سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم

فراق یار که ایّام آن شماره نداشت
به غیر حوصله و صبر ، راه چاره نداشت

به احترام تو پوشیدمش ، ولی هرگز
لباس صبر بر اندام من قواره نداشت

کسی که طالع بخت مرا رَصَد میکرد
میان وسعت افلاک ، یک ستاره نداشت

به پای عشق تو چون شمع سوختم امّا
هزار حیف که این سوختن ، شراره نداشت

در این مسیر رسیدم به اینکه می گویند:
که شاهراه رسیدن به تو کناره نداشت*

اگر چه وقت مَثَل هست عکس این ، امّا
پیاده داشت خبر از تو و سواره نداشت

به حیرتم که پس از آمدن چرا برگشت ؟
کسی که فرصت برگشتنِ دوباره نداشت

فدای یار شدن،عینِ خِیر هست و کسی
---در این مقام، نیازی به استخاره نداشت

مرا به گریه خرابم کن و بسـاز از نو
به حقّ اشک رُبابی که شیرخواره نداشت

بگیر گوش مرا ، تا دگر خطا نکنم
به گوش زخمی طفلی که گوشواره نداشت


محمّد قاسمی

*اشاره به (راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست) از حافظ

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بزم عشق است و چونان تَردَست ها
کرده اند این بار محشر ، دست ها

مستمع ، لبهای ما گشتند و هست
واعظِ بالایِ منبر ، دستها

حرف های دست را بشنو ز دست
شأن خود دانند بهتر ، دستها

اوست بالادست و قطعاً می شوند
بنده هایِ دست حیدر ، دستها

بر طواف ساحت بازوی او
آمدند از شوق با سر ، دستها

در ازل در عرش در روز غدیر
داده حیدر با پیمبر ، دستها

کِی شبیه دست حیدر بوده اند ؟
در صف پیکار ، دیگر دستها

می زند از کاسه بیرون چشم ها
می کند تا در ز خیبر ، دستها

اقتدا کرده ست بر او عالمی
گفتـه تا الله اکبر ، دستها

ما که حس کردیم هنگام قنوت
می شود مانند ساغر ، دستها

ربّنا گفتیم و دیدیم از کرم
زود میریزند مِی در ، دستها

از دهان مِی خورده ایم ، امّا چرا
هست مست جام کوثر ، دستها ؟

بر فقیر و بر یتیم و بر اسیر
داشته لطفِ مکرّر ، دستها

در طواف گنبدش ای کاش بود
بال پرواز کبوتر ، دستها

شک نباید کرد، چون وصلِ ضریح
می شود روزی میسّر... دستها !!!
.
.
.
گفت سقّا روسپیدم میکنند
گر بیفتد پیش مادر ، دستها

گر نیفتد از ادب در راه دوست
می شوند از تن مکدّر دستها

کاش باشند از مدینه تا به شام
سایه بان رأس اصغر ، دستها


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمن الرّحیم

آنکه مرا به اشک غمش استحاله کرد
دل را به فیض خون جگر دشت لاله کرد
با سر سپرده هاش مرا هم پیاله کرد
بر آستان خویش سرم را حواله کرد

دل از ازل ، اسیر غم و اشک و ناله بود
قربانی نگاه نگاری سه ساله بود

درهای عشق رو به دلم گر که باز شد
از لطف این سه ساله ی سائل نواز شد
دستم گدای عشق شد و بی نیاز شد
"ذاکر" اگر که صاحب این امتیاز شد

از لحظه ی نخست دلش با رقیّه بود
یک عمر گرم زمزمه ی یا رقیّه بود

این خانمی که در دل سقّا علم زده ست
با خنده ای نظام جهان را به هم زده ست
هر بار در خیال دو چشمم قدم زده ست
فوراً بساط شاعری ام را رقم زده ست

او پیر عاشقی ست ؛ نگویید کودک است
"انگار فاطمه ست که در قاب کوچک است"

جایی که شانه های علمدار جای اوست
بی شک حسین فاطمه هم مبتلای اوست
استاد حُجب و عفّت و شرم و حیای اوست
زینب که عرش ذرّه ای از خاک پای اوست

