سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر خانگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها

دیگر نمی پیچد صدایش در خرابه
دَمْ نوحه ی "بابا بیایش"در خرابه

بوسید وقتی کعبه ی بین طَــبَق را
دید استجابت را دعایش در خرابه

بر قلب آن خشتی که بوده بالش او
ردّی ست از خون گریه هایش در خرابه

طفلی گرسنه جان سپرد و أمّ کلثوم
---مرثیه می خواند برایش در خرابه
چون حلق اصغر،قاتل جان رباب است
گل زخمهای دست و پایش در خرابه

جای سپر تا شام از او دفع خطر کرد
آن دستها که شد عصایش در خرابه

همبازیانش دور قبرش در طوافنــد
حالا که خالی مانده جایش در خرابه

از بسکه سنگین است داغش،شک ندارم
خَم می شود صاحب عزایش در خرابه...
______________________________

نه فقط خار به صحرای بلا زجرش داد
بلکه با کرب و بلا "کربـُبلا"زجرش داد

مقتل این گونه نوشته ست که "مٰاتَتْ کَـمِدْا"
بس که آن طایفه ی "بی سر و پا" زجرش داد

داغ قنداقه ی خونین کمرش را تا کرد
طرزِ برگشتِ علی بین عبا زجرش داد

خبر رفتنِ عبّــاس زمین گیرش کرد
کمرِ خَم شده ی خونِ خــدا زجرش داد

دست سنگین کسی روز رُخش را شب کرد
دیگری آمد و با ضربه ی پا زجرش داد

پشت دروازه ی ساعات وَ در بزم شراب
این نگه داشتنِ فاطمه ها زجرش داد

سر بابا، سر نی هر چه هوایش را داشت
با نشستن به دل طشت طلا زجرش داد

روز، گلبرگ لطیفش ز تب گرما سوخت
شب ویرانه و سرمای هوا زجرش داد

خواست با زحمت بسیار کمی راه رود
پای بی جان و قدِ گشته دو تا زجرش داد

گرچه تر شد لب خُشکیده اش از بوسه ولی
زخم لب های شهیدُ الشُّهدا زجرش داد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

کسی ، زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیــلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد

شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد

پرنده ای که نبــاشد توان پروازش
دلیـــلِ داشتـــنِ بال را نمی فهمد

اگر طلوع نباشد برای ماه حسین
کسی عوض شدن سال را نمی فهمد

سیاه جلوه ی عشق است گرچه شال سپید
سپید بختــیِ این شال را نمی فهمد

به قتل صبر تو را می کُشند و مُستمعت
دلیل این همه جنجال را نمی فهمد

به طبل خاتمه ی جنگ می زنند و کسی
صدای ضجّه ی اطفال را نمی فهمد

هزار قطعه شدی ، وایِ من که مقتل خوان
هنوز روضه ی گودال را نمی فهمد

هزار مرتبه لعنت بر آن سیه دل که
هنوز حرمت خلخال را نمی فهمد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند
این سوز بی زوالِ مرا درک می کند

کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند

ای یار سینه سوخته ی روضه ی عطش
اندوه تو ، ملالِ مرا درک می کند


هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لالِ مرا درک می کند

تنها کبوتری که سر بام او نشست
پروازِ من ، خیالِ مرا درک می کند

هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمالِ مرا درک می کند

یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤالِ مرا درک می کند

تحویل می شود به عزای حسین، اگر
نوروز ، ماه و سالِ مرا درک می کند

می گفت آسمان به زمین،زینب است و بس
---آن که قَـدِ هلالِ مرا درک می کند

محمّدقاسمی 1394/6/26


  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام جواد علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه

ازآن صورت گندمین بوی گندم
گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه

رضایِ خُدایِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه

اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفایِ جواد الائـــمّه

تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد
من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه

مَلَـک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه

نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده
به گلدسته هایِ جوادالائــمّه

شمیم دل انگیز مشهد می آید
ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه

در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برایِ جوادالائـــمّه

مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه

زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی
عطش بود و نایِ جوادالائـــمه

در حجره را بسته اند، آه خانه
شده کــربلایِ جوادالائــــمّه

بریده بریده ، شکسته شکسته
می آید صدایِ جوادالائــــمّه

دم العطش شد دم وا حسینا
عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه

شبیه حسین ، آه آبش ندادند
صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند

و این غزل ادامه دارد...


