سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مادر ادب ...

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

سائلش را روزیِ چندین برابر داده است
خانه ای که خشت خشتش دل به کوثر داده است

خوشبحال آن کسی که هرچه رزقش بوده را
از مودّت در ره آل پیمبر داده است

تا کمی جبران درد دوری از زهرا شود
باز هم یک فاطمه ، ایزد به حیدر داده است

بی گمان آئینه دار حضرت خیرالنّساست
خانمی که زینب اورا نامِ مادر داده است

بُرده روی بال، جبرائیل، تا بَطنان عرش
هر سلامی را که بر زهرای اطهر داده است

حق، به این خانم که فرموده کنیز زینبم
ازکرامت دامنی عبّاس پرورداده است

پیشتر از کربلا در پادگانِ شاه عشق
چارتا سردار را تحویلِ لشگر داده است

جعفر و عثمان و عبدالله را،از ابتدا
نذرفرموده، سپس در راه دلبر داده است

ناخودآگاه آمده "یافاطمه" روی لبش
هرزمانی تکیه بر دیوار یا در داده است

بی حرم مانده ست تاثابت کندزهرایی است!
---یاکه سهمش رابه عباس دلاورداده است؟

گفت امامش ، ماه تو بی دست شد امّا مرنج
درعوض دیدم خدا جایش به او پرداده است


محمدقاسمی 94/1/11

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

قسم به گریه ی صاحبْ عزای أمّ بنین
من آفریده شدم با دعای أمّ بنین

قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است
چنان که سوختم از ماجرای أمّ بنین

شبیه مشک اباالفضل ، میچکد اشکم
به پای غربت بی انتهای أمّ بنین

اگرچه دست ندارد به تن، ز راه کرم
گرفته دست مرا مرتضای أمّ بنین

به یاد چادر زهراست بالشان خاکی
کبوتران حریم هوای أمّ بنین

شِفا شبیه گدایی که سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفایِ أمّ بنین

ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاک پایِ أم بنین

نخورده آب زمانی که روضه میخوانده
گرفته بوده یقیناً صدای أمّ بنین

برای دفعه ی سوّم شکسته زینب را
نوا و ناله و واویلتای أمّ بنین

سه سال سوخت بیاد سه ساله و پدرش
فدای آن همه مهر و وفای أمّ بنین

حسین دست ابالفضل را که می آورد
رباب سینه زد آن دم به جای أمّ بنین

خمیده بود زمانی که عزم رفتن داشت
شبیه فاطمه قد رسای أمّ بنین

مکان گریه برای حسین اگر حرم است
مگو بقیع بگو کربلای أمّ بنین

به جان دست قلم ، در جزا نمی سوزد
دلی که سوخته در نینوای أمّ بنین

پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق
قرارمان دمِ ایوان طلایِ أمّ بنین...

"محمّدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

وجودِ اهل محبّت همیشه در خطر است
تقرّبِ دل عاشق به آه شعله ور است

چگونه مُرده بخوانیم آن کسی را که
تمام عمر خودش با حسین همسفر است
 
غبار معصیت از دامنش گرفته شود
کسی که کاسه ی چشمش ز آبِ دیده ، تر است

شبی که سرنشود باحسین وگریه براو
همان شبی ست که فرموده اند بی سحر است

نماز نافله ی شب بدون اشک حسین
عبادتی ست که مانند نخل بی ثمر است

فدای خانم محنت کشیده ای که هنوز
بقیع از نفس روضه هاش خونجگر است

هنوز امّ بنین ، مادر چهار یل است
شبیه نجمه و لیلا اگرچه بی پسر است

در آفتاب کنار رباب می سوزد
شریک شرمِ به جا مانده در دل قمر است

ز داغ ماه به ابروش خم نیاورده
غم حسین کشیده که دست بر کمر است

از آن چهار رشیدی که از کَفَش رفتند
تمام دلخوشی اش تکّه های یک سپر است


"محمّدقاسمی" 94/1/10

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر مادر ادب حضرت امّ البنین
سلام الله علیها

یک گوشه ی بقیع کنار چهار قبر
مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه
لا تَدْعُوَنّیت زده آتش به قلبها
ای بهترین ادامه ی زهرای مرضیه
 
دور و بر تو بال زنان ؛ هر کبوتری
از ناله ی تو ناله ی جانکاه می کشد
با شاه تیرهای خودش روی بوم خاک
تصویری از عمود و سر ماه می کشد
 
مقتل نوشته است که مروان سنگ دل
از سوز گریه ی تو زمین گیر گشته است
خانم شما شنیدی و از هوش رفته ای
پس حق بده ؛ عقیله اگر پیر گشته است
 
عمری گریستی به پسرها نه...بر حسین
تنها دم از غریبی دلدار می زدی.
هر وقت روضه خوانی تان با سکینه بود
سقّای روضه می شدی و زار می زدی.
 
هربار ظرف آب گرفتی به دست خود
سردی آب ؛ جان و دلت را کباب کرد
تکرار کرد با تو نه یک دفعه ؛ بارها
---کاری که آب روز دهم با رباب کرد
 
از چار تا رشید دلاور نصیب تو.
از دشت کربلا سپری تکه تکه است.
در سوگ لاله های بدون سرت فقط
سهمیّه ی شما جگری تکه تکه است.
 
سوزی که داشت حالت مرثیه خواندنت
انداخته ست در دل ما شور و شین را
آموختی به هرچه کنیز است و نوکر است
جارو کشی بزم عزای حسین را


محمد قاسمی

  • سائل
  • ۱
  • ۰

امام حسین علیه السلام درباره حضرت سکینه و مادرش، رباب، چنین سروده است:

لعمرک اننی لاحب دارًا
تکون بها السکینه و الرباب
احبها وابذل جُل مالی
ولیس لعاتب عندی عتاب

«به جانم سوگند که من خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن هستند دوست دارم/

دوست‌‌شان دارم، بیشتر مالم را به آنان می بخشم و از سرزنش دیگران باکی ندارم.»
منبع:
منتهی الامال، ج 1، ص 854

تقدیم به حضرت سکینه علیها السلام

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد

خدا کند که از این لشگر خبیث ، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد

خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد

حسین "شیعتی " از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه مضامین ناب داشته باشد

هزار مرتبه راضی به مرگ می شوی آری
اگر پدر سرِ از خون خضاب داشته باشد
.......
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد

چگونه هضم کنم ؟ ای وقار محض ، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد

چگونه هضم کنم که یزید ، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد

نخواستی که بفهمد کسی ، چرا که تو دیدی
---چه قدر می شود این غم عذاب داشته باشد !
 
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش ، رباب داشته باشد

تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی ، پیچ و تاب داشته باشد

تو هم شبیه ربابی به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری


"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۱
  • ۰

بعضی وقتا دلم بدجور می گیره از گذشته ای که می تونست خیلی خیلی بهتر باشه...

خدا رو شکر که الان دوستایی دارم که وجودشون بوی بهشت میده.
 
می دونی چقدر از تو دلگیرمو
از این سادگیّه خودم ، دلخُورم
چه قدر زخم خوردم ازت نارفیق
نشستم یکی یکّی شو بِشمُرم

چه قدر خام بودم توو اون چند سال
که این زندگی رو به پات باختم
برام مثل یک خار، توو چشم بود
به غیر از تو هر کی رو می شناختم

یه روزی برام بی تو دنیا مثه
یه ویرونه ی خالی و سرد بود
نبودت تو میدونه دیدِ چشام
خدا شاهده بدترین درد بود

حالا جوریم که اگه باشی ام
وجودت برام پَسته ، بی ارزشه
یه طوری شدم که بدون تو هم
جهانم پُر از عشق و آرامشه

هوایی شدم بازم ، این مرتبه
حساب طرف از بقیّه جُداس
چقدر حسه این لحظه ها عالیه
که دستام تو دستایِ گرم خُداس...

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

جان بی بی ...

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخمِ پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

محمدقاسمی نوشته شام غریبان حضرت مادر

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شاید این غزل زبان حال مظلوم عالم امیرالمومنین علیه السلام باشه ،

هر چند از لحاظ ادبی قوی نیست ولی این کار رو دوست دارم چون پای بیت بیتش اشک ریخته شده.

با رفتنت مصیبتم از سر شروع شد
تنهایی همیشه ی حیدر شروع شد

ای سر به خاک برده فرو،دیده باز کن
بی کوثری ساقی کوثر شروع شد

با تو تمام هستی من رفت زیر خاک
بی تو شکست فاتح خیبر شروع شد

زینب نشسته اشک مرا پاک میکند
تو رفتی و وظیفه ی دختر شروع شد

دیدم مغیره آمده در مجلس عزات
وقتی که ختم سوره ی کوثر شروع شد

از لحظه ای که معجر تو رنگ خون گرفت
سیلی زدن به حرمت معجر شروع شد

از ساعتی که زینتی گوش تو شکست
از گوشها کشیدن زیور شروع شد

سوگند بر سری که شکستند پشت در
اصلاً مصیبت ازپس این در شروع شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

حضرت مادر ...

غزالی فاطمی تقدیم به حضرت مادر


دستها رو میشود
هر زمانی فاطمه پهلو به پهلو میشود


فصل روییدن گذشت
موسم پژمردن گلهای شب بو میشود


روزهای آخری
چشمهایش بیشتر از قبل کم سو میشود


دست بر پهلو شده
یعنی اینکه خانه اش امروز جارو میشود


شانه اش می افتد و
شانه هم شرمنده از این حال بازو میشود


دخترش آماده است
بعد او زینب در این کاشانه بانو میشود


تک یل هر معرکه
آنکه هرشیری به جنگش بچّه آهو میشود


در مصاف داغ او
بعد افتادن نصیبش ضعف زانو میشود...


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل