سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سائل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

قسم به گریه ی صاحبْ عزای أمّ بنین
من آفریده شدم با دعای أمّ بنین

قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است
چنان که سوختم از ماجرای أمّ بنین

شبیه مشک اباالفضل ، میچکد اشکم
به پای غربت بی انتهای أمّ بنین

اگرچه دست ندارد به تن، ز راه کرم
گرفته دست مرا مرتضای أمّ بنین

به یاد چادر زهراست بالشان خاکی
کبوتران حریم هوای أمّ بنین

شِفا شبیه گدایی که سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفایِ أمّ بنین

ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاک پایِ أم بنین

نخورده آب زمانی که روضه میخوانده
گرفته بوده یقیناً صدای أمّ بنین

برای دفعه ی سوّم شکسته زینب را
نوا و ناله و واویلتای أمّ بنین

سه سال سوخت بیاد سه ساله و پدرش
فدای آن همه مهر و وفای أمّ بنین

حسین دست ابالفضل را که می آورد
رباب سینه زد آن دم به جای أمّ بنین

خمیده بود زمانی که عزم رفتن داشت
شبیه فاطمه قد رسای أمّ بنین

مکان گریه برای حسین اگر حرم است
مگو بقیع بگو کربلای أمّ بنین

به جان دست قلم ، در جزا نمی سوزد
دلی که سوخته در نینوای أمّ بنین

پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق
قرارمان دمِ ایوان طلایِ أمّ بنین...

"محمّدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام

وجودِ اهل محبّت همیشه در خطر است
تقرّبِ دل عاشق به آه شعله ور است

چگونه مُرده بخوانیم آن کسی را که
تمام عمر خودش با حسین همسفر است
 
غبار معصیت از دامنش گرفته شود
کسی که کاسه ی چشمش ز آبِ دیده ، تر است

شبی که سرنشود باحسین وگریه براو
همان شبی ست که فرموده اند بی سحر است

نماز نافله ی شب بدون اشک حسین
عبادتی ست که مانند نخل بی ثمر است

فدای خانم محنت کشیده ای که هنوز
بقیع از نفس روضه هاش خونجگر است

هنوز امّ بنین ، مادر چهار یل است
شبیه نجمه و لیلا اگرچه بی پسر است

در آفتاب کنار رباب می سوزد
شریک شرمِ به جا مانده در دل قمر است

ز داغ ماه به ابروش خم نیاورده
غم حسین کشیده که دست بر کمر است

از آن چهار رشیدی که از کَفَش رفتند
تمام دلخوشی اش تکّه های یک سپر است


"محمّدقاسمی" 94/1/10

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به محضر مادر ادب حضرت امّ البنین
سلام الله علیها

یک گوشه ی بقیع کنار چهار قبر
مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه
لا تَدْعُوَنّیت زده آتش به قلبها
ای بهترین ادامه ی زهرای مرضیه
 
دور و بر تو بال زنان ؛ هر کبوتری
از ناله ی تو ناله ی جانکاه می کشد
با شاه تیرهای خودش روی بوم خاک
تصویری از عمود و سر ماه می کشد
 
مقتل نوشته است که مروان سنگ دل
از سوز گریه ی تو زمین گیر گشته است
خانم شما شنیدی و از هوش رفته ای
پس حق بده ؛ عقیله اگر پیر گشته است
 
عمری گریستی به پسرها نه...بر حسین
تنها دم از غریبی دلدار می زدی.
هر وقت روضه خوانی تان با سکینه بود
سقّای روضه می شدی و زار می زدی.
 
هربار ظرف آب گرفتی به دست خود
سردی آب ؛ جان و دلت را کباب کرد
تکرار کرد با تو نه یک دفعه ؛ بارها
---کاری که آب روز دهم با رباب کرد
 
از چار تا رشید دلاور نصیب تو.
از دشت کربلا سپری تکه تکه است.
در سوگ لاله های بدون سرت فقط
سهمیّه ی شما جگری تکه تکه است.
 
سوزی که داشت حالت مرثیه خواندنت
انداخته ست در دل ما شور و شین را
آموختی به هرچه کنیز است و نوکر است
جارو کشی بزم عزای حسین را


محمد قاسمی

  • سائل
  • ۱
  • ۰

امام حسین علیه السلام درباره حضرت سکینه و مادرش، رباب، چنین سروده است:

لعمرک اننی لاحب دارًا
تکون بها السکینه و الرباب
احبها وابذل جُل مالی
ولیس لعاتب عندی عتاب

«به جانم سوگند که من خانه‌ای را که سکینه و رباب در آن هستند دوست دارم/

دوست‌‌شان دارم، بیشتر مالم را به آنان می بخشم و از سرزنش دیگران باکی ندارم.»
منبع:
منتهی الامال، ج 1، ص 854

تقدیم به حضرت سکینه علیها السلام

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد

خدا کند که از این لشگر خبیث ، اقلّاً
یکی بیاید و قصد ثواب داشته باشد

خدا کند پدرت وقت باز گشت به خیمه
رباب را که ببیند جواب داشته باشد

حسین "شیعتی " از حلق پاره گفت به گوشت
که شعر روضه مضامین ناب داشته باشد

هزار مرتبه راضی به مرگ می شوی آری
اگر پدر سرِ از خون خضاب داشته باشد
.......
اجازه می دهی از شام چند جمله بگویم
به شرط اینکه مصیبت حجاب داشته باشد

چگونه هضم کنم ؟ ای وقار محض ، سکینه
که دستهای تو ردّ طناب داشته باشد

چگونه هضم کنم که یزید ، چوب به یک دست
به دست دیگر خود هم شراب داشته باشد

نخواستی که بفهمد کسی ، چرا که تو دