سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

  • ۰
  • ۰

یا حیدر کرار

غزل مثنوی تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام

در مدح یدالله قلم میزنم امشب
سمت اسدالله قدم میزنم امشب

باکاغذی از جنس دل و جوهری از نور
با عرض سلامی به حضورش ؛ ولی از دور

با شعر به پابوسی درگاه رسیدم
با نادعلی تا حرم شاه رسیدم

طبعم چه قدر از کرمش بار گرفته
امشب مدد از حیدر کرار گرفته

تا چند خط از باطن قرآن بنویسم
یک بند "علی جانم علی جان" بنویسم

دل را به علی دادم و دلشادترینم
در دام وی افتادم و آزادترینم

خاک قدم حضرت حیدر دل من شد
با عرش خداوند برابر دل من شد

در وصف علی مرغ غزلخوانم و مستم
حیرانم و می خوانم و طوفانم و مستم
#
"ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه"
درعرش ، نجف ، کعبه ، تویی صاحب خانه

چشمم همه سو دور زد و از تو نشان دید
"یعنی همه جا عکس رُخ یار توان دید"

دست کرمت بنده نواز است همیشه
ابروی تو محراب نماز ست همیشه
محتاج خلایق نشود هیچ زمانی
دستی که به سوی تو دراز است همیشه
تحویل گرفتی چه قدر گرم و صمیمی
من را که سراپام نیاز است همیشه
بهتر که شود بسته به رویم همه درها
وقتی در این میکده باز است همیشه
انگور اگر شد متوسّل به ضریحت
شُربِ مِی آن نیز مُجاز است همیشه
"مَنْ ماتَ عَلیٰ حُبّکَ قَد ماتَ شَهیدا"
این شور عراقیَّ حِجاز است همیشه

در سجده به تو طائر افلاک شد آدم
وقتی پدر خاک شدی خاک شد آدم

پیداست شکوه و عظمت از وجناتت
دل می برد از گوشه نشینان حرکاتت

سر تا به قدت آینه ی حضرت قدّوس
در ذات خدا نیست کسی مثل تو ممسوس

آن لحظه که چون شیر روی اسب سواری
هر لشگری از تیررَسَت گشته فراری

هِی با ضرباتت به زمین دست و سر افتاد
با تیغ تو هر یل که در افتاد ور افتاد

جنگ آوری ات علّت پیروزی جنگ است
پرتاب در قلعه به دست تو قشنگ است

آنان که تلاش از پی تکفیر تو کردند
قالب تهی از نعره ی تکبیر تو کردند

عبدی که تماماً شده معبود تو هستی
"در صبح ازل شاهد و مشهود تو هستی"

خوردند بزرگان جهان غبطه به قنبر
از بسکه در آغوش کشیدیش مکرّر

سرمست شدم ؛ آمده ام کام بگیرم
پیمانه ای از آن می گلفام بگیرم


ای ساقی کوثر همه ی عشق من این است
یک مرتبه از دست خودت جام بگیرم


تا مستمعین را به سر ذوق بیارم
باید ز بزرگان غزل وام بگیرم


"موجیم که آسودگی ما عدم ماست"
پس بی تو روا نیست که آرام بگیرم


برگردن من طوق غلامی ست چه خوب است
کلب حرم شیر خدا نام بگیرم
 
محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت جوادالائمه علیه السّلام
به مناسبت دهم ماه رجب سالروز میلاد پرنور حضرتش

سائل ، شبی که زائر باب الـمُراد شد
تسبیح وار ، گرمِ دَمِ "یاجواد" شد

در کربلا نیافت مَـجالِ گریستن
در کاظمین روزیِ اشکش زیاد شد

حتّی غمی که کُـنج دلش جا گرفته بود
وقتِ بغل گرفتنِ این کعبه ، شاد شد

گَرد گُـناه را ز رویِ شانه اش تکاند
وقتی نسیمِ صحن مُبدّل به باد شد

شد با سواد گیسوی دلبر سپیدبخت
تا بر سواد آینه بی اعتماد شد

حتّی نصیب حور و ملک هم نشد به عُمْر
خیری که سهم زائر خَیرُالعِباد شد

هرکس نداشت مِـهر جوادالائمه را
واللهِ روسیاه تر از قوم عاد شد
#
هرکس که "یاامام رضا"گفت و جان سپرد
سوگند بر جوادِ رضا "زنده یاد"شد

