سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر خانگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت جوادالائمه علیه السّلام
به مناسبت دهم ماه رجب سالروز میلاد پرنور حضرتش

سائل ، شبی که زائر باب الـمُراد شد
تسبیح وار ، گرمِ دَمِ "یاجواد" شد

در کربلا نیافت مَـجالِ گریستن
در کاظمین روزیِ اشکش زیاد شد

حتّی غمی که کُـنج دلش جا گرفته بود
وقتِ بغل گرفتنِ این کعبه ، شاد شد

گَرد گُـناه را ز رویِ شانه اش تکاند
وقتی نسیمِ صحن مُبدّل به باد شد

شد با سواد گیسوی دلبر سپیدبخت
تا بر سواد آینه بی اعتماد شد

حتّی نصیب حور و ملک هم نشد به عُمْر
خیری که سهم زائر خَیرُالعِباد شد

هرکس نداشت مِـهر جوادالائمه را
واللهِ روسیاه تر از قوم عاد شد
#
هرکس که "یاامام رضا"گفت و جان سپرد
سوگند بر جوادِ رضا "زنده یاد"شد

در اوّلین قدم به مُراد دلش رسید
سائل ،دمی که ساجدِ"بابُ الجواد"شد

محمّد قاسمی 94/2/8

  • سائل
  • ۰
  • ۰

به استقبال میلاد آقا جانم حضرت علی اصغر علیه السّلام


کیست این طفل که این قدر تماشا دارد
با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد

چه قدر رفته به حیدر بر و رویش ، جانم
چشمهایش شده مانند عمویش ، جانم

پیر شش ماهه ی پیران جهان است این طفل
شـاکلید همه درهای جنان است این طفل
#
او که آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد
عرش گُلخانه ی ارباب مُعلّیٰ ترشد

چشمها باز جمال ازلی را دیدند
سوّمین بار،در این خانه علی را دیدند

چونکه آئینه ی سلطان ولایت باشد
دیدن چهره ی او نیز عبادت باشد

ای خوشا طایفه ای کز غم او دل نکنند
"قل هوالله " بخوانید که چشمش نزنند

مرغ عشقی ست که بر شانه ی ثارالله است
سرِّ مَستور نهانخانه ی ثارالله است

ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد
طعم شیرینیِ لبهاش ، چشیدن دارد

خیره مانده به سراپای علی چشم رباب
شده روشن به تماشای علی چشم رباب

آنچه بیش از همه در دیده ی سقّا زیباست
ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست

خواهرش گفت : عجب پیچش مویی دارد
مادرش گفت:عجب زیرِ گلویی دارد

علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس
آب و آئینه به دست آمده از راه ، عبّاس

سایه ی لطفش اگر بر سر عالم با قی ست
آفتابی ست که در سایه ی دست ساقی ست

آب در کاسه ی دستان عمویش خورده است
نفس گرم رقیّه به گلویش خورده است

بنویسید رباب است و غمی همواره
همه ی زندگی اوست همین مه پاره

بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین
بااذانی که به گوش پسرش گفت حسین

وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید
أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید

گر علی اصغر او شاه جهان خواهد شد
*عالم پیــر دگر باره جوان خواهد شد*

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شب لیله الرغائب

لیلة الرغائب یعنی شبی که در آن عطاء و بخشش خداوند متعال بسیار است.
زیباترین آروزی امشب بعد از فرج و سلامتی حضرت اباصالح علیه السلام ،زیارت شب جمعه ی حرم آقای شیب الخضیب علیه السلام است.اون هم زیارتی که ختم به لقاء الحجة باشه.
امیدوارم روزی همه مون بشه هر چند خیلی هامون لیاقتش رو نداریم.
این غزل رو در این شب عزیز تقدیم میکنم به چشمهای بارونی همه ی امام حسینی های عالم.


