سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آئینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شبیه پود که باشد به تار، وابسته
دل من است به زلف نگار، وابسته

نبوده صحبتی از جبر، کز نخست جهان
دلم به او شده بی اختیار ، وابسته

یکی به درهم و دینار خویش دل داده
یکی فقط به غم هشت و چار ، وابسته

دلی به قوس کمان بلند ابرویی
دلی به منحنیِ ذوالفقار ، وابسته

منم که شغل شریفم گداییِ علی است
حیاتم است به این کسب و کار ، وابسته

من از پیاده نظام سپاه حیدرم و
---به لشگر شه دلدل سوار، وابسته

شنیدم از لب آدم ، دمِ ضریح نجف
دل من است بر این شاهکار ، وابسته

عنایت شه لولاک خارج از عدد است
وَ ما به لطفِ علی بیشمار ، وابسته

قسم به حضرت زهرا شهید می میرد
کسی که شد به غـم انتظار، وابسته

محمدقاسمی/٢٨خرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

گلیم بیت علی چیست ؟ بال جبرائیل
هزار مرتبه پس خوش بحال جبرائیل

بزرگ و سرور و سالار در ملائکه است
ندیده ، کس ملکی را مثال جبرائیل

دل از خلیل خدا می برد ، اگر برسد
به گوش ، نغمه ی "یا ذاالجلالِ" جبرائیل

به قدر یک صدم از عمر نوری مولاست
هر آنچه نقل شد از سنّ و سال جبرائیل

علی نه در ملکوت خودش که در ناسوت
فراتر است ز اوجِ خیال جبرائیل

علی مدرّس توحید اوست ، شک نکنید
روایت آمده در شرحِ حالِ جبرائیل

اگر که پر نزند صبح دورِ استادش
دو بال او شود ای دل وبالِ جبرائیل

غبار روبی صحن نجف به عهده ی اوست
همین مقام بُوَد ، خود مدالِ جبرائیل


محمدقاسمی/خرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به آقایی که امام حسین علیه السلام قبل از رفتن دستش رو با عهد صبر بست وگرنه عاشورا به گونه ی دیگری رقم می خورد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وقتی تو را این قدر بی همتا نوشتند
پس سرنوشت عشق را زیبا نوشتند

اِبن علی هستی و با خطِّ مُعلّیٰ
نام تو را بر صفحه ی دلها نوشتند

سرمشقِ "سقّا آب دارد"را به گریه
بر سینه ی تفدیده ی صحرا نوشتند

گفتند بعد از این عطش معنا ندارد
وقتی تو را از طفلی ات ، سقّا نوشتند

"یا کاشفَ الکربِ الحُسین إکشِفْ کُرُوبی"
این جمله را روی لب دریا نوشتند

در شرح حال جذبه ی چشم سیاهت
تفسیرها از هیبــت مولا نوشتند

بر بام زایشگاه حیدر این تو بودی
کز شور نُطقت ، خطبه ای غرّا نوشتند

بیخود شدیم از خود اگر با "یا ابالفضل"
از بس که این تصنیف را گیرا نوشتند

هنگام حاجت خواستن هم اَرمنی ها
نام شما را جایِ "یاعیسیٰ" نوشتند

دیدیم اسمت را پس از آن پنج فرزند
توی سِجِلّ حضرت زهرا نوشتند


اسطوره ی بی مثل خلقت، پهلوانها
نام تو را بر تارُک دنیا نوشتند

دست جدا از پیکرت را در روایات
بالِ شما در جنّت الأعلیٰ نوشتند

دیدم کمر خَم کرده ثارالله ، وقتی
داغ تورا چون کوه پا بر جا نوشتند

زخم سرت را شانه ات حس کرده وقتی
از آن عمود، این قدر بی پروا نوشتند


محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شاهی که نبی ، همدمِ صبح ازلش بود
آغوشِ خدا، باز به شوقِ بغلش بود

از مرتبه ی لا یَتَنٰاهیْش چه گوئیم ؟
گر فاطمه اش آینه ی لَمْ یَزَلش بود !