در اوّلین قدم به مُراد دلش رسید
سائل ،دمی که ساجدِ"بابُ الجواد"شد

محمّد قاسمی 94/2/8

  • سائل
  • ۰
  • ۰

به استقبال میلاد آقا جانم حضرت علی اصغر علیه السّلام


کیست این طفل که این قدر تماشا دارد
با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد

چه قدر رفته به حیدر بر و رویش ، جانم
چشمهایش شده مانند عمویش ، جانم

پیر شش ماهه ی پیران جهان است این طفل
شـاکلید همه درهای جنان است این طفل
#
او که آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد
عرش گُلخانه ی ارباب مُعلّیٰ ترشد

چشمها باز جمال ازلی را دیدند
سوّمین بار،در این خانه علی را دیدند

چونکه آئینه ی سلطان ولایت باشد
دیدن چهره ی او نیز عبادت باشد

ای خوشا طایفه ای کز غم او دل نکنند
"قل هوالله " بخوانید که چشمش نزنند

مرغ عشقی ست که بر شانه ی ثارالله است
سرِّ مَستور نهانخانه ی ثارالله است

ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد
طعم شیرینیِ لبهاش ، چشیدن دارد

خیره مانده به سراپای علی چشم رباب
شده روشن به تماشای علی چشم رباب

آنچه بیش از همه در دیده ی سقّا زیباست
ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست

خواهرش گفت : عجب پیچش مویی دارد
مادرش گفت:عجب زیرِ گلویی دارد

علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس
آب و آئینه به دست آمده از راه ، عبّاس

سایه ی لطفش اگر بر سر عالم با قی ست
آفتابی ست که در سایه ی دست ساقی ست

آب در کاسه ی دستان عمویش خورده است
نفس گرم رقیّه به گلویش خورده است

بنویسید رباب است و غمی همواره
همه ی زندگی اوست همین مه پاره

بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین
بااذانی که به گوش پسرش گفت حسین

وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید
أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید

گر علی اصغر او شاه جهان خواهد شد
*عالم پیــر دگر باره جوان خواهد شد*

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شب لیله الرغائب

لیلة الرغائب یعنی شبی که در آن عطاء و بخشش خداوند متعال بسیار است.
زیباترین آروزی امشب بعد از فرج و سلامتی حضرت اباصالح علیه السلام ،زیارت شب جمعه ی حرم آقای شیب الخضیب علیه السلام است.اون هم زیارتی که ختم به لقاء الحجة باشه.
امیدوارم روزی همه مون بشه هر چند خیلی هامون لیاقتش رو نداریم.
این غزل رو در این شب عزیز تقدیم میکنم به چشمهای بارونی همه ی امام حسینی های عالم.


