پر افتاده

دُرست آندم که پیش کعب نِی خود را سِپر کردند
حُسین از روی نِی چشمش به هردو خواهر افتاده

رقیّـه راه رفته دست بر دیوار با زحمت
خدایا امّ کلثوم از چه یاد مادر افتاده ؟

و شاید قید عُمْرش را زده آن لحظه که دیده
سر ارباب در آغوش گرم دختر افتاده


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت أمّ کلثوم سلام الله علیها


بسم الله الرّحمن الرّحیم

کیست او؟ خواهرِ امام حسین
زینــبِ دیگرِ امام حسین

امّ کلثوم ، دخترِ حیدر
نائبِ مادرِ امام حسین

مثل زینب ز هر نظر باشد
بهترین مَظهرِ امام حسین

بعد زینب ملیکه ی عشّاق
اوست در کشورِ امام حسین

بعد زینب رکاب حضرت اوست
پای آب آورِ امام حسین

تکیه گاه رشید او هم هست
شانه ی اکبرِ امام حسین

بغلش بوده تا سحر اصغر
در شب آخرِ امام حسین

آخر کار کرده دقْ مرگش
روضه های سرِ امام حسین

دیدن نیزه زار گودال و
خنجر و حنجرِ امام حسین

دیدن ساعتی که از سُم اسب
خُرد شد پیکرِ امام حسین

چه وفاتی ؟ که این همه داغ است
قاتل خواهرِ امام حسین

رفت وقتی که م ع ج ر ش ، دیدند
رفت انگشترِ امام حسین

ناقه ی بی جهاز، منبر او
نیزه شد منبرِ امام حسین

پیر شد در خرابه یک شبه از
---رفتن دخترِ امام حسین

غربتش جنس غربت زهراست
أُمّ کلثوم ، آه ، أُمّ بُکاست


محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت علی اصغر سلام الله علیه

نه اینکه زیر عبا هم، در آفتاب بسوزد
رُخ لطیف تو از بوسه، وقت خواب بسوزد
 
"گلابْ گیر"نشان داد ، با تمامِ قشنگیش
گلی که سر بِدهد تا شود گلاب ، بسوزد

مریز روی زمین ، مُحسنِ حسین ، وگرنه
دوباره مثل مدینه ، ابوتراب بسوزد

چگونه شرح لبت را بروی صفحه بیارم ؟
که با نوشتن این غم دل کتاب بسوزد

ز آتشی که عطش در گلویِ خشک تو انداخت
سه شعبه موقع پس دادن جواب بسوزد

برای اینکه بسازد بنای گریه ی ما را
بناشده ست که در ماتمت رباب بسوزد

ز سایه ای که تو انداختی به محمل خواهر
دل رقیه از این لطف بی حساب بسوزد

اگرکه ابر شده آب سرد، معنیش این است
بناست تا به ابد در غم تو آب بسوزد


محمدقاسمی

پ.ن: آقای شش ماهه ام یا حضرت باب الحوائج از همه ی شیعیان و محبین و موالیان جد اطهرتون به گوشه ی چشمی رفع گرفتاری بفرمایید.

جان لب ترک ترکت ، حضرت عطش
از دامن رباب به ما هم نگاه کن...یاعلی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

لعنت الله علی آل سعود

تا نفس دارم و تا خون در رگم می جوشداین دشمنی پابرجاست ...

قومی که سیه روزتر از عاد و ثمودند
صدمرتبه گفتیم همین آل سعودند

این طائفه هم مسلک شیطان رجیمند
یک ثانیه در بند خداوند نبودند

بیزاریِ ما بر همه ی خلق عیان است
زین فرقه که زاییده ی افکار یهودند

یک ذرّه هم از آدمیت بهره نبردند
یک لکّه ی ننگند که در مُلک وجودند

در حال نمازند اگر ، خوب نظر کن
تنها به ابوبکر و عمر گرمِ سُجودند

دور سر ما هاله ای از نور تولّاست
اینها همه در هاله ای از نعشه ی دودند

بی حیثیتیِ خلفا قسمتشان شد
مفعول شدن را که قبیحانه ستودند

از دادن ناموس ندارند إِبایی
در هرچه بخیلند در این صاحب جودند

ارفاق کنم ، پادشهان عربستان
هم قیمت یک گونیِ پوسیده ی کودند

دنبال مُقصّر نرو این سمت به آن سمت
این بی هُنران علّت هر گونه رُکودند

این سلسله الباقی دُزدان سقیفه ند
آن دسته که حقّ علی و آل ، رُبودند

نفرین به کسانی که پس از داغ پیمبر
باضربه ی پا از دل ما عقده گشودند

شد روزیِ شان کاسته در باب تولّی
آن دسته که اشعار تبرّی نسُرودند

محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

مادر جان !

