سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جهت عرض ارادت به محضر حضرت ابوطالب علیه السلام

عمویِ مصطفیٰ ابوطالب
سرور ماسویٰ ابوطالب


به تو زیبنده است این کنیه
یا أبامرتضیٰ ابوطالب


پیش نورت ، شبیهِ خاموشی ست
برق خورشید یا ابوطالب


چون خدا خلق کرده نور تورا
مثلِ اهل کسا ابوطالب


جای نور تو پیش از آدم بود
ساقِ عرشِ خدا ابوطالب


صاحب عزّت و وقار و شرف
ذو الکرم ، ذو العطا ابوطالب


گرچه در چشم خلق شوکت تو
نشده بر ملا ابوطالب


تو شفاعت کنی اگر همه را
صبح ِروزِ جزا ابوطالب

در دل حشر غم نمی ماند
یک گنه کار هم نمی ماند

فرش بیت تو بال جبرائیل
خادم خانه ی تو ، اسرافیل


بُردن نام نامی ات در عرش
از ازل بوده رزق میکائیل


تحت امرِ علیّ عمرانی
می کند قبض روح ، عزرائیل


در تو پیداست نور ابراهیم
در تو پیداست شوق اسماعیل


فخر دارند بر چنین پدری
طالب و جعفر و علی و عقیل


هرکسی برتو داده نسبت شرک
کفر خود را کشیده سمتِ دلیل


دستِ لبهای ماست کوتاه و
رطب نام تو به اوج نخیل


ماه را بر فراز قبر شما
آسمان بسته مثل یک قندیل

مست نام توأم ابوالحیدر
من غلام توأم ابوالحیدر


دوست دارم اگر ثواب کنم
همه را نذر بوتراب کنم


تا بسازد مرا علی از نو
این خودم را، خودم خراب کنم


ذرّه ام یا "أباعلی" مددی
تا روم کار آفتاب کنم


پس اجازه بده که مشیِ تو را
یا ابوطالب انتخاب کنم


باید از هرکسی بجز آنها
که شما گفتی اجتناب کنم


کاش می شد به اختیار خودم
خویش را کلبِ آن جناب کنم


دوست دارم که نقش نام تورا
روی دیوار قلب ، قاب کنم


به من آموختند وقت سخن
با همین ذکر فتح باب کنم

شاه مردان ، علیک مُعتَمَدی
اسد الله ، یا علی مددی


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام


بعد از لبت فرات به دردی نمی خورد
اصلاً نه ... کائنات به دردی نمی خورد

با من مگو از آب که با یاد تشنگیت
این مایه ی حیات به دردی نمی خورد

دریا پس از حکایت در هم شکستن ات
ای کشتی نجات به دردی نمی خورد

دنیا اگر چه مثل گلستان...برای من
مِنهای کربلات به دردی نمی خورد

وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند
قد قامت الصّلاة به دردی نمی خورد

چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین
در اغلب جَهٰات به دردی نمی خورد

گاهی به سمت جنّت و گاهی به سوی نار
این پای بی ثُبات به دردی نمی خورد

بی رخصت امام رضا، التماس من
درباره ی "برات" به دردی نمی خورد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به جان و جانانم امام رضا علیه السّلام


از برکت تو ، کعبه ی دلها خراسان شد
حج رفتن امثال من هم نیز آسان شد

قبله نما هم میل تغییر جهت کرد و...
کعبه به چپ چرخید ، مایل سمت ایران شد

عیسی رسید از آب حوض تو شفا برداشت
موسی دم درگاه پائین پات دربان شد

یعقوب آمد شد دخیل پنجره فولاد
درد فراق یوسفش این گونه درمان شد

داوود پیغمبر به عشق "پیشْ خوان"بودن
قبل از اذان صبح گلدسته غزل خوان شد

تو هشتمین شرط قبولی عباداتی
هر کس قبولت کرد در واقع مسلمان شد

چشمی که سیل جمعیت را در حریمت دید
عاشق شد و مجنون شد و یک عُمر حیران شد

طعم غذاهای بهشتی را چشید آنجا...
هر کس که مهمان مُضیف صحن سلطان شد

هرکس که از غیر تو چیزی خواست آقاجان
قدر مُسلّم بعد از آن خواهش ، پشیمان شد

با خنده از پیش تو سمت شهر خود برگشت
هر زائری که غربتت را دید و گریان شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به بی بی جانم حضرت زینب علیهاسلام

مثل یک مُرده که یک مرتبه جان میگیرد
دلم از بُردن نامت هیجان میگیرد
----
قلبم از کار که افتاد به من شوک ندهید
اسم زینب که بیاید، ضربان میگیرد
----
من به یاد جگر سوخته ی رَبّ عطش
آب می نوشم و خونم جریان میگیرد
----
منِ بیچاره کجا ؟ گفتنِ نام تو کجا؟
ثقلِ این ذکر عظیم است،زبان میگیرد
----
هرکسی دست توسّل به ضریح تو گرفت
دست حاجت به سویش خَلقِ جهان میگیرد
----
میل برگشت ندارد به حرمخانه ی عرش
تا که جبریل به صحن تو مکان میگیرد
----
هست از معجزه های قدم پُر خِیرت
سنگ اگر که شرف دُرّ گران میگیرد
----
گر ببندند به درگاه تو زنجیرش را
این سگ بی سر وپا، نام و نشان میگیرد
----
جان خود را سپرت کرد مدافع به حرم
پس ز عبّاس شما ، خطّ اَمان میگیرد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به بی بی جانم حضرت زینب علیهاسلام


بسم الله الرحمن الرحیم

کنج حیاط خانه ی خود بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش

خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی
رد می شدند خاطره ها از برابرش

گرمایِ آه از جگرش شعله می کشید
می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش

از چشمهای بی رمقش می گرفت اشک
با یادگارِ کهنه ی صدْچاک دلبرش

هر روز ؛ روضه داشت حسینیّه ی دلش
این مدّتی که بود بدون برادرش

یک سال و نیم بود، خوشی را نبود راه
در آستانِ عرشیِ قلبِ مطهّرش

یک سال و نیم بر عطش آن کویر سُرخ
دریای اشک بود دو تا دیده ی ترش

یک سال و نیم بود که خونابه می چکید
گاه از کنار روسری اش ؛ گاه از پرش

یک سال و نیم بود که زینب خمیده بود
یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش

یک سال و نیم غیر کبودی و زخم و درد
نگذاشت مرهمی رویِ اعضای پیکرش

وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید
مثل حسین ، قافله سالار بی سرش


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

در فضایی ملکوتی تر و روحانی تر
دفتر شعر من امشب شده نورانی تر
دل به دریا زدم این مرتبه ؛ طوفانی تر
آسمانی ترم این دفعه و بارانی تر
باوضو آمده ام وقت صلاة آمده است
بشتابید که کشتی نجات آمده است

آسمان شاد شده ، مِهر جهانتاب رسید
پنجره باز شده ، فاتح ابواب رسید
سِرِّ اسرار خدا ؛ صاحب اصحاب رسید
نوکران ، صف به صف آماده که ارباب رسید
فطرسی سوخته بال آمده در این درگاه
پَرِ پرواز به او می دهد امشب این شاه

بنویسید که سالار به دنیا آمد
حیدرِ حیدرِ کرّار به دنیا آمد
مُرشد و پیر علمدار به دنیا آمد
غم نداریم که غمخوار به دنیا آمد
همچنانی که دَم حضرت مولاست حسین
سخنِ بازدم حضرت زهراست حسین

نقشِ انگشتریِ خاتمِ شاهی ست حسین
به اباالفضل قسم ، عشقِ الهی ست حسین
بی پناهان جهان ، خوبْ پناهی ست حسین
به خدا متّصل و لایَـتـَناهی ست حسین
هرچه میخواسته ام از کرمش تأمین شد
با توسّل به حسین آخرتم تضمین شد

این حسین است ولی گاه شُبِیرش خواندند
این حسین است که سرمنشأ خیرش خواندند
این حسین است که ناجیِ زهیرش خواندند
سالکان مرتبه ی آخر سِیرش خواندند
گردش چرخ جهان ،جلوه ای از همّت اوست
رمز حُرّیت حُر ، بندگیِ حضرت اوست

بسکه در بندگی اش کار خُدایی کرده
بسکه در چشم همه جلوه نمایی کرده
بسکه از کار همه عقده گشایی کرده
بسکه بر گُمشدگان راهنمایی کرده
عدّه ای تاب نیاورده ، به ناآگاهی
شده اند از سر احساس حسین الّلهی

