سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۰ مطلب با موضوع «یا امام رضا ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام جواد علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه

ازآن صورت گندمین بوی گندم
گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه

رضایِ خُدایِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه

اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفایِ جواد الائـــمّه

تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد
من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه

مَلَـک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه

نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده
به گلدسته هایِ جوادالائــمّه

شمیم دل انگیز مشهد می آید
ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه

در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برایِ جوادالائـــمّه

مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه

زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی
عطش بود و نایِ جوادالائـــمه

در حجره را بسته اند، آه خانه
شده کــربلایِ جوادالائــــمّه

بریده بریده ، شکسته شکسته
می آید صدایِ جوادالائــــمّه

دم العطش شد دم وا حسینا
عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه

شبیه حسین ، آه آبش ندادند
صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند

و این غزل ادامه دارد...


شاعر:محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


از بس شب ولادت تو شاد می شود
از بندِ غصّه ، قلب من آزاد می شود

این شهر غم گرفته ی تاریک و سوت و کور
از برکت قُـــدوم تو آباد می شــود

ورد زبان من شده ، "المُستغاثُ بِــکْ"
آقا بگو که نوکرت امداد می شود ؟

تا زودتر به بند کِــشد ، گردن مرا
زلفت ، سوار مرکبی از باد می شود

فهمیدم از حکایت آهوی قصّه ات
گاهی شکار، ناجیِ صیّاد می شود

شیرین ترین زیارت مایی که زائرت
در بیستون عشق تو فرهاد می شود

حس می کند به اوج رهایی رسیده است
هر کس که جلد صحن گُهرشاد می شود

در صحن انقلاب دلم ، انقلاب کن
وقتی که حرفِ پنجره فولاد می شود !

بی اختیار رو به دیار تو می کند
بیمار ما که وضعیتش حاد می شود

با "ربّ لاتذرنی" فیروزه های تو
اهل عقیده ، صاحب اولاد می شود

نقّاره می زنند ، صدایش که می رسد
مضمون برای این غزل ایجاد می شود

اینجاست آن مکان مقدّس که سگ در آن
آدم اگر نگشت ، پَری زاد می شود

فردای حشر هم نفس زائر رضاست
هر کس که تحت قبّه ی او یاد می شود

شیرین تر از نبات شود طعم زندگیْش
هر کس به لطف شخص تو داماد می شود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا ضامن آهو


این غزل ، استقبالیه از غزل رضوی برادر و البته استاد نازنینم آقامهدی رحیمی(زمستان)
با مطلع:
(دم نمی فهمد دمی هم بازدم را هیچ وقت)


تقدیم به امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت
ســر ندارد طاقت ترک بــدن را هیچ وقت

پای تا سر بهجتم در آستان قُــدس تو
غم نمی فهمد دلیل این سُخن را هیچ وقت

چون کبوتر تا که در اطراف گنبد می پرم
نه،نمی خواهد دلم سیر چمن را هیچ وقت

دست پُر برگشتن اینجا در سماجت کردن است
پس نباید تَرک کرد این در زدن را هیچ وقت

از همان روزی که غمخوار دل زارم شدی
حس نکردم در وجود خود مِحَن را هیچ وقت

بسته ام بر پنجره فولاد روزی رشته ای
وا نکن از گردنِ دل،این رَسَن را هیچ وقت

بوده تا وقتی که در سجّاده ام عطر حرم
بو نکــردم مُشکِ آهوی خُتَن را هیچ وقت

تا نگیرم از تو تأییدیه ، خواهان نیستم
لـذّت تحســین اهل انجمن را هیچ وقت

گرچه من بسیار آزردم دلت را با گناه
تو نیازردی دل امثال من را هیچ وقت

جان معصومه دعا کن تا نگیرند از لبم
یاعلی و یا حسین و یا حسن را هیچ وقت

می خورم سوگند آقا جان به پلک زخمی ات
که نخواهم ترک کرد این سوختن را هیچ وقت

من "أبَدْ والله ما نَنْسٰا حُسینا" گفته ام
پس نمی سازم رها آن بی کفن را هیچ وقت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰



صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ



از همان روز که پیش تو به خاک افتادم
کردی از بند تَـعلُّق ؛ به نگاه آزادم

غیر "یاضامن آهو مددی" روز نخست
هیچ ذکر دگری یاد نداد استادم

نسل در نسل گدازاده نوشتند مرا
سائل حضرتم و نوکر مادر زادم

صحن توکهف امان بود و سگش من بودم
با دعایت سگ درگاه تو هم شد آدم

دِهِ ویران شده ای بودم و حالا چندی ست
که به تصویب خودت شهر رضا آبادم

هِی بلا ریخت بروی سر من هر صبحی
که سلامی طرف صحن تو نفرستادم

از ازل گوشهْ نشین ، گوشه ی پایین پایم
تا ابد مُعتکفِ مسجد گوهر شادم

نَفْس ، سَرْکش شده ، تا رام شود چون آهو
دست انداخته بر پنجره ی فولادم

جان معصومه بیا و بطلب باز مرا
چند وقت است که از دوری تو ناشادم

کاش آن دفعه ی آخر که حرم را دیدم
برنمی گشتم و در صحن تو جان می دادم


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام رضا علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت
از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت

عاشقی در گریه می زد حرفهایش را به تو
سرخوشی با نعره ی مستانه حاجت می گرفت

عاقلی سودی نمی بخشید ، در کوی جنون
زودتر از هر کسی دیوانه حاجت می گرفت

بی صدا می سوخت شمع و در طواف شعله اش
تا سحر بال و پر پروانه حاجت می گرفت

با همان یک بار در سالی که آمد تا حرم
نوکرت با نام تو روزانه حاجت می گرفت

آنکه دستش بود کوتاه از توسّل بر ضریح
بیشتر از آب سقّاخانه حاجت می گرفت

شاه شاهان جهان هستی تو، پس با این حساب
سائل از درگاه تو شاهانه حاجت می گرفت

نیمه ی شب رفتم از کنج حرم تا شهر شام
پیش بانویی که در ویرانه حاجت می گرفت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به جان و جانانم امام رضا علیه السّلام


از برکت تو ، کعبه ی دلها خراسان شد
حج رفتن امثال من هم نیز آسان شد

قبله نما هم میل تغییر جهت کرد و...
کعبه به چپ چرخید ، مایل سمت ایران شد

عیسی رسید از آب حوض تو شفا برداشت
موسی دم درگاه پائین پات دربان شد

یعقوب آمد شد دخیل پنجره فولاد
درد فراق یوسفش این گونه درمان شد

داوود پیغمبر به عشق "پیشْ خوان"بودن
قبل از اذان صبح گلدسته غزل خوان شد

تو هشتمین شرط قبولی عباداتی
هر کس قبولت کرد در واقع مسلمان شد

چشمی که سیل جمعیت را در حریمت دید
عاشق شد و مجنون شد و یک عُمر حیران شد

طعم غذاهای بهشتی را چشید آنجا...
هر کس که مهمان مُضیف صحن سلطان شد

هرکس که از غیر تو چیزی خواست آقاجان
قدر مُسلّم بعد از آن خواهش ، پشیمان شد

با خنده از پیش تو سمت شهر خود برگشت
هر زائری که غربتت را دید و گریان شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت جوادالائمه علیه السّلام
به مناسبت دهم ماه رجب سالروز میلاد پرنور حضرتش

سائل ، شبی که زائر باب الـمُراد شد
تسبیح وار ، گرمِ دَمِ "یاجواد" شد

در کربلا نیافت مَـجالِ گریستن
در کاظمین روزیِ اشکش زیاد شد

حتّی غمی که کُـنج دلش جا گرفته بود
وقتِ بغل گرفتنِ این کعبه ، شاد شد

گَرد گُـناه را ز رویِ شانه اش تکاند
وقتی نسیمِ صحن مُبدّل به باد شد

شد با سواد گیسوی دلبر سپیدبخت
تا بر سواد آینه بی اعتماد شد

حتّی نصیب حور و ملک هم نشد به عُمْر
خیری که سهم زائر خَیرُالعِباد شد

هرکس نداشت مِـهر جوادالائمه را
واللهِ روسیاه تر از قوم عاد شد
#
هرکس که "یاامام رضا"گفت و جان سپرد
سوگند بر جوادِ رضا "زنده یاد"شد