او در جلالت و عظمت بی قرینه شد
آیینه ی تمام نمای سکینه شــد

در جاودانگیّ خودش ، بیکرانه است
حال وهوای هر نفسش شاعرانه است
زیباترین بهانه ی هر عاشقانه است
لعنت بر آنکه منکر این نازدانه است

درد دل همه به نگاهش دوا شده ست
حاجات ما کنار ضریحش روا شده ست
.
.
.
چشمی به یاد حضرت شیب الخضیب ، تر
چشمی ز داغِ گونه ی خدّ التّریب ، تر
بود از تمام اهل حـرم بی شکیب تر
مثل پدر غریـب ولی نه ، غریب تر

گنج حسین بوده و در خاک می رود
دارد از این خرابه به افلاک می رود

با سر پدر رسیده کنارش ، عجب سری !
در کربلا گذاشته از خود چه پیکری !
صورت بهشتِ زخم ، بمیرم چه منظری !
بالای دست دخترکش ، بر چه منبری !

چشمش که بسته بود پُر از شرم اشک شد
در دامن سه ساله ی خود گرم اشک شد

جایی که سیّــدالشّهدا گریه می کند
با گریه هاش ارض و سما گریه می کند
بر حال شام ؛ کربُبلا گریه می کند
همراه با حسین ؛ خدا گریه می کند

او رفت و عشق را به زمین و زمان سپُرد
لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپُرد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

مُسدّس تضمینی ازغزل شورانگیزحافظ

دوست دارم که از این خواب گران برخیزم
با تمنّای وصالت نگران برخیزم
مثل یک تیر به سرعت ز کمان برخیزم
در هوای حرمت ذوق کُنان برخیزم
#
"مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم"
"طایر قدسم و از دام جهان برخیزم"

کرده خورشید به فرمان تو نورافشانی
ماه از برق نگاه تو شده نورانی
چه می آید به تنت پیرُهن سلطانی
ای که بهتر ز خودم حال مرا می دانی
#
"بولای تو که گر بنده ی خویشم خوانی "
"از سر خواجگی کون و مکان برخیزم"

کعبه ی خال تو را گرم طواف است زمین
سر نهاده ست به خاکِ قَدَمت ، عرشِ برین
ای تولّایِ تو با آب و گِل شیعه ، عجین
وی غلامان حرمخانه ی تو سدره نشین
#
"بر سر تربت من بی می و مطرب منشین"
"تا ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم"

در مدار نجفت ثبت شده ِسیر کُرات
بخشش و بذل تو سرچشمه ی خلق بَرَکات
دارم از محضر تو خواهشی ای مَظهر ذات
چونکه این بار رسیدم دم ایوانِ طلات
#
"خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات"
"کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم"

قلعه ی قلب مرا کرد نگاهت تسخیر
عشق تو کرد چنان در دل زارم ، تأثیر
که به عنوان جنون بسته شدم در زنجیر
در جوانی ز غم هجر نجف گشتم پیر
#
"گر چه پیرم تو شبی تنگ درآغوشم گیر"
"تا سحرگه زکنار تو جوان برخیزم"

با دم خود به دَمَم لذّت گفتار بده
به طواف حرم خویش مرا بار بده
فرصتِ گفتنِ یا حیدرِ کرّار بده
رخصتِ مدح سرودن به سر دار بده
#
"روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده"
"تا چو ((حافظ)) زسر جان و جهان برخیزم"

محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر مولا صاحب الزمان علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم

همین که شامّه ام مستِ بویِ نرگس شد
وصال ، روزی این بینوایِ مُفلس شد
حضور حضرت معشوق در دلم حس شد
"ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد"
شکفته ام چو گل از بهجت رسیدن او
بهشت ، آمده در سامرا به دیدن او

شب تجلّی سلطان انس و جان آمد
به جسم مُرده ی عالم ، دوباره جان آمد
امام کون و مکان ، صاحب الزّمان آمد
به خاک بوسی او عرش کِل کِشان آمد
دلیل نورِ کواکب ، به جلوه آمده است
یگانه حاضر غائب ، به جلوه آمده است