ربّ دنیای عشق ، اربابــ است
آنکه نور رُخَش جهانتابــ است

تا بریزد به پای مرثیه اش
اشک من پُشت پلک ، بی تابــ است

دهنم گشته صید نام حسین
مثل ماهی اسیر قلّابــ است

دل من چارچوبی از عشق است
که در آن عکس کربلا قابــ است

در مسیری که آخرش حرم است
گریه ، اسبابــِ راهِ احبابــ است

گریه اش بر شهید لب تشنه ست
سطح دنیا اگر پُر از آبــ است

کم من را زیاد کرد عبّاس
مَدّ آب از نگاهِ مهتابــ است

زکریّای داغ یحیائیم
اشکــِ ما آبرویِ محرابــ است

نوکری شرط اولش ، ادب است
ادبــ اینجا به حفظ آدابــ است

مثل کبریت احمر است جنون
گاه کمیاب و گاه نایابــ است

سَرِ اصحاب ، خاکــِ پایِ حسین
سَرِ من ، خاک پایِ اصحابــ است

به گدایان خانه اش سوگند
هرچه خیر است در همین بابــ است


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر امام هادی علیه السّلام

زائر آن بار که قسمت شد و سامرّا رفت
همه ی درد و غمش در حرم از دنیا رفت

چشم را بست و دعا کرد که عاشق بشود
پلکِ او وا نشده ، دید دعا بالا رفت

چار تا قبر ، در إحرامِ سیادت دید و
دل او تا حرم گمشده ی زهرا رفت

خواست تا "جامعه خوانی" کند،از روی ادب
دست بر سینه، سوی قبر دوتا آقا رفت

گفت:صد مرتبه تکبیر و زیارت را خواند
هر فرازی که نفهمید، پیِ معنا رفت

خیس شد صورتش از گریه که درهرسطری
دل آشفته و طوفانی او صد جا رفت

یادش افتاد شبی تلخ وَ مردی را که
پابرهنه ،وسط کوچه ،پیِ اعدا رفت

جگر ختم رُسُل سوخت دل زهرا سوخت
دست بسته ز حرم چون پسر مولا رفت

یادش افتاد که "آقای غریبی" ، هادی
از سر جبر سوی بزم مِی ، از اینجا رفت

یادش افتاد که از نای جگر سوخته ای
تا دل عرش خدا نوحه ی واویلا رفت

یادش افتاد که در ساعت تشییعِ تنی
پسری پاره گریبان ، عقبِ بابا رفت

ناگهان صحنه ورق خورد و به گودال رسید
شمر روی تن غارت شده ای با پا رفت

بعد از آن دید میان غُل و زنجیرِ ستم
پسری با تن تبدار که با سرها رفت...
..........................................................
پی نوشت:
یار تنهاست بپرهیز تو هم از تن ها
بُرد کرد آنکه به سرداب حرم تنها رفت

همه گفتند پس از رجعت سرخ طبسی
آخرین بار سفر را چه قَدَر زیبا رفت... #


محمّـدقاسمی94/2/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا باب الحوائج ...

درآستانه ی شهادت حضرتش این غزل رو تقدیم می کنم به محضرِ موسی بن جعفر علیه السّلام


کس نفهمید که عُمرَش به چه مِنوال گذشت ؟
آنکه روز و شب او کُنج سیه چال گذشت

چارده سالْ بلا، زجر، شکنجه، دشنام
چارده سال که اندازه ی صدسال گذشت

غنچه ی بوسه یقیناً به لبش می خُشکد
عُمرِ بابایی اگر دور ز اطفال گذشت

شب ظلمانی و زندان پی زندان ، یعنی
فرصت دیدن آن کوکب اقبال گذشت

غیر یک پرده که افتاده زمین هیچ ندید
هرکس از پهلوی این کعبه ی آمال گذشت
#
"الف"سرو بلندای وجودش از غـــم
---تا شدآن قدرکه حتّیٰ کمر از"دال"گذشت

زَهر کُشتش تَه مطموره ی تاریک و نَمور
وای من ! شعر چرا از لبِ گودال گذشت ؟

کربلا ! زلزلتِ ألارض ! چه آمد به سرش ؟
حرفهایی ست که در سوره ی زلزال گذشت

تیرها، یک کفن از پَر به تنش پوشاندند
خنجر از حنجره اش،آه به جنجال گذشت

چون سرش رفت سر نیزه ی "دنیاخواهان"
کار از غارت گهواره و خلخال گذشت

محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

مادر جان !