به بهانه ی سالروز ولادتش تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

روز میلاد تو وقتی روز مادر می شود
حسّ خوشحالی ما صدهابرابر می شود

آن قَدَر روشن تجلّی می کنی ای نور محض
هم مکان هم لامکان از تو مُـنّور میشود

دست تقدیر خدا مولاست امّا سرنوشت---
آن چنانی که تو میخواهی مُقدّر می شود

تا که جبرائیل از ثِـقلَـش نریزد بال و پر
مدح تو کوتاه در آیات کوثر می شود

هرکسی در عالم ذَر، زودتر میثاق بست
---باتولّایت ، در این دنیا پیمبر می شود

اشک چشم عاشقانت را اگر جمعش کنند
حوض کوثر میشود ، تقدیم حیدر می شود

هرکسی دیروز می زد طعنه بر بابای تو
نسل بی مقدارش از امروز اَبتر می شود

شهر پیغمبر که جای خود، ز عطر یاس تو
هفت شهر آسمان، دارد معطّر می شود

انبیا از درک شأنت می کنند اظهار عَجز
درمقامی که پدر خَم نزد دختر می شود

دستهایت را نبی تا بوسه باران میکند
کام او شیرینتر از هر قند و شکّر می شود

هست ردّالشّمس و خلقِ خلق ، کار کوچکش
شیرمردی کز لیاقت با تو همسر می شود

فتح خیبر، می کند اثبات ، این حرف مرا
کار ناممکن به نام تو مُیسّر می شود

رشته های چادرت را پهن کن ، یاذاالکرم
احتیاج ما دوچندان روز محشر می شود

اشکهای ماست غسل توبه ی بعد از گناه
هرکه گریانت شود فوراً مُطهّر می شود

این چه سرّی هست،حتّی در شب میلاد هم
حال ما با گریه کردن بر تو بهتر می شود

آن همه دیدی مصیبت، پس چرا در روضه ات
اغلب اوقات حرف از ضربت در می شود ؟

کاش می فهمید آن نامردِ پستِ سنگدل
یاس حتّی از صدای باد پرپر می شود

صورتت نیلی، تنت مجروح، بازویت کبود
وارث این دردها اربابِ بی سر می شود

محمّدقاسمی 94/1/19

  • سائل
  • ۰
  • ۰

و عشق را تنها در نگاه تو یافتم ((یااباصالح المهدی))


مراد اگر نشوی کِی مرید خواهم شد؟
جواب اگر ندهی ناامید خواهم شد

حوالتم مده بر تیغ دشمنم ، یک روز
به تیر غمزه ی چشمت شهید خواهم شد

به لطف تابش خورشید چهره ات ای نور
سیاهِ محضم اگر، روسپید خواهم شد

به شوق اینکه تو پاسخ دهی، به گریه دخیل
برآن کسی که مرا آفرید خواهم شد

اگر مرا بنویسند وقف شام عزات
خودم برای خودم روزِعید خواهم شد

چو نور شمع که در آفتاب ، پیدا نیست
همینکه جلوه کنی ناپدید خواهم شد

کلید جنّت من دست پلکهای شماست
که گفته وارد آن بی کلید خواهم شد؟
 
چو خون به هر رگ من عشق آنچنان جاری ست
که در هوای تو حبل الورید خواهم شد

ز بودنی که نبودن به چشم می آید
شبیه جمعه ی هر سررسید خواهم شد


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بدون شرح !

کاش می فهمیدیم نباید به اونایی که مثه خودمون فناپذیرن دل بست اما ظاهرا انسانیم و اهل نسیان...
دم همه تون همیشه ی همیشه گرم دلتون پر از عشق اونم به معنای حقیقیش... 

حالا که نیستی دائم ، گلومو بغض میگیره
همش یادتو می اُفتم ، همش اشکم سرازیره

دلم میخواست این روزا،ببینی حال و روزم رو
کسی که زندگیش بودی دیگه از زندگی سیره

شدم اون عابر تنها، که هر شب تو خیابونا
صدای خِشْ خِشِ پاشم،نمی دونه کجا میره !
 
ازت دورم ولی عشقم ، بهم اونقدر نزدیکی
که تو ذهنم خیال تو، وضوحش عین تصویره

برا برگشتنت امشب خدا رو واسطه کردم
که فهمیدم یه چیزایی تو دنیا، دست تقدیره

عزیزم خیلی حرفامو ، تموم اشتباهامو
میخوام جبران کنم اما، میترسم که بگی دیره

محمدقاسمی 94/1/15 نیمه شب

  • سائل