شاعر:محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا مظلوم ...


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وقتی به خصم ، راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست ، خطّ اَمان می دهد حسین

حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین

آنجــا که کَر به روضه ی او گــریه می کند
بر اشکِ چشمِ لال ، زبــان می دهد حسین

بــویِ غذایِ حضرتیِ سفره ی عــزاش
بر مُرده دیده ایم که جان می دهد حسین

اَمواجِ پُــر تلاطـــم دریای هیأتیــم
وقتی به شورِمان هیجان می دهد حسین
در رُتبه ی بلند خودش در بهشت عَدْن
جا، به تمام گریه کُنــان می دهد حسین

آن جا اگر لقای خـــدا را طلب کنــــــید
از پشت پرده چهره نشان می دهد حسین

در اوج اضطرار بگو "یاحسین"چون
آرامشی به دلْ نگران می دهد حسین

تا رنگی از حبــیب بگیـریم چون حبیب
ما را به دست فصلِ خزان می دهد حسین

مَشّایه سهل می شود از راه های دور
زیرا به پای خسته توان می دهد حسین

جانم فداش باد که تا آخرین نفــس
حتّی به شمرِ پَست، زمان می دهد حسین

چون از ازل بریده شده ست از تعلّقات
از سروریش ، سر به سنان می دهد حسین

محمدقاسمی 1394/6/18

  • سائل
  • ۰
  • ۰

السّلام علیٰ أبی عبدالله الحسین الشّهید الّذی قتلوه عطشاناً بجنب نهر الفرات
______________________________


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

ز هرچه نعمت،اگر مهر دوست شامل ماست
بهشت ، باطنِ حال و هوای محفل ماست

مقام قُـرب خداوند با بیــان دُرُســت
جوارِ رحمت یارِ "نبی خصائل" ماست

تمام آنچه که پُر کرده مُلک عالم را
تجلًّــیات نگارِ "علی شمایل" ماست

اگر فضیلت دیوانگی ست روزیِ مان
به لطف گوشه ی چشمِ ابوالفضائل ماست

سپاه گریه کُنانِ شهید اشک اَستیم
به شانه، شال سیاه غمش ، حمایل ماست

از آن به دِیر مُــغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست١

چنان گرفته دل اهل روضه را به دو دست
که فکر دوریِ از او ، خیال باطل ماست

غریـقِ مـوجِ بلا خیـزِ بحـرِ دُنیائــیم
حـریم روضه ی سلطان عشق ، ساحل ماست

به اجر نوکریِ نوکرانــتان کافی ست
که در بهشت برین کربلات منزل ماست

حسین اگرچه تمام شِـفا به تربت توست
بدان که پیرُهن کهنه ی تو قاتل ماست

به زخمهای تو از دور بوسه می کاریم
کنون که لشگری از جنس شمر حائل ماست

هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال گذشت
سرت هنوز سرِ نیزه در مُـقابل ماست


١-حافظ شیرازی



محمدقاسمی 1394/6/6

  • سائل
  • ۰
  • ۰

این محیی معالم الدین و أهله ؟
متی ترانا و نراک ؟
لیت شعری ! این استقرت بک النویٰ ؟