ربّ دنیای عشق ، اربابــ است
آنکه نور رُخَش جهانتابــ است

تا بریزد به پای مرثیه اش
اشک من پُشت پلک ، بی تابــ است

دهنم گشته صید نام حسین
مثل ماهی اسیر قلّابــ است

دل من چارچوبی از عشق است
که در آن عکس کربلا قابــ است

در مسیری که آخرش حرم است
گریه ، اسبابــِ راهِ احبابــ است

گریه اش بر شهید لب تشنه ست
سطح دنیا اگر پُر از آبــ است

کم من را زیاد کرد عبّاس
مَدّ آب از نگاهِ مهتابــ است

زکریّای داغ یحیائیم
اشکــِ ما آبرویِ محرابــ است

نوکری شرط اولش ، ادب است
ادبــ اینجا به حفظ آدابــ است

مثل کبریت احمر است جنون
گاه کمیاب و گاه نایابــ است

سَرِ اصحاب ، خاکــِ پایِ حسین
سَرِ من ، خاک پایِ اصحابــ است

به گدایان خانه اش سوگند
هرچه خیر است در همین بابــ است


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر امام هادی علیه السّلام

زائر آن بار که قسمت شد و سامرّا رفت
همه ی درد و غمش در حرم از دنیا رفت

چشم را بست و دعا کرد که عاشق بشود
پلکِ او وا نشده ، دید دعا بالا رفت

چار تا قبر ، در إحرامِ سیادت دید و
دل او تا حرم گمشده ی زهرا رفت

خواست تا "جامعه خوانی" کند،از روی ادب
دست بر سینه، سوی قبر دوتا آقا رفت

گفت:صد مرتبه تکبیر و زیارت را خواند
هر فرازی که نفهمید، پیِ معنا رفت

خیس شد صورتش از گریه که درهرسطری
دل آشفته و طوفانی او صد جا رفت

یادش افتاد شبی تلخ وَ مردی را که
پابرهنه ،وسط کوچه ،پیِ اعدا رفت

جگر ختم رُسُل سوخت دل زهرا سوخت
دست بسته ز حرم چون پسر مولا رفت

یادش افتاد که "آقای غریبی" ، هادی
از سر جبر سوی بزم مِی ، از اینجا رفت

یادش افتاد که از نای جگر سوخته ای
تا دل عرش خدا نوحه ی واویلا رفت

یادش افتاد که در ساعت تشییعِ تنی
پسری پاره گریبان ، عقبِ بابا رفت

ناگهان صحنه ورق خورد و به گودال رسید
شمر روی تن غارت شده ای با پا رفت

بعد از آن دید میان غُل و زنجیرِ ستم
پسری با تن تبدار که با سرها رفت...
..........................................................
پی نوشت:
یار تنهاست بپرهیز تو هم از تن ها
بُرد کرد آنکه به سرداب حرم تنها رفت

همه گفتند پس از رجعت سرخ طبسی
آخرین بار سفر را چه قَدَر زیبا رفت... #


محمّـدقاسمی94/2/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

غزلی به مناسبت اول ماه رجب تقدیم به امام محمّدباقر علیه السّلام

بال خود را پهن کرده بر زمین روح الامین
تا شود فرش حریم قُدسِ زین العابدین

اوّل ماه رجب دنیای ما زیباتر است
چونکه ماه دیگری پا می گذارد بر زمین "

یامحمّد"در شروعش،"یا نبی"در آخرش
نیست بیخود شد رجب ، ماه امیرالمؤمنین

فاطمه بِنتُ الحَسن درخانه ی إبنُ الحُسین
کودکی آورده از هر حِیث بی مِثل و قرین

آن چنان دارد شباهت بارسول الله که
---می شود او را بخوانم رَحمةٌ للعالَمین

خاک جای خود،ببین افلاک هم روشن شده
بسکه نورانی ست این خورشید هستی آفرین

تا بگردند آسمانیها به گردش هفت بار
می برند این کعبه را با شوق تا عرش بَـرین

کوریِ چشمانِ شورِ خیلِ اصحابُ الشِّمال
روز میلادش عجب شادند اصحابُ الیَمین

عیدی امروز ما را یا علی اکبر بده
لحظه ای که بر تو می گوید عمو این نازنین
# "دیدنی"یعنی تبسّم کردن او بر حُســین
دیدنی تر، سجده ی شُکرِ امام السّاجدین

پنج تن را گِرد گهواره به چشم باطنش
در میان حجره می بیند امام پنجمین

هفتمین معصوم آمد،هفتمین باراست که
دست حق بی پرده بیرون آمده از آستین

عقل عالم پیش عقل حضرتش جهل کبیر
علم خلق الله پیش دانش او شرمگین
#
"باقر علم نبیّین"شُهرت عامش بُوَد
این مُحمّد هم،کریم است و حَلیم است و اَمین

ظاهراً شد قاتل او زین آغشته به سَم
باطناً کُشتش غم سلطان مَقطوعُ الوَتین

اختصاصاً با رقیّه داشت دردی مشترک
او هم از پُشت شُتر افتاد با صورت زمین...


محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا باب الحوائج ...

درآستانه ی شهادت حضرتش این غزل رو تقدیم می کنم به محضرِ موسی بن جعفر علیه السّلام


کس نفهمید که عُمرَش به چه مِنوال گذشت ؟
آنکه روز و شب او کُنج سیه چال گذشت

چارده سالْ بلا، زجر، شکنجه، دشنام
چارده سال که اندازه ی صدسال گذشت

غنچه ی بوسه یقیناً به لبش می خُشکد
عُمرِ بابایی اگر دور ز اطفال گذشت

شب ظلمانی و زندان پی زندان ، یعنی
فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت

غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید
هرکس از پهلوی این کعبه ی آمال گذشت
#
"الف"سرو بلندای وجودش از غـــم
---تا شدآن قدرکه حتّیٰ کمر از"دال"گذشت

