سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سائل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت خدیجه علیها السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

روح القُدُس کبوتر بام خدیجه است
در بند آب و دانه ی دام خدیجه است
#
"کس را چه زور و زَهره که توصیف او کند"
جایی که جبرئیل غلام خدیجه است
#
با ذوالفقار ، ثروت او همردیف شد
این جایگاه،خاصِ مقام خدیجه است
#
روی پیمبری که سراپا ملاحت است
خورشید صبح و ماه تمام خدیجه است
#
حوّا شبیه هاجر و مریم نشسته است
آنجا که ذکر خیر کلام خدیجه است
#
در اکـثـر مُـتون زیـارات وارده
لبهای شیعه گرم سلام خدیجه است
#
از جان گذشت در ره دلدار، پس مگو
ایثارمال ، رمز دوام خدیجه است
#
چون هرچه راکه داشت به پای نبی گذاشت
عالم سند شده ست و به نام خدیجه است
#
جایی که دخترش بشود کوثر کثیر
دنیا از این لحاظ به کام خدیجه است
#
بی ربط نیست گر رمضان وقت بندگی ست
این ماه ، ماه رحمت عام خدیجه است
#
حیدر فقط نه اینکه شده همسرِ بتول
داماد مصطفیٰ و امام خدیجه است
#
محمّد قاسمی٤تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت قاسم علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

جلوه ی روی پنج تن قاسم
ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم
ماهْ رخسار انجمن قاسم
سرو خوش قامت چمن قاسم
ذکر من وقت پر زدن قاسم

کیست این نوجوان؟قرار حسن
وارث عزّت و وقار حسن
دُرّ دردانه ی تبار حسن
همه جا هست دستیار حسن
حسن خانه ی حسن قاسم

گیسوان حسن مجعّد بود
پای تا فرق چون محمّد بود
عشق بی عشق او مردّد بود
رنگ او سبز چون زبرجد بود
پس عقیق است در یمن قاسم

گردش چرخ بی دَمَش، مـُختَل
همه بی قاسمند، ول مَعطل
نکته ای گویمت ولی مُجمَل
خوش بحالش که بود از اوّل
با اباالفضل همسخن قاسم

در جلالت به کبریا رفته
صولتش هم به مصطفی رفته
هیبتش هم به مرتضی رفته
در کرامت به مجتبی رفته
با حسین است هموطن قاسم

روی او قبله از ازل شده است
لب او شیشه ی عسل شده است
صاحب پرچم و کتل شده است
مشکلاتم اگر که حل شده است
هست مشکل گشای من قاسم

آه اگر بر بلا دچار شود
آه از آن دم که سنگسار شود
با سرِ نیزه ها شکار شود
کفنش خاک و سنگ و خار شود
مثل اربابِ بی کفن قاسم

چشمش از تشنگی که کم سو شد
سکّه ی جنگ آن ورش رو شد
وارث روضه های پهلو شد
بدنش پاره پاره از تو شد
آه از نعل و از دهن قاسم


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شبیه پود که باشد به تار، وابسته
دل من است به زلف نگار، وابسته

نبوده صحبتی از جبر، کز نخست جهان
دلم به او شده بی اختیار ، وابسته

یکی به درهم و دینار خویش دل داده
یکی فقط به غم هشت و چار ، وابسته

دلی به قوس کمان بلند ابرویی
دلی به منحنیِ ذوالفقار ، وابسته

منم که شغل شریفم گداییِ علی است
حیاتم است به این کسب و کار ، وابسته

من از پیاده نظام سپاه حیدرم و
---به لشگر شه دلدل سوار، وابسته

شنیدم از لب آدم ، دمِ ضریح نجف
دل من است بر این شاهکار ، وابسته

عنایت شه لولاک خارج از عدد است
وَ ما به لطفِ علی بیشمار ، وابسته

قسم به حضرت زهرا شهید می میرد
کسی که شد به غـم انتظار، وابسته

محمدقاسمی/٢٨خرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

گلیم بیت علی چیست ؟ بال جبرائیل
هزار مرتبه پس خوش بحال جبرائیل

بزرگ و سرور و سالار در ملائکه است
ندیده ، کس ملکی را مثال جبرائیل

دل از خلیل خدا می برد ، اگر برسد
به گوش ، نغمه ی "یا ذاالجلالِ" جبرائیل

به قدر یک صدم از عمر نوری مولاست
هر آنچه نقل شد از سنّ و سال جبرائیل

علی نه در ملکوت خودش که در ناسوت
فراتر است ز اوجِ خیال جبرائیل

علی مدرّس توحید اوست ، شک نکنید
روایت آمده در شرحِ حالِ جبرائیل

اگر که پر نزند صبح دورِ استادش
دو بال او شود ای دل وبالِ جبرائیل

غبار روبی صحن نجف به عهده ی اوست
همین مقام بُوَد ، خود مدالِ جبرائیل


محمدقاسمی/خرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به آقایی که امام حسین علیه السلام قبل از رفتن دستش رو با عهد صبر بست وگرنه عاشورا به گونه ی دیگری رقم می خورد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وقتی تو را این قدر بی همتا نوشتند
پس سرنوشت عشق را زیبا نوشتند

