سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

  • ۱
  • ۰

امام حسین علیه السلام درباره حضرت سکینه و مادرش، رباب، چنین سروده است:

لعمرک اننی لاحب دارًا
تکون بها السکینه و الرباب
احبها وابذل جُل مالی
ولیس لعاتب عندی عتاب

«به جانم سوگند که من خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن هستند دوست دارم/

دوست‌‌شان دارم، بیشتر مالم را به آنان می بخشم و از سرزنش دیگران باکی ندارم.»
منبع:
منتهی الامال، ج 1، ص 854

تقدیم به حضرت سکینه علیها السلام

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد

خدا کند که از این لشگر خبیث ، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد

خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد

حسین "شیعتی " از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه مضامین ناب داشته باشد

هزار مرتبه راضی به مرگ می شوی آری
اگر پدر سرِ از خون خضاب داشته باشد
.......
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد

چگونه هضم کنم ؟ ای وقار محض ، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد

چگونه هضم کنم که یزید ، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد

نخواستی که بفهمد کسی ، چرا که تو دیدی
---چه قدر می شود این غم عذاب داشته باشد !
 
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش ، رباب داشته باشد

تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی ، پیچ و تاب داشته باشد

تو هم شبیه ربابی به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری


"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۱
  • ۰

بعضی وقتا دلم بدجور می گیره از گذشته ای که می تونست خیلی خیلی بهتر باشه...

خدا رو شکر که الان دوستایی دارم که وجودشون بوی بهشت میده.
 
می دونی چقدر از تو دلگیرمو
از این سادگیّه خودم ، دلخُورم
چه قدر زخم خوردم ازت نارفیق
نشستم یکی یکّی شو بِشمُرم

چه قدر خام بودم توو اون چند سال
که این زندگی رو به پات باختم
برام مثل یک خار، توو چشم بود
به غیر از تو هر کی رو می شناختم

یه روزی برام بی تو دنیا مثه
یه ویرونه ی خالی و سرد بود
نبودت تو میدونه دیدِ چشام
خدا شاهده بدترین درد بود

حالا جوریم که اگه باشی ام
وجودت برام پَسته ، بی ارزشه
یه طوری شدم که بدون تو هم
جهانم پُر از عشق و آرامشه

هوایی شدم بازم ، این مرتبه
حساب طرف از بقیّه جُداس
چقدر حسه این لحظه ها عالیه
که دستام تو دستایِ گرم خُداس...

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

جان بی بی ...

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخمِ پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

محمدقاسمی نوشته شام غریبان حضرت مادر

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شاید این غزل زبان حال مظلوم عالم امیرالمومنین علیه السلام باشه ،

هر چند از لحاظ ادبی قوی نیست ولی این کار رو دوست دارم چون پای بیت بیتش اشک ریخته شده.

با رفتنت مصیبتم از سر شروع شد
تنهایی همیشه ی حیدر شروع شد

ای سر به خاک برده فرو،دیده باز کن
بی کوثری ساقی کوثر شروع شد

با تو تمام هستی من رفت زیر خاک
بی تو شکست فاتح خیبر شروع شد

زینب نشسته اشک مرا پاک میکند
تو رفتی و وظیفه ی دختر شروع شد

دیدم مغیره آمده در مجلس عزات
وقتی که ختم سوره ی کوثر شروع شد

از لحظه ای که معجر تو رنگ خون گرفت
سیلی زدن به حرمت معجر شروع شد

از ساعتی که زینتی گوش تو شکست
از گوشها کشیدن زیور شروع شد

سوگند بر سری که شکستند پشت در
اصلاً مصیبت ازپس این در شروع شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

حضرت مادر ...

غزالی فاطمی تقدیم به حضرت مادر


دستها رو میشود
هر زمانی فاطمه پهلو به پهلو میشود


فصل روییدن گذشت
موسم پژمردن گلهای شب بو میشود


روزهای آخری
چشمهایش بیشتر از قبل کم سو میشود


دست بر پهلو شده
یعنی اینکه خانه اش امروز جارو میشود


شانه اش می افتد و
شانه هم شرمنده از این حال بازو میشود


دخترش آماده است
بعد او زینب در این کاشانه بانو میشود


تک یل هر معرکه
آنکه هرشیری به جنگش بچّه آهو میشود


در مصاف داغ او
بعد افتادن نصیبش ضعف زانو میشود...