به بهانه ی سالروز ولادتش تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

روز میلاد تو وقتی روز مادر می شود
حسّ خوشحالی ما صدهابرابر می شود

آن قَدَر روشن تجلّی می کنی ای نور محض
هم مکان هم لامکان از تو مُـنّور میشود

دست تقدیر خدا مولاست امّا سرنوشت---
آن چنانی که تو میخواهی مُقدّر می شود

تا که جبرائیل از ثِـقلَـش نریزد بال و پر
مدح تو کوتاه در آیات کوثر می شود

هرکسی در عالم ذَر، زودتر میثاق بست
---باتولّایت ، در این دنیا پیمبر می شود

اشک چشم عاشقانت را اگر جمعش کنند
حوض کوثر میشود ، تقدیم حیدر می شود

هرکسی دیروز می زد طعنه بر بابای تو
نسل بی مقدارش از امروز اَبتر می شود

شهر پیغمبر که جای خود، ز عطر یاس تو
هفت شهر آسمان، دارد معطّر می شود

انبیا از درک شأنت می کنند اظهار عَجز
درمقامی که پدر خَم نزد دختر می شود

دستهایت را نبی تا بوسه باران میکند
کام او شیرینتر از هر قند و شکّر می شود

هست ردّالشّمس و خلقِ خلق ، کار کوچکش
شیرمردی کز لیاقت با تو همسر می شود

فتح خیبر، می کند اثبات ، این حرف مرا
کار ناممکن به نام تو مُیسّر می شود

رشته های چادرت را پهن کن ، یاذاالکرم
احتیاج ما دوچندان روز محشر می شود

اشکهای ماست غسل توبه ی بعد از گناه
هرکه گریانت شود فوراً مُطهّر می شود

این چه سرّی هست،حتّی در شب میلاد هم
حال ما با گریه کردن بر تو بهتر می شود

آن همه دیدی مصیبت، پس چرا در روضه ات
اغلب اوقات حرف از ضربت در می شود ؟

کاش می فهمید آن نامردِ پستِ سنگدل
یاس حتّی از صدای باد پرپر می شود

صورتت نیلی، تنت مجروح، بازویت کبود
وارث این دردها اربابِ بی سر می شود

محمّدقاسمی 94/1/19

  • سائل
  • ۰
  • ۰

مادر ادب ...

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

سائلش را روزیِ چندین برابر داده است
خانه ای که خشت خشتش دل به کوثر داده است

خوشبحال آن کسی که هرچه رزقش بوده را
از مودّت در ره آل پیمبر داده است

تا کمی جبران درد دوری از زهرا شود
باز هم یک فاطمه ، ایزد به حیدر داده است

بی گمان آئینه دار حضرت خیرالنّساست
خانمی که زینب اورا نامِ مادر داده است

بُرده روی بال، جبرائیل، تا بَطنان عرش
هر سلامی را که بر زهرای اطهر داده است

حق، به این خانم که فرموده کنیز زینبم
ازکرامت دامنی عبّاس پرورداده است

پیشتر از کربلا در پادگانِ شاه عشق
چارتا سردار را تحویلِ لشگر داده است

جعفر و عثمان و عبدالله را،از ابتدا
نذرفرموده، سپس در راه دلبر داده است

ناخودآگاه آمده "یافاطمه" روی لبش
هرزمانی تکیه بر دیوار یا در داده است

بی حرم مانده ست تاثابت کندزهرایی است!
---یاکه سهمش رابه عباس دلاورداده است؟

گفت امامش ، ماه تو بی دست شد امّا مرنج
درعوض دیدم خدا جایش به او پرداده است


محمدقاسمی 94/1/11

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

قسم به گریه ی صاحبْ عزای أمّ بنین
من آفریده شدم با دعای أمّ بنین

قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است
چنان که سوختم از ماجرای أمّ بنین