اِبن علی هستی و با خطِّ مُعلّیٰ
نام تو را بر صفحه ی دلها نوشتند

سرمشقِ "سقّا آب دارد"را به گریه
بر سینه ی تفدیده ی صحرا نوشتند

گفتند بعد از این عطش معنا ندارد
وقتی تو را از طفلی ات ، سقّا نوشتند

"یا کاشفَ الکربِ الحُسین إکشِفْ کُرُوبی"
این جمله را روی لب دریا نوشتند

در شرح حال جذبه ی چشم سیاهت
تفسیرها از هیبــت مولا نوشتند

بر بام زایشگاه حیدر این تو بودی
کز شور نُطقت ، خطبه ای غرّا نوشتند

بیخود شدیم از خود اگر با "یا ابالفضل"
از بس که این تصنیف را گیرا نوشتند

هنگام حاجت خواستن هم اَرمنی ها
نام شما را جایِ "یاعیسیٰ" نوشتند

دیدیم اسمت را پس از آن پنج فرزند
توی سِجِلّ حضرت زهرا نوشتند


اسطوره ی بی مثل خلقت، پهلوانها
نام تو را بر تارُک دنیا نوشتند

دست جدا از پیکرت را در روایات
بالِ شما در جنّت الأعلیٰ نوشتند

دیدم کمر خَم کرده ثارالله ، وقتی
داغ تورا چون کوه پا بر جا نوشتند

زخم سرت را شانه ات حس کرده وقتی
از آن عمود، این قدر بی پروا نوشتند


محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


بسم الله الرحمن الرحیم

حتماً ندیده حیدر من گریه ی مرا
چون پاک کرده معجر من گریه ی مرا

پهلوی خسته ام ، کمی آرام گریه کن
مخفی نکرد بستر من گریه ی مرا

بغضش شکست وخیس شدازاشک صورتش
وقتی که دید دختر من گریه ی مرا

تابوت از تبسّم من سوخت و ندید
یک لحظه ، روز آخر من گریه مرا

نیلوفری کبودم و تشدید کرده اند
گلبرگ های پرپر من گریه ی مرا

تقسیم کرد بین تمامیِ چشمها
دامان اشک پرور من گریه ی مرا

محمدقاسمی/فروردین ٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شاهی که نبی ، همدمِ صبح ازلش بود
آغوشِ خدا، باز به شوقِ بغلش بود

از مرتبه ی لا یَتَنٰاهیْش چه گوئیم ؟
گر فاطمه اش آینه ی لَمْ یَزَلش بود !

اسلام شرف یافته بر جمله ی ادیان
چون بندگی آل علی ماحَصَلش بود

با اینکه علی قابل تکرار شدن نیست
عبّاس همان نسخه ی اصلُ البَدَلش بود

تاریخ پس از غزوه ی احزاب نوشته ست
این جنگ ، فقط حیدر کرّار یَلش بود

لرزید زمین موقع فتح درِ خیبر
انگار که این قلعه به روی گُسَلش بود

بی شک خودش از خیبریان باج گرفته ست
وقتی که حسن فاتح جنگ جَمَلش بود

نزدیک به چِل متر اگر پرت شد آن در
این تازه همان قدرت حدّ اَقَلش بود

گاهی اُفقی نصف شد و گاه عمودی
هرکس که دمِ ضربه ی ضرب العَجَلش بود

صدیّقه ی کبری صله ی شعر عطا کرد
بر هر که علی حُسن خِـتام غزلش بود

محشور شود جزو شهیدان به صف حشر
هر کس که علی ، نیّت خَیرُالعَمَلش بود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم

فراق یار که ایّام آن شماره نداشت
به غیر حوصله و صبر ، راه چاره نداشت

به احترام تو پوشیدمش ، ولی هرگز
لباس صبر بر اندام من قواره نداشت

کسی که طالع بخت مرا رَصَد میکرد
میان وسعت افلاک ، یک ستاره نداشت

به پای عشق تو چون شمع سوختم امّا
هزار حیف که این سوختن ، شراره نداشت

در این مسیر رسیدم به اینکه می گویند:
که شاهراه رسیدن به تو کناره نداشت*

اگر چه وقت مَثَل هست عکس این ، امّا
پیاده داشت خبر از تو و سواره نداشت

به حیرتم که پس از آمدن چرا برگشت ؟
کسی که فرصت برگشتنِ دوباره نداشت

فدای یار شدن،عینِ خِیر هست و کسی
---در این مقام، نیازی به استخاره نداشت

مرا به گریه خرابم کن و بسـاز از نو
به حقّ اشک رُبابی که شیرخواره نداشت

بگیر گوش مرا ، تا دگر خطا نکنم
به گوش زخمی طفلی که گوشواره نداشت


محمّد قاسمی

*اشاره به (راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست) از حافظ

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بزم عشق است و چونان تَردَست ها
کرده اند این بار محشر ، دست ها