سائل زینبم و اهل حسین آبادم
آن خرابم که به الطاف حسین ؛ آبادم
ذکر او دم همه دم ، زمزمه ی فریادم
"چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم"
#"نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست"
"این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست"

کاش می شُد که به سرمنزل باران برسم
کاش می شد که به پابوسی جانان برسم
پای تا سر بشوم دست و به دامان برسم
به طواف حرمش نیمه ی شعبان برسم
در شب سوّم شعبان چه هوایی دارم
گِرد این کعبه عجب سعی و صفایی دارم

کرمش واسطه شد برگ براتم دادند
پُرگُناه آمدم امّا حَسَناتم دادند
باده میخواستم ، از آب فراتم دادند
"دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند"
دل هجران زده را مست وصالش کردند
در حرم با مدد اشک ؛ زُلالش کردند


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به آقاجانم حضرت اباالفضل علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

آغاز کردم شعر خود را با اباالفضل
اذن ورودم در غزل شد یا اباالفضل

هرمشکلی از دیدِ من سهل است تا هست
مشکل گشای مردم دنیا اباالفضل

مثـل خدا ، مثـل محمّد ، مثـل حیدر
بی نقص، بی مانند، بی همتا اباالفضل
این پرچم و این مجلس و این شور و مستی
برپاست ، وقتی هست پابرجا اباالفضل

با این مراعات نظیر، اهل نجاتیم
کشتی حسین و ساحل دریا اباالفضل

تو کیستی که با وجود دو امامش
هستی کفیل زینب کبریٰ اباالفضل

مجنون خجل گردید و لیلی شرمگین شد
روزی که کردی عشق رامعنا اباالفضل

ای پرچم نام بلندت در دو عالم
بالاتر از بالاتر از بالا اباالفضل

رزقِ حقیقی ، گریه کردن بر حسین است
مفتاح این روزی ست ذکرِ یا اباالفضل

ذکر توسّلهای من در خلوت این است
"لا کاشفَ الکربِ الحُسَین،اِلّا اباالفضل"

دیروز از آب روان راحت گذشتی
تا آبروداری کنی فردا اباالفضل

ضرب المَثَل شد تا ابد طرز سُجودت
بر خاک پایِ حضرت زهرا، اباالفضل

با رفتنِ این گونه ات ای مستِ بی دَست
یک قوم را انداختی از پا اباالفضل

در شام با رأس تو رأس شاه می گفت:
دیدی علمداری زینب را اباالفضل ؟

محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

روی صفحه ، قلم نوشت حسین
پشت هم پشت هم نوشت حسین

تا که از کنج خانه راه افتاد
اشکِ چشم ترم نوشت حسین

حرفی از من نبود و حضرت رب
بر دلم در عدم نوشت حسین

گفت از من چه قدر می خواهی ؟
دست ، جای رقم ، نوشت حسین

دلم از اتّهام ، تبرئه شد
بسکه این مُتهّم نوشت حسین
#
به گمانم مَلَک به امر علی
روی تیغ دو دم نوشت حسین

دهنـــم دم به دم، عـلــی گفت و
دست من دم به دم نوشت حسین

خوار شد هر کسی نگفت علی
هرکه شد محترم نوشت حسین
#
شرع در هر مقام گفت علی
عشق در هر قدم نوشت حسین

عشق یعنی قلمزنی که به اشک
بر سه تیغ علم نوشت حسین

ضررش بی شمار خواهد بود
هرکه کم گفت و کم نوشت حسین

خلعت شاعری به او دادند
هرکه چون محتشم نوشت حسین

زخم لبهای نی دهن وا کرد
تا که با زیر و بم نوشت حسین

فاطمه اوّل صحیفه ی خود
آه ، با خطّ غم نوشت حسین

حضرت بی کفن نوشت حسن
حضرت بی حرم نوشت حسین

بین گودال بر تمام تنـــش
خنجر و نیزه هم نوشت حسین


محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه صلوات الله الملک الغالب

نوکری غیر از درِ این خانه اصلاً خوب نیست
بی علی که مستیِ رندانه اصلاً خوب نیست

غیـر تمثالِ جـمالِ بیْ مثــالِ مرتـضی
زینتی دیگر در این کاشانه اصلاً خوب نیست

باید از هجر نجف ، مانند زن ها گریه کرد
چون شنیدم گریه ی مردانه اصلاً خوب نیست
#
نیست مقصودت اگر مستی و ساقی دوستی
اعتکافِ گوشه ی میخانه اصلاً خوب نیست