شبیه مشک اباالفضل ، میچکد اشکم
به پای غربت بی انتهای أمّ بنین

اگرچه دست ندارد به تن، ز راه کرم
گرفته دست مرا مرتضای أمّ بنین

به یاد چادر زهراست بالشان خاکی
کبوتران حریم هوای أمّ بنین

شِفا شبیه گدایی که سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفایِ أمّ بنین

ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاک پایِ أم بنین

نخورده آب زمانی که روضه میخوانده
گرفته بوده یقیناً صدای أمّ بنین

برای دفعه ی سوّم شکسته زینب را
نوا و ناله و واویلتای أمّ بنین

سه سال سوخت بیاد سه ساله و پدرش
فدای آن همه مهر و وفای أمّ بنین

حسین دست ابالفضل را که می آورد
رباب سینه زد آن دم به جای أمّ بنین

خمیده بود زمانی که عزم رفتن داشت
شبیه فاطمه قد رسای أمّ بنین

مکان گریه برای حسین اگر حرم است
مگو بقیع بگو کربلای أمّ بنین

به جان دست قلم ، در جزا نمی سوزد
دلی که سوخته در نینوای أمّ بنین

پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق
قرارمان دمِ ایوان طلایِ أمّ بنین...

"محمّدقاسمی"

  • سائل
  • ۱
  • ۰

امام حسین علیه السلام درباره حضرت سکینه و مادرش، رباب، چنین سروده است:

لعمرک اننی لاحب دارًا
تکون بها السکینه و الرباب
احبها وابذل جُل مالی
ولیس لعاتب عندی عتاب

«به جانم سوگند که من خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن هستند دوست دارم/

دوست‌‌شان دارم، بیشتر مالم را به آنان می بخشم و از سرزنش دیگران باکی ندارم.»
منبع:
منتهی الامال، ج 1، ص 854

تقدیم به حضرت سکینه علیها السلام

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد

خدا کند که از این لشگر خبیث ، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد

خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد

حسین "شیعتی " از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه مضامین ناب داشته باشد

هزار مرتبه راضی به مرگ می شوی آری
اگر پدر سرِ از خون خضاب داشته باشد
.......
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد

چگونه هضم کنم ؟ ای وقار محض ، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد

چگونه هضم کنم که یزید ، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد

نخواستی که بفهمد کسی ، چرا که تو دیدی
---چه قدر می شود این غم عذاب داشته باشد !
 
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش ، رباب داشته باشد

تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی ، پیچ و تاب داشته باشد

تو هم شبیه ربابی به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری


"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۱
  • ۰

بعضی وقتا دلم بدجور می گیره از گذشته ای که می تونست خیلی خیلی بهتر باشه...

خدا رو شکر که الان دوستایی دارم که وجودشون بوی بهشت میده.
 
می دونی چقدر از تو دلگیرمو
از این سادگیّه خودم ، دلخُورم
چه قدر زخم خوردم ازت نارفیق
نشستم یکی یکّی شو بِشمُرم

چه قدر خام بودم توو اون چند سال
که این زندگی رو به پات باختم
برام مثل یک خار، توو چشم بود
به غیر از تو هر کی رو می شناختم

یه روزی برام بی تو دنیا مثه
یه ویرونه ی خالی و سرد بود
نبودت تو میدونه دیدِ چشام
خدا شاهده بدترین درد بود

حالا جوریم که اگه باشی ام
وجودت برام پَسته ، بی ارزشه
یه طوری شدم که بدون تو هم
جهانم پُر از عشق و آرامشه

هوایی شدم بازم ، این مرتبه
حساب طرف از بقیّه جُداس
چقدر حسه این لحظه ها عالیه
که دستام تو دستایِ گرم خُداس...

محمدقاسمی

  • سائل