مستمع ، لبهای ما گشتند و هست
واعظِ بالایِ منبر ، دستها

حرف های دست را بشنو ز دست
شأن خود دانند بهتر ، دستها

اوست بالادست و قطعاً می شوند
بنده هایِ دست حیدر ، دستها

بر طواف ساحت بازوی او
آمدند از شوق با سر ، دستها

در ازل در عرش در روز غدیر
داده حیدر با پیمبر ، دستها

کِی شبیه دست حیدر بوده اند ؟
در صف پیکار ، دیگر دستها

می زند از کاسه بیرون چشم ها
می کند تا در ز خیبر ، دستها

اقتدا کرده ست بر او عالمی
گفتـه تا الله اکبر ، دستها

ما که حس کردیم هنگام قنوت
می شود مانند ساغر ، دستها

ربّنا گفتیم و دیدیم از کرم
زود میریزند مِی در ، دستها

از دهان مِی خورده ایم ، امّا چرا
هست مست جام کوثر ، دستها ؟

بر فقیر و بر یتیم و بر اسیر
داشته لطفِ مکرّر ، دستها

در طواف گنبدش ای کاش بود
بال پرواز کبوتر ، دستها

شک نباید کرد، چون وصلِ ضریح
می شود روزی میسّر... دستها !!!
.
.
.
گفت سقّا روسپیدم میکنند
گر بیفتد پیش مادر ، دستها

گر نیفتد از ادب در راه دوست
می شوند از تن مکدّر دستها

کاش باشند از مدینه تا به شام
سایه بان رأس اصغر ، دستها


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمن الرّحیم

آنکه مرا به اشک غمش استحاله کرد
دل را به فیض خون جگر دشت لاله کرد
با سر سپرده هاش مرا هم پیاله کرد
بر آستان خویش سرم را حواله کرد

دل از ازل ، اسیر غم و اشک و ناله بود
قربانی نگاه نگاری سه ساله بود

درهای عشق رو به دلم گر که باز شد
از لطف این سه ساله ی سائل نواز شد
دستم گدای عشق شد و بی نیاز شد
"ذاکر" اگر که صاحب این امتیاز شد

از لحظه ی نخست دلش با رقیّه بود
یک عمر گرم زمزمه ی یا رقیّه بود

این خانمی که در دل سقّا علم زده ست
با خنده ای نظام جهان را به هم زده ست
هر بار در خیال دو چشمم قدم زده ست
فوراً بساط شاعری ام را رقم زده ست

او پیر عاشقی ست ؛ نگویید کودک است
"انگار فاطمه ست که در قاب کوچک است"

جایی که شانه های علمدار جای اوست
بی شک حسین فاطمه هم مبتلای اوست
استاد حُجب و عفّت و شرم و حیای اوست
زینب که عرش ذرّه ای از خاک پای اوست

او در جلالت و عظمت بی قرینه شد
آیینه ی تمام نمای سکینه شــد

در جاودانگیّ خودش ، بیکرانه است
حال وهوای هر نفسش شاعرانه است
زیباترین بهانه ی هر عاشقانه است
لعنت بر آنکه منکر این نازدانه است

درد دل همه به نگاهش دوا شده ست
حاجات ما کنار ضریحش روا شده ست
.
.
.
چشمی به یاد حضرت شیب الخضیب ، تر
چشمی ز داغِ گونه ی خدّ التّریب ، تر
بود از تمام اهل حـرم بی شکیب تر
مثل پدر غریـب ولی نه ، غریب تر

گنج حسین بوده و در خاک می رود
دارد از این خرابه به افلاک می رود

با سر پدر رسیده کنارش ، عجب سری !
در کربلا گذاشته از خود چه پیکری !
صورت بهشتِ زخم ، بمیرم چه منظری !
بالای دست دخترکش ، بر چه منبری !

چشمش که بسته بود پُر از شرم اشک شد
در دامن سه ساله ی خود گرم اشک شد

جایی که سیّــدالشّهدا گریه می کند
با گریه هاش ارض و سما گریه می کند
بر حال شام ؛ کربُبلا گریه می کند
همراه با حسین ؛ خدا گریه می کند

او رفت و عشق را به زمین و زمان سپُرد
لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپُرد

محمدقاسمی

  • سائل