اسلام شرف یافته بر جمله ی ادیان
چون بندگی آل علی ماحَصَلش بود

با اینکه علی قابل تکرار شدن نیست
عبّاس همان نسخه ی اصلُ البَدَلش بود

تاریخ پس از غزوه ی احزاب نوشته ست
این جنگ ، فقط حیدر کرّار یَلش بود

لرزید زمین موقع فتح درِ خیبر
انگار که این قلعه به روی گُسَلش بود

بی شک خودش از خیبریان باج گرفته ست
وقتی که حسن فاتح جنگ جَمَلش بود

نزدیک به چِل متر اگر پرت شد آن در
این تازه همان قدرت حدّ اَقَلش بود

گاهی اُفقی نصف شد و گاه عمودی
هرکس که دمِ ضربه ی ضرب العَجَلش بود

صدیّقه ی کبری صله ی شعر عطا کرد
بر هر که علی حُسن خِـتام غزلش بود

محشور شود جزو شهیدان به صف حشر
هر کس که علی ، نیّت خَیرُالعَمَلش بود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بزم عشق است و چونان تَردَست ها
کرده اند این بار محشر ، دست ها

مستمع ، لبهای ما گشتند و هست
واعظِ بالایِ منبر ، دستها

حرف های دست را بشنو ز دست
شأن خود دانند بهتر ، دستها

اوست بالادست و قطعاً می شوند
بنده هایِ دست حیدر ، دستها

بر طواف ساحت بازوی او
آمدند از شوق با سر ، دستها

در ازل در عرش در روز غدیر
داده حیدر با پیمبر ، دستها

کِی شبیه دست حیدر بوده اند ؟
در صف پیکار ، دیگر دستها

می زند از کاسه بیرون چشم ها
می کند تا در ز خیبر ، دستها

اقتدا کرده ست بر او عالمی
گفتـه تا الله اکبر ، دستها

ما که حس کردیم هنگام قنوت
می شود مانند ساغر ، دستها

ربّنا گفتیم و دیدیم از کرم
زود میریزند مِی در ، دستها

از دهان مِی خورده ایم ، امّا چرا
هست مست جام کوثر ، دستها ؟

بر فقیر و بر یتیم و بر اسیر
داشته لطفِ مکرّر ، دستها

در طواف گنبدش ای کاش بود
بال پرواز کبوتر ، دستها

شک نباید کرد، چون وصلِ ضریح
می شود روزی میسّر... دستها !!!
.
.
.
گفت سقّا روسپیدم میکنند
گر بیفتد پیش مادر ، دستها

گر نیفتد از ادب در راه دوست
می شوند از تن مکدّر دستها

کاش باشند از مدینه تا به شام
سایه بان رأس اصغر ، دستها


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام سجاد علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