در اوّلین قدم به مُراد دلش رسید
سائل ،دمی که ساجدِ"بابُ الجواد"شد

محمّد قاسمی 94/2/8

  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

از همان روز که پیش تو به خاک افتادم
کردی از بند تَعلّق ؛ به نگاه آزادم

غیر "یاضامن آهو مددی" روز نخست
هیچ ذکر دگری یاد نداد استادم

نسل در نسل گدازاده نوشتند مرا
سائل حضرتم و نوکر مادر زادم

صحن تو کهف امان بود و سگش من بودم
با دعایت سگ درگاه تو هم شد آدم

دِهِ ویران شده ای بودم و حالا چندی ست
که به تصویب خودت شهر رضا آبادم

هِی بلا ریخت بروی سر من هر صبحی
که سلامی طرف صحن تو نفرستادم

از ازل گوشهْ نشین ، گوشه ی پایین پایم
تا ابد مُعتکفِ مسجد گوهر شادم

نَفْس ، سَرْکش شده ، تا رام شود چون آهو
دست انداخته بر پنجره ی فولادم

جان معصومه بیا و بطلب باز مرا
چند وقت است که از دوری تو ناشادم

کاش آن دفعه ی آخر که حرم را دیدم
برنمی گشتم و در صحن تو جان می دادم...

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

از برکت تو ، کعبه ی دلها خراسان شد
حج رفتن امثال من هم نیز آسان شد

قبله نما هم میل تغییر جهت کرد و...
کعبه به چپ چرخید ، مایل سمت ایران شد

عیسی رسید از آب حوض تو شفا برداشت
موسی دم درگاه پائین پات دربان شد

یعقوب آمد شد دخیل پنجره فولاد
درد فراق یوسفش این گونه درمان شد

داوود پیغمبر به عشق "پیشْ خوان"بودن
قبل از اذان صبح گلدسته غزل خوان شد

تو هشتمین شرط قبولی عباداتی
هر کس قبولت کرد در واقع مسلمان شد

چشمی که سیل جمعیت را در حریمت دید
عاشق شد و مجنون شد و یک عُمر حیران شد

طعم غذاهای بهشتی را چشید آنجا...
هر کس که مهمان مُضیف صحن سلطان شد

هرکس که از غیر تو چیزی خواست آقاجان
قدر مُسلّم بعد از آن خواهش ، پشیمان شد

با خنده از پیش تو سمت شهر خود برگشت
هر زائری که غربتت را دید و گریان شد

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

دوریِ از مقصد برای همْ مسیران بهتر است
پس مُسافر گر کند قصدِ خُـراسان بهتر است

دوست دارم خاک ایران را ز جانم بیشتر
پیش من امّا شمال شرقی آن بهتر است

چون که سوغاتی شهر حضرت معصومه است
از عسل هم در مذاقم طعم سوهان بهتر است

از نشستن در هوای آفتابیِ حـــرم
راه رفتن توی صحنش زیر باران بهتر است

گرچه پیدا نیست واضح گنبدت وقت بُــکاء
در زیارت ، چشمها باشند گریان بهتر است

رشته ی قلّاده ام را پای درگاهت بِـبـَـند 
سگ اگر باشد مُقیم کوی سلطان بهتر است

دورتادور ضریحت ازدحام از زائر است
پس گدایی کردن من ، کُنجِ ایوان بهتر است

تا فقط درد مرا لطف خودت درمان کـُند
درد من باشد اگر از خلق ، پنهان بهتر است

آمده قرآن برای آشنایی با تو ، پس
---این زیارت آمدن از ختم قرآن بهتر است

چونکه سِــنخیّت ندارند عاشقی و عافیت
عشق بازی هم به شوقِ دادن جان بهتر است

"محمدقاسمی" 3 بهمن 1393

این غزل استقبالی از غزل رضوی جناب لطیفیان است.
بامطلع((دست اگر باشد دخیل کُنج دامان بهتر است)).
  • سائل