درآستانه ی شهادت حضرتش این غزل رو تقدیم می کنم به محضرِ موسی بن جعفر علیه السّلام
کس نفهمید که عُمرَش به چه مِنوال گذشت ؟
آنکه روز و شب او کُنج سیه چال گذشت
چارده سالْ بلا، زجر، شکنجه، دشنام
چارده سال که اندازه ی صدسال گذشت
غنچه ی بوسه یقیناً به لبش می خُشکد
عُمرِ بابایی اگر دور ز اطفال گذشت
شب ظلمانی و زندان پی زندان ، یعنی
فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت
غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید
هرکس از پهلوی این کعبه ی آمال گذشت
#
"الف"سرو بلندای وجودش از غـــم
---تا شدآن قدرکه حتّیٰ کمر از"دال"گذشت
زَهر کُشتش تَه مطموره ی تاریک و نَمور
وای من ! شعر چرا از لبِ گودال گذشت ؟
کربلا ! زلزلتِ ألارض ! چه آمد به سرش ؟
حرفهایی ست که در سوره ی زلزال گذشت
تیرها، یک کفن از پَر به تنش پوشاندند
خنجر از حنجره اش،آه به جنجال گذشت
چون سرش رفت سر نیزه ی "دنیاخواهان"
کار از غارت گهواره و خلخال گذشت
محمد قاسمی