همین که بوی تورا با خودش بیارد باد
به خاکِ پات می اُفتیم ، هرچه بادا باد

هزار مرتبه ممنون چشم مست توأیم
از اینکه قرعه ی مستی به نام ما افتاد

به دام حلقه ی مویت چنان اسیر شدیم
که هیچ وقت نخواهیم شد از آن آزاد

چه اتّفاق قشنگی ست این که در شعبان
فقط به صفحه ی تقویم حک شده میلاد

نمازِ پنجم شعبان، به مَسلک عشق است
---به سمت قبله ی رخسار حضرت سجّاد

خدا به یُمن قدمهاش بر بنی آدم
برای بال گشودن به عرش ، فرصت داد

همیشه دامن پُر خیر شهر بانو ، سبز
بهشت خانه ی آقای ما حسین ، آباد

علی دوباره علی باز هم علی ، یا رب
عنایتی که نگردد حسین ، دشمنْ شاد

چگونه نعشه ی دنیا شود کسی که فقط
--- به ذکر حیدر کرّار می شود معتاد

علیّ عالی اعلاست ، زِینِ الله و
--- علیّ دوّم ارباب ماست زِینُ العباد

شـبِ ولادتیِ هر عـلیِّ آل عـلی
دعای ماست رسیدن به صحن گوهرشاد

دعا به کسوت شاگرد در می آید و بس
اگر صحیفه ی سجّادیه شود اُستاد

نمی رسیم به حال بُکاء و خوف و رجاء
مگر دعای ابوحمزه ای کند امداد

به اقتدای دوتا چشم خیس پیغمبر
بناست گریه بریزیم پای این اعیاد

تلاش می کند امّا غم اسیری را
اسیر واقعه هرگز نمی برد از یاد


محمّد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

جهت عرض ارادت به محضر حضرت ابوطالب علیه السلام

عمویِ مصطفیٰ ابوطالب
سرور ماسویٰ ابوطالب


به تو زیبنده است این کنیه
یا أبامرتضیٰ ابوطالب


پیش نورت ، شبیهِ خاموشی ست
برق خورشید یا ابوطالب


چون خدا خلق کرده نور تورا
مثلِ اهل کسا ابوطالب


جای نور تو پیش از آدم بود
ساقِ عرشِ خدا ابوطالب


صاحب عزّت و وقار و شرف
ذو الکرم ، ذو العطا ابوطالب


گرچه در چشم خلق شوکت تو
نشده بر ملا ابوطالب


تو شفاعت کنی اگر همه را
صبح ِروزِ جزا ابوطالب

در دل حشر غم نمی ماند
یک گنه کار هم نمی ماند

فرش بیت تو بال جبرائیل
خادم خانه ی تو ، اسرافیل


بُردن نام نامی ات در عرش
از ازل بوده رزق میکائیل


تحت امرِ علیّ عمرانی
می کند قبض روح ، عزرائیل


در تو پیداست نور ابراهیم
در تو پیداست شوق اسماعیل


فخر دارند بر چنین پدری
طالب و جعفر و علی و عقیل


هرکسی برتو داده نسبت شرک
کفر خود را کشیده سمتِ دلیل


دستِ لبهای ماست کوتاه و
رطب نام تو به اوج نخیل


ماه را بر فراز قبر شما
آسمان بسته مثل یک قندیل

مست نام توأم ابوالحیدر
من غلام توأم ابوالحیدر


دوست دارم اگر ثواب کنم
همه را نذر بوتراب کنم


تا بسازد مرا علی از نو
این خودم را، خودم خراب کنم


ذرّه ام یا "أباعلی" مددی
تا روم کار آفتاب کنم


پس اجازه بده که مشیِ تو را
یا ابوطالب انتخاب کنم


باید از هرکسی بجز آنها
که شما گفتی اجتناب کنم


کاش می شد به اختیار خودم
خویش را کلبِ آن جناب کنم


دوست دارم که نقش نام تورا
روی دیوار قلب ، قاب کنم


به من آموختند وقت سخن
با همین ذکر فتح باب کنم

شاه مردان ، علیک مُعتَمَدی
اسد الله ، یا علی مددی


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام


بعد از لبت فرات به دردی نمی خورد
اصلاً نه ... کائنات به دردی نمی خورد

با من مگو از آب که با یاد تشنگیت
این مایه ی حیات به دردی نمی خورد

دریا پس از حکایت در هم شکستن ات
ای کشتی نجات به دردی نمی خورد

دنیا اگر چه مثل گلستان...برای من
مِنهای کربلات به دردی نمی خورد

وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند
قد قامت الصّلاة به دردی نمی خورد

چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین
در اغلب جَهٰات به دردی نمی خورد

گاهی به سمت جنّت و گاهی به سوی نار
این پای بی ثُبات به دردی نمی خورد

بی رخصت امام رضا، التماس من
درباره ی "برات" به دردی نمی خورد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به بی بی جانم حضرت زینب علیهاسلام

مثل یک مُرده که یک مرتبه جان میگیرد
دلم از بُردن نامت هیجان میگیرد
----
قلبم از کار که افتاد به من شوک ندهید
اسم زینب که بیاید، ضربان میگیرد
----
من به یاد جگر سوخته ی رَبّ عطش
آب می نوشم و خونم جریان میگیرد
----
منِ بیچاره کجا ؟ گفتنِ نام تو کجا؟
ثقلِ این ذکر عظیم است،زبان میگیرد
----
هرکسی دست توسّل به ضریح تو گرفت
دست حاجت به سویش خَلقِ جهان میگیرد
----
میل برگشت ندارد به حرمخانه ی عرش
تا که جبریل به صحن تو مکان میگیرد
----
هست از معجزه های قدم پُر خِیرت
سنگ اگر که شرف دُرّ گران میگیرد
----
گر ببندند به درگاه تو زنجیرش را
این سگ بی سر وپا، نام و نشان میگیرد
----
جان خود را سپرت کرد مدافع به حرم
پس ز عبّاس شما ، خطّ اَمان میگیرد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به بی بی جانم حضرت زینب علیهاسلام


بسم الله الرحمن الرحیم

کنج حیاط خانه ی خود بین بسترش
بانو رسیده بود به ساعات آخرش

خیره به گوشه ای شده بود و یکی یکی
رد می شدند خاطره ها از برابرش

گرمایِ آه از جگرش شعله می کشید
می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش

از چشمهای بی رمقش می گرفت اشک
با یادگارِ کهنه ی صدْچاک دلبرش

هر روز ؛ روضه داشت حسینیّه ی دلش
این مدّتی که بود بدون برادرش

یک سال و نیم بود، خوشی را نبود راه
در آستانِ عرشیِ قلبِ مطهّرش

یک سال و نیم بر عطش آن کویر سُرخ
دریای اشک بود دو تا دیده ی ترش

یک سال و نیم بود که خونابه می چکید
گاه از کنار روسری اش ؛ گاه از پرش

یک سال و نیم بود که زینب خمیده بود
یعنی که بیشتر شده بود عین مادرش

یک سال و نیم غیر کبودی و زخم و درد
نگذاشت مرهمی رویِ اعضای پیکرش

وقت سفر چقدر غریبانه پر کشید
مثل حسین ، قافله سالار بی سرش


محمدقاسمی

  • سائل