تقدیم به امام زمان علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

در سِــلک ما رَنجاندن دلدار جایز نیست
دلبستگی بر هیچ کس جز یار جایز نیست

آنانکه حسّ و حال مدح ات را نفهمیدند
گفتنــد کـار میـثم تمّــار جایز نیست

تا دست های گرم و پُر مهر تو را داریم
پس تکیه کردن بر در و دیوار جایز نیست

گیرم که از چاهش در آوردند امّا نه
یوسف فروشی بر سر بازار جایز نیست

وقتی که در خلوت دلت جایی دگر گیر است
پس ادّعای عشق در اَنظار جایز نیست

راحت تو را از یاد خود بردیم و می دانیم
در محضر تو این همه انکار جایز نیست

از نسل زهرایی ، لطافت در وجود توست
نه ! یاس را هم صحبتی با خار جایز نیست

هرجا که باشد مجلس مادر تو هم هستی
با بودنِ تو گفتن از مسمار جایز نیست

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


از بس شب ولادت تو شاد می شود
از بندِ غصّه ، قلب من آزاد می شود

این شهر غم گرفته ی تاریک و سوت و کور
از برکت قُـــدوم تو آباد می شــود

ورد زبان من شده ، "المُستغاثُ بِــکْ"
آقا بگو که نوکرت امداد می شود ؟

تا زودتر به بند کِــشد ، گردن مرا
زلفت ، سوار مرکبی از باد می شود

فهمیدم از حکایت آهوی قصّه ات
گاهی شکار، ناجیِ صیّاد می شود

شیرین ترین زیارت مایی که زائرت
در بیستون عشق تو فرهاد می شود

حس می کند به اوج رهایی رسیده است
هر کس که جلد صحن گُهرشاد می شود

در صحن انقلاب دلم ، انقلاب کن
وقتی که حرفِ پنجره فولاد می شود !

بی اختیار رو به دیار تو می کند
بیمار ما که وضعیتش حاد می شود

با "ربّ لاتذرنی" فیروزه های تو
اهل عقیده ، صاحب اولاد می شود

نقّاره می زنند ، صدایش که می رسد
مضمون برای این غزل ایجاد می شود

اینجاست آن مکان مقدّس که سگ در آن
آدم اگر نگشت ، پَری زاد می شود

فردای حشر هم نفس زائر رضاست
هر کس که تحت قبّه ی او یاد می شود

شیرین تر از نبات شود طعم زندگیْش
هر کس به لطف شخص تو داماد می شود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا ضامن آهو


این غزل ، استقبالیه از غزل رضوی برادر و البته استاد نازنینم آقامهدی رحیمی(زمستان)
با مطلع:
(دم نمی فهمد دمی هم بازدم را هیچ وقت)


تقدیم به امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت
ســر ندارد طاقت ترک بــدن را هیچ وقت

پای تا سر بهجتم در آستان قُــدس تو
غم نمی فهمد دلیل این سُخن را هیچ وقت

چون کبوتر تا که در اطراف گنبد می پرم
نه،نمی خواهد دلم سیر چمن را هیچ وقت

دست پُر برگشتن اینجا در سماجت کردن است
پس نباید تَرک کرد این در زدن را هیچ وقت

از همان روزی که غمخوار دل زارم شدی
حس نکردم در وجود خود مِحَن را هیچ وقت

بسته ام بر پنجره فولاد روزی رشته ای
وا نکن از گردنِ دل،این رَسَن را هیچ وقت

بوده تا وقتی که در سجّاده ام عطر حرم
بو نکــردم مُشکِ آهوی خُتَن را هیچ وقت

تا نگیرم از تو تأییدیه ، خواهان نیستم
لـذّت تحســین اهل انجمن را هیچ وقت

گرچه من بسیار آزردم دلت را با گناه
تو نیازردی دل امثال من را هیچ وقت

جان معصومه دعا کن تا نگیرند از لبم
یاعلی و یا حسین و یا حسن را هیچ وقت

می خورم سوگند آقا جان به پلک زخمی ات
که نخواهم ترک کرد این سوختن را هیچ وقت

من "أبَدْ والله ما نَنْسٰا حُسینا" گفته ام
پس نمی سازم رها آن بی کفن را هیچ وقت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین
سخت درماندند چون هر بار گفتند از حسین

از علی گفتند در بزم خصوصی ، عارفان
عاشقان با گریه در انظار گفتند از حسین

یک علی حُسن ختامش بوده بی تردید،اگر
اهلِ معنـــا اوّل هر کار گفتند از حسین

یافت تسکین دردهای روحی بیمارها
زیر لب تا با تن تبدار گفتند از حسین

بُرد اصلی را در این عالم کسانی کرده اند
که چُنان گفتار در رفتار گفتند از حسین

سربدارانش، به جای دارها بر نیزه ها
یک به یک چون میثم تمّار گفتند از حسین

بود در چشم علی و بود در جسم حسین
گریه کنها در عزای خار گفتند از حسین

یادم آمد کوچه های شام ، تا مدّاح ها
در میان کوچه و بازار گفتند از حسین

اهل بیتش در غل و زنجیر تا شام بلا
زیر بارِ آن همه آزار گفتند از حسین

محمدقاسمی١١مرداد٩٤

  • سائل