تا نبوسم پای ساقی را به رسمِ معرفت
لب نهادن بر لب پیمانه اصلاً خوب نیست

سائلی نان و نمک خوارم ، مزاجِ فقـرِ من
با غذای سفره ی شاهانه اصلاً خوب نیست

حالِ خوب و روبراهم پیشِ حیدرْدوست ها
---نزدِ خلقِ از علی،بیگانه اصلاً خوب نیست

جز به هنگام طواف شعله ی شمع رُخَش
سوختن در مَسلک پروانه اصلاً خوب نیست

بَخت من سردرگُمی در پیچ و تاب زلف اوست
بخت وا کردن به دست شانه اصلاً خوب نیست

از پسِ در روزیِ یک سال من را داد و گفت:
دادن خرجِ گدا ، روزانه اصلاً خوب نیست
.
پ ن:
.
.
.
بر منِ بیمار، پـایِ پنجره فــولادِ شاه
دارویی جُز آب سقّاخانه،اصلاً خوب نیست

محمّـدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا حیدر کرار

غزل مثنوی تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام

در مدح یدالله قلم میزنم امشب
سمت اسدالله قدم میزنم امشب

باکاغذی از جنس دل و جوهری از نور
با عرض سلامی به حضورش ؛ ولی از دور

با شعر به پابوسی درگاه رسیدم
با نادعلی تا حرم شاه رسیدم

طبعم چه قدر از کرمش بار گرفته
امشب مدد از حیدر کرار گرفته

تا چند خط از باطن قرآن بنویسم
یک بند "علی جانم علی جان" بنویسم

دل را به علی دادم و دلشادترینم
در دام وی افتادم و آزادترینم

خاک قدم حضرت حیدر دل من شد
با عرش خداوند برابر دل من شد

در وصف علی مرغ غزلخوانم و مستم
حیرانم و می خوانم و طوفانم و مستم
#
"ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه"
درعرش ، نجف ، کعبه ، تویی صاحب خانه

چشمم همه سو دور زد و از تو نشان دید
"یعنی همه جا عکس رُخ یار توان دید"

دست کرمت بنده نواز است همیشه
ابروی تو محراب نماز ست همیشه
محتاج خلایق نشود هیچ زمانی
دستی که به سوی تو دراز است همیشه
تحویل گرفتی چه قدر گرم و صمیمی
من را که سراپام نیاز است همیشه
بهتر که شود بسته به رویم همه درها
وقتی در این میکده باز است همیشه
انگور اگر شد متوسّل به ضریحت
شُربِ مِی آن نیز مُجاز است همیشه
"مَنْ ماتَ عَلیٰ حُبّکَ قَد ماتَ شَهیدا"
این شور عراقیَّ حِجاز است همیشه

در سجده به تو طائر افلاک شد آدم
وقتی پدر خاک شدی خاک شد آدم

پیداست شکوه و عظمت از وجناتت
دل می برد از گوشه نشینان حرکاتت

سر تا به قدت آینه ی حضرت قدّوس
در ذات خدا نیست کسی مثل تو ممسوس

آن لحظه که چون شیر روی اسب سواری
هر لشگری از تیررَسَت گشته فراری

هِی با ضرباتت به زمین دست و سر افتاد
با تیغ تو هر یل که در افتاد ور افتاد

جنگ آوری ات علّت پیروزی جنگ است
پرتاب در قلعه به دست تو قشنگ است

آنان که تلاش از پی تکفیر تو کردند
قالب تهی از نعره ی تکبیر تو کردند

عبدی که تماماً شده معبود تو هستی
"در صبح ازل شاهد و مشهود تو هستی"

خوردند بزرگان جهان غبطه به قنبر
از بسکه در آغوش کشیدیش مکرّر

سرمست شدم ؛ آمده ام کام بگیرم
پیمانه ای از آن می گلفام بگیرم


ای ساقی کوثر همه ی عشق من این است
یک مرتبه از دست خودت جام بگیرم


تا مستمعین را به سر ذوق بیارم
باید ز بزرگان غزل وام بگیرم


"موجیم که آسودگی ما عدم ماست"
پس بی تو روا نیست که آرام بگیرم


برگردن من طوق غلامی ست چه خوب است
کلب حرم شیر خدا نام بگیرم
 
محمدقاسمی

  • سائل