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

وای رباب ...

آخرین شعرم در سال ١٣٩٣رو تقدیم به حضرت رباب سلام الله علیها میکنم

به امید گوشه چشمی از جانب حضرت عشق ((ح س ی ن ))


روزی که گشت همسر شاه جهان ، رباب
تبدیل شد به بانوی هفت آسمان ، رباب

در ظلّ نور حضرت ارباب ، جا گرفت
انداخت سایه بر سر کون و مکان ، رباب

در محضر حسین ، پس از کسب آبرو
بخشید آبرو به زمین و زمان ، رباب

با اینکه ظاهراً متعلّق به فرش بود
تشریف داشت در حرم عرشیان ، رباب

هرکس حسین داشت حیاتش دوام یافت
پس منطقی ست گر بشود جاودان ، رباب

در خاک جستجوی مزارش درست نیست
جایی که راه یافته در "لامکان"، رباب

می خواست طرز عاشقی اش را نشان دهد
مثل مزار فاطمه شد بی نشان ، رباب

در هیئتی که زینب کُبراست پیر آن
واعظ شده ست امّ بنین ، روضه خوان رباب

هرجا بساط روضه ی شش ماهه شد عَلَم
شد با سکینه مُشترکاً میزبان ، رباب

شرمنده کرد مادر موسی و نیل را
وقتی که داد ظهر عطش امتحان، رباب

حسرت به دل گذشت و نشد مرهمی نَهَــد
بر جای زخم آن همه تیغ و سنان، رباب

بعد از حسینِ سوخته در زیر آفتاب
هرگز نخواست بر سر خود سایبان ، رباب

بعد از شهیدِ تشنه لب و شیرخواره اش
از آب تر نشد گلویش آنچنان ، رباب

در لحظه ای به قدر چهل سال پیر شد
تا دید وضعِ آن گلویِ خون فشان ، رباب

ارباب را فراق علمدار اگر شکست
شد از کمان حرمله همچون کمان ، رباب

در راه شام ذکر "علی لایْ لایْ"داشت
کآتش کشید بر جگرِ کاروان ، رباب

بیداریش که جای خودش ، گاه بین خواب
می داد دستهای خودش را تکان ، رباب

با آن بلا که بر سرش آورد بین طشت
دلگیر شد الی الأَبـَد از خیزران ، رباب

"محمّدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی سلام الله علیه

مُسمّطی در ١٨بند

هدیه به محضر حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها و تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام


دیشب بنا به شعر سرودن ز یار شد
گلواژه های مست پیِ هم قطار شد
دست قلم دخیل به زلف نگار شد
شعرم جنون گرفت وَ بی اختیار شد
ابیات هم به سمت نجف رهسپار شد

رفتم در آستان حرم ایستادم و
پای رواق شاه کرم ایستادم و
چون سروِ تا کمر شده خَم ایستادم و
در محضر خدای دلم ایستادم و
دل در مصاف گیسوی دلدل سوار شد

ای در خدای خود شده ممسوس آمدم
آئینه دار حضرت قدّوس ، آمدم
مستانه وار اگر که به پابوس آمدم
من با اجازه از علیِ طوس آمدم
تمّار شاه طوسم و سر، نذر دار شد

دور و برت مرا ز کرم آشیان بده
بر این گناه کار تو خط امان بده
گاهی ز دور، دست برایم تکان بده
گفتم به کردگار خودت را نشان بده
از چه جمال تو به نظر آشکار شد؟

نوکر اگر که در هوس تاج و تخت بود
کی پابرهنه بود ؟ کجا تیره رَخت بود ؟
شد سهل از عنایت تو هرچه سخت بود
هر کس نداشت حبّ تورا تیره بخت بود
خوشبخت آن دلی که به عشقت دچار شد

از نعره ی تو بند دل شیر هم گُسست
از طرز رزم تو سپر و تیغ کرده مست
دشمن برابر تو به زانو نشسته است
روزیکه در احد زد و شمشیر تو شکست
هدیه به تو ز جانب حق ، ذوالفقار شد