زَهر کُشتش تَه مطموره ی تاریک و نَمور
وای من ! شعر چرا از لبِ گودال گذشت ؟

کربلا ! زلزلتِ ألارض ! چه آمد به سرش ؟
حرفهایی ست که در سوره ی زلزال گذشت

تیرها، یک کفن از پَر به تنش پوشاندند
خنجر از حنجره اش،آه به جنجال گذشت

چون سرش رفت سر نیزه ی "دنیاخواهان"
کار از غارت گهواره و خلخال گذشت

محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

اوضاع زندان سخت و بدتر شد
تا وضع جسمش مثل مادر شد

هر روز ضرب سیلی و شلّاق
افطاریِ موسی بن جعفر شد

او خطّ ثلثی ناب و موزون بود
صد حیف ، کوفیِ مُکسّر شد

از حرف های زشتِ زندان بان
آئینه ی قلبش مُکدّر شد

با ناسزاهایی که می گفتند
درد دلش چندین برابر شد
#
"آزادی" آن هم با غُل و زنجیر
از حبس ، سهم این کبوتر شد

با آن همه فرزند،درد اینجاست
تنهای تنها بود و پرپر شد
#
"در" از خجالت سرخ شد وقتی
تابوت آقا تخته ی در شد

از برکت جسمش ، پُل بغداد
بازارِ گلهایِ مُعطّر شد

معصومه اش را می کند دق مرگ
عمری که با داغ پدر سر شد

او زائر اشک برادر بود
امّــا رقیّه زائر سر شد

از ظلم رعیت ، دخترِ شاهی
هم بی پدر هم بی برادر شد

ای وای از وقتی عمویش رفت
آماده ی تسلیمِ زیور شد

از کربلا تا شام ، چِل منزل
ذکرش فقط "لالایی اصغر"شد
.
.
.
پ.ن:
با برق شادی از حرم برگشت
چشمی که پایِ داغ او تر شد

محمدقاسمی 94/2/20

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

تقدیم به محضر امیرالمؤمنین علیه السّلام

پا در رکاب کرد و به مرکب سوار شد
شیر خدا روانه برای شکار شد

تکبیر او بلند شدو پهنه ی نبرد
تازه شبیه صحنه ی یک کارزار شد

خورشید چادری به سر از ترس او کشید
وقتی که برق تیغ علی آشکار شد

شمشیر را به رقص در آورد دست او
حیدر رسید و کار به کفّار زار شد

انداختند عده ای از ترسشان سپر
فریاد عده ی دگری الفرار شد

او یک تنه به لشگر کفار حمله کرد
دشمن به خشم شیر غضنفر دچار شد

گویا رسیده بود که گندم درو کند
یک لشگری نفر به نفر تار و مار شد

از شور ذوالفقار فضا را شرر گرفت
انگار در میانه ی دشت انفجار شد

هر کس که داشت شهرت جنگاوری و رزم
نصف از وسط به ضربه ی او چون خیار شد

دیدیم هر که در بر او کرد قَدْ عَلَم
در گِردباد حمله ی حیدر غبار شد

تأخیر قبض روح دلیلش مُشخّص است
تعداد کشته های علی بی شمار شد

تا هفت نسل بعد خودش مؤمنی نداشت
هر کس که طعمه ی دو لب ذوالفقار شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت أمّ کلثوم سلام الله علیها

دوسالش بوده وقتی شعله با آن در، درافتاده
دوسالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده

دوسالش بوده امّا خوب حس کرده ست دردی را
که از سنگینی اش مادر میان بستر افتاده

دوسالش بوده امّا دیده وقت غسل یاس آنشب
چه بوده ماجرا؟ لرزه به دست حیدر افتاده
...
و در کوفه پدر را دیده در محراب ، خون آلود
که با فرق دوتا گشته کنار منبر افتاده

ندیده تشتِ از خونِ جگر، پُرلاله را امّا
یقیناً دیده تشتی را که بین آن سر افتاده

گمانم،روی ناقه زیر لب"وامحسنا" گفته
نگاهش تاکه بر رأس علیِّ اصغر افتاده

دلیل پیری اش را از خودم پرسیدم و گفتم:
گمانم چشم او ، بالای تل بر حنجر افتاده

صدای مادری پیچیده در گودال ، از ترس است
اگر از دست شمر بی مروّت ، خنجرافتاده

فقط او دیده و زینب که طیِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پیکرِ بچّه کبوترها پر افتاده

دُرست آندم که پیش کعب نِی خود را سِپر کردند
حُسین از روی نِی چشمش به هردو خواهر افتاده

رقیّـه راه رفته دست بر دیوار با زحمت
خدایا امّ کلثوم از چه یاد مادر افتاده ؟

و شاید قید عُمْرش را زده آن لحظه که دیده
سر ارباب در آغوش گرم دختر افتاده


محمدقاسمی

  • سائل