ببین که چشم فلک خیره بر قمر شده است
شبِ بلند زمین و زمان ، سحر شده است
درخت پُر ثمر نور بارور شده است
امام یازدهم صاحب پسر شده است
اگر که وا شده گلهای سُرخ لبخندش
گرفته بوسه ز لبهای گرم دلبندش

به محض آمدنش سر به سجده بگذارد
همین که ارض و سما را به وجد می آرد
ز فیض مقدم او لطف عام می بارد
رسیده تا که غم از قلب شیعه بر دارد
شب شروعِ رسیدن به آخرین راه است
شبِ طلوعِ وجودِ بقیة الله است

دعای حضرت او تا دمی که همره ماست
خدا گواه ، مَلک هم گدای درگه ماست
"جمال چهره ی او حُجّت مُوَجّه ماست"
"هزار یوسف کنعان فتاده در چَهِ ماست"
"سر ارادت ما وآستان حضرت دوست"
که هرچه هست به عالم طفیلِ هستیِ اوست

خلیل اگر بشود مبتلاش ، جا دارد
ذبیح سر بتراشد براش ، جا دارد
کلیم اگر که بیفتد به پاش ، جا دارد
مسیح دم بزند از ولاش ، جا دارد
قرینه ای که نبی داشته ست این آقاست
چه هیبتی ! به فدایش شوم ، خودِ مولاست

محمّدی ست بواللهِ خُلق نیکویش
مثال ِتک یَل بدر است زورِ بازویش
به سیره ، دختر پیغمبر است الگویش
تمام حُسنِ حَسن مُنجلی ست از رویش
پس از ظهور، زمین لرزه از تلاطم ماست
که او به وقت شجاعت حسین دُوّم ماست

ولیِّ آخِـــرِ الله را فرستادند
به آسمان شرف ماه را فرستادند
چراغ روشن این راه را فرستادند
یگانه منتقم شاه را فرستادند
گرفته گوش دلم را صدای آمدنش
به اشک چلّه گرفتم برای آمدنش

بگو چکار کنم تا به کبریا برسم ؟
به وصل یار در ایوانِ مرتضی برسم
دُرست ، نیمه ی شعبان به کربلا برسم
به خاک بوسیِ سرداب سامرا برسم
خدا نیاورد از یار ناامید شوم
من آمدم که به پای غمش شهید شوم

بگو به فصل زمستان ، بهار آمدنی ست
به شهرِ یار دلم ، شهریار آمدنی ست
به گریه ی پسر مهزیار ، آمدنی ست
توسّلات من و تو به کار آمدنی ست
مُــدام ناله ی "الغوث و الامان"دارم
به هر نفس دَمِ "یاصاحب الزّمان"دارم


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

میلادیه تقدیم به محضر حضرت مهدی علیه السلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

خبری آمده ، از جاده کسی می آید
"مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید"

قصد عرض ادبی محضر جانان دارم
مورم اّما طلب مُلک سلیمان دارم

کافر عشقم و خوب است مسلمان گردم
شاعرِ صاحب هر نیمه ی شعبان گردم

عطش آورده ام و آب حیاتم دادند
"دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند"

سحر از راه رسید و همه جا غوغا شد
دل مهیّای سفر؛ جانب سامرّا شد

سحر نیمه ی شعبان ؛شبِ دلخواه آمد
حجّت بن الحسن العسکری از راه آمد

بنویسید که دارد پدری می بوسد
روی دستش لب نیکو پسری می بوسد

چه مصفّا عسلی هست و چه شیرین رطبی
چه مبارک دهنی هست و چه فرخنده لبی

دل نرجس به تماشای قمر روشن باد
و به یُمن قدمش چشم پدر روشن باد

آی دنیا ! به دو صد گوش ؛ صدا را بشنو
"زَهَقَ الباطل و جاءَ الحَق" ما را بشنو

بی پناهیم و همین کهف امان ما رابس
"گُل عُذاری ز گلستان جهان ما رابس"

دور او هاله ای از نور سحر پیچیده
توی گوش همه ی خلق خبر پیچیده

سامره؛مکّه شده؛ دور زمان برگشته
"نکند حضرت حیدر به جهان برگشته"

مُرشدَم گفت که از دیده نهان خواهد شد
"چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد"

صولتش مرتضوی ؛ عصمت او زهرایی
حِلم او مُجتَبَوی ؛ ماهِ رُخَش طاهایی

آخرین مرد تبارِ پدرِ فاطمه است
وارث خون حسین است که بی واهمه است

دل سر دست بیارید شب بیدلی است
اینکه از راه رسیده ست ابوفاضلی است

قلمم لب به مُرکّب زد و با لب آمد...
...بنویسَد که امید دل زینب آمد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت علی اکبر علیه السّلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

قبل هر چیزی در عالم نور طاها خلق شد
نور او تا شد دو قسمت ، نور مولا خلق شد

آفرینش غرق ظلمت بود و مثل شب سیاه
صبح سر زد آن زمان که نور زهرا خلق شد

پلک بر هم زد محمّد ، از طفیلِ هستِ او
آسمان ها گشت پیدا و زمین ها خلق شد
#
کرسی و لوح و قلم این را شهادت داده اند
نور حیدر جلوه کرد و عرش اعلا خلق شد

این فضیلت بر حسین و بر حسن کافی ست که
---نورشان از باطنِ أمّ إبیها خلق شد

خواست خطّاطی که مشق نام مولا را کند
ناگهان آمد به خود ، خطّ معلّی خلق شد

هر که از آل علی بر فرق دنیا پا گذاشت
چون محمّد با ملاحت گشت و زیبا خلق شد

هر کجا خورشید عشق از مشرق خود جلوه کرد
از شعاع نوری اش ماهی دل آرا خلق شد

پای تا سر مظهر اللهُ اکبر هست و بس
آن که با دست خداوند تعالیٰ خلق شد

تا برای شاه ، علی اکبر به دنیا آورد
با تمنّایِ وصالش ، أمّ لیلا خلق شد

مادر عیسی کنیز أمّ لیلا شد که دید
آیه ی "إنّ اصطفا" را باز معنا خلق شد

کودکی آورد این بانو برای شاه دین
کز نفسهای دمِ صُبحش مسیحا خلق شد

قطره ای افتاد در دریای لطف حضرتش
شاهدان دیدند، از آن قطره موسی خلق شد

خواست تا طعم لبش را روزه داران حس کنند
دست خود را سمت نخلی بُرد، خرماخلق شد

او نه تنها از لحاظ ظاهری چون مصطفاست
بلکه از هر حیث چون پیغمبر ما خلق شد

بر محمد ، بر علی ، بر مجتبی و بر حسین
اَشبه النّاس و قرین و مثل و همتا خلق شد

تا که تمثیلی شود از قامت رعنای او
در بهشت عدن ، پیش سدره طوبی خلق شد

چشمهای شور کوفه ، نرگسش را چشم زد
بس که چشم مست شهزاده فریبا خلق شد

دور او یک بار هنگام وداعش از حرم
بار دیگر از هجوم خصم ، غوغا خلق شد

روزِ پیریِ حسینش را خدا هم دید ، آه
او عصایی بود و بهر دست بابا خلق شد

اشک چشم پیرمردی ریخت دورش آن قَدَر
کز خروش گریه هایش ، موج دریا خلق شد

تا کمی شرح پریشانیِ جسمش را دهند
واژه ای سنگین به نام ارباً اربا خلق شد


محمدقاسمی


  • سائل
  • ۰
  • ۰

دله دیگه یه دفعه هوایی میشه این پست رو به عشق حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام میگذارم به امید اینکه گوشه چشمی کنند.

غزالی تقدیم به امام حسن مجتبی علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم


"یا کریم اهل بیت"

کار ما افتاده امشب با کریم اهل بیت
دانه دانه حق نوشت
ذکر تسبیح کریمان را "کریم اهل بیت"
سفره داری می کند
در زمین و عالم بالا کریم اهل بیت
در کمال ناز و حُسن
یوسف مصر دل زهرا کریم اهل بیت
المثنّای رسول
پای تا سر جلوه ی طاها کریم اهل بیت
شک ندارم در جزا
دستگیری می کندازما کریم اهل بیت
بیخود از خود میشوم
میشود حرف از شما هرجا،کریم اهل بیت
بعد یا حیدر مدد
ذکرسائل "لا کریم الّا کریم اهل بیت"
این دوتا باهم خوش است
یا حسین بن علی و یا کریم اهل بیت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام سجاد علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

همین که بوی تورا با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفتیم ، هرچه بادا باد

هزار مرتبه ممنون چشم مست توأیم
از اینکه قرعه ی مستی به نام ما افتاد

به دام حلقه ی مویت چنان اسیر شدیم
که هیچ وقت نخواهیم شد از آن آزاد

چه اتّفاق قشنگی ست این که در شعبان
فقط به صفحه ی تقویم حک شده میلاد

نمازِ پنجم شعبان، به مَسلک عشق است
---به سمت قبله ی رخسار حضرت سجّاد

خدا به یُمن قدمهاش بر بنی آدم
برای بال گشودن به عرش ، فرصت داد

همیشه دامن پُر خیر شهر بانو ، سبز
بهشت خانه ی آقای ما حسین ، آباد

علی دوباره علی باز هم علی ، یا رب
عنایتی که نگردد حسین ، دشمنْ شاد

چگونه نعشه ی دنیا شود کسی که فقط
--- به ذکر حیدر کرّار می شود معتاد

علیّ عالی اعلاست ، زِینِ الله و
--- علیّ دوّم ارباب ماست زِینُ العباد

شـبِ ولادتیِ هر عـلیِّ آل عـلی
دعای ماست رسیدن به صحن گوهرشاد

دعا به کسوت شاگرد در می آید و بس
اگر صحیفه ی سجّادیه شود اُستاد

نمی رسیم به حال بُکاء و خوف و رجاء
مگر دعای ابوحمزه ای کند امداد

به اقتدای دوتا چشم خیس پیغمبر
بناست گریه بریزیم پای این اعیاد

تلاش می کند امّا غم اسیری را
اسیر واقعه هرگز نمی برد از یاد


محمّد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

مبعث

به بهانه مبعث حضرت رسول صلوات الله علیه وآله
وسلّم

روز نخست مظهر ذات خدا شدی
یعنی که برگزیده شدی ، مصطفی شدی

یا أیّها المُدثّر و یا أیّها الرّسول
یا أیّها المُزمّل قرآن ما شدی

نورت که خلق شد ، عدم از صحنه پا کشید
پس تو وجود را خبر مُبتدا شدی

چندین هزار سال جلوتر ز هر کسی
با ذات کبریایی حق ، آشنا شدی

ای نازم آن مقام که روی لب علی
بالاترین قسم به زمان دعا شدی
#
باید وإن یکاد بخوانند بهر تو
این گونه که به عشق علی مبتلا شدی
#
لبهای جبرئیل أمین تا که باز شد
شـأن نزول آیه ی قُل إنّـما شدی

تا بوی عشق در همه جا منتشر شود
در دست باد صاحب زلفی رها شدی

از کاسه ، چشمهای مخالف در آمدند
وقتی پدر به مادر اهل کسا شدی

من مفتخر به نوکری دخترت شدم
تو افتخار سلسله ی انبیا شدی

تو چارده تجلّی پُشت سر همی
که چارده سِری به دل شیعه جا شدی
#
((یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علی))
وقت توسّلات چه مشکل گشا شدی !

سعی صفا و مروه ی ما دیدن تو بود
حتی دمی که عازم کوی منا شدی

یک روز روح آیه ی تطهیر بودی و
یک روز پنج تن شدی و هل أتیٰ شدی

یک روز مرتضای دیار نجف شدی
یک روز رهسپار، سوی کربلا شدی

تشییع شد تن تو مدینه نَه ، کربلا
آن ساعتی که چیده میان عبا شدی

زینب دلیل داشت صدایت زند ، که دید
---هم صحبت حسین سر از تن جدا شدی

بعد از غروب واقعه گفتی حسین من
از چه شبیه پیرهنت نخ نما شدی ؟

همراه فاطمه عقب کاروان اشک
با بچّهْ هات راهی شام بلا شدی


"محمدقاسمی"

  • سائل