افتاد روی خاک ز پیشانی ات عرق
از خاک گل دمید به جایش طبق طبق
خون سر تو بود اگر سرخ شد فَلَق
برگشته با مداخله ی تیغ تو وَرَق
هرجا که کار لشگر اسلام زار شد

کرده ست روز دشمن خود را سیاهِ شب
آن ساعتی که تیغ علی کرده سر طلب
عمربن عبدود چه کند پیش عبد رب
مأمور قبض روح اگر مانده است عقب
تعداد کُشته های علی بی شمار شد

طوفان شد از خروش تو در بین رزمگاه
از دست پاچگی همه کردند اشتباه
بردند جای قلعه به شمشیر تو پناه
مرحب که بود یک تنه هم رزم یک سپاه
تنها به یک کرشمه ی تیغت شکار شد

وقتی قدم به دوش پیمبر گذاشتی
پا از مقام عرش فراتر گذاشتی
تاج از نبی گرفتی و بر سر گذاشتی
روز غدیر لب چو به ساغر گذاشتی
تقدیم برتو سلطنت روزگار شد

مستی ز ساغر نگه از هرچه بهتر است
مستی که مست تو نشود خاک بر سر است
هر کس خمار چشم علی نیست کافر است
"از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است"
ذکر تو را که گفت طلا خوش عیار شد

کلّ حقیقت است دلا مذهبِ علی
جانم فدای مـسلک خوش مشربِ علی
با چاه بود درد دل هر شبِ علی
حتماً لبت رسیده به جام لبِ علی
رزقت اگر که مستی دنباله دار شد

ای دلربای میکده بر دوش یا علی
ای مظهر خدای خطاپوش یا علی
ای بی تو عرش ساکت و خاموش یا علی
بر طاق آسمان شده منقوش "یاعلی"
گر اینچنین بنای فلک استوار شد

یک قطره از شراب لبت باغ تاک شد
در سرکه ی نجف ، نَفَس مِی هلاک شد
در صحن تو شرابِ نجس نیز پاک شد
تا کعبه سینه اش به هوای تو چاک شد
فرمود مُستجار،حرم، مَستِ جار شد

کوثر نمی ز چشمه ی اشک زلال تو
طوبا و سدره آیتی از اعتدال تو
بیت الحرام چرخ زده دور خال تو
بُتهای کعبه تا بُتشان شد جمال تو
بُتخانه نیز خانه ی پروردگار شد

دنیای پَست با تو و زهرا وفا نکرد
بعد از رسول با وصیَش خوب تا نکرد
حقّ تورا که باطن حقّی ادا نکرد
شهر مدینه دید ، ولی اعتنا نکرد
باغ سپیدِیاس چرا لاله زار شد ؟

نامردمان چو فاطمه رااز ستم زدند
دور زمان و نظم زمین را به هم زدند
مُهر سکوت بر لب تیغ دودم زدند
درقلب ما ملائکه طرح حرم زدند
مولا،که گفته فاطمه ات بی مَزار شد؟

غربت حواله ی پسرت بود،بعدتو
شام گرفتنِ قمرت بود،بعدتو
زینب که نور چشمت ترت بود،بعدتو...
آن سیب سرخ که ثمرت بود،بعدتو
---در قتله گه ز سُمّ ستوران،انار شد

"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


فراق

دیشب تمام دلخوشیم زیر خاک رفت
بعد از سه ماه خوردنِ غم زیر خاک رفت

چیزی به من نگفت و از این درد میکشم
با یک مدینه درد و ِالَم زیر خاک رفت

تنها امانتی پیمبر به دست من
---نه ، از جفای اهل ستم زیر خاک رفت

امشب کنار تربت او بی دل آمدم
دیشب تمام جان و دلم زیر خاک رفت

حتّیٰ درون قبر، نشد راست قامتش
وای از دلم که با قد خم زیر خاک رفت

دیوار خانه سوخت دلش بهر ذوالفقار
سِرِّ خروش تیغ دودَم زیر خاک رفت

دنیا چقدر بُخل نشان داد با علی
از وقتی آن همیشه کرم،زیر خاک رفت

...

عباس ، در مقام تأسّی به فاطمه 
با دستهای گشته قلم زیر خاک رفت

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰

عظم الله اجورکم


تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها 

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخم پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

"محمدقاسمی" 94/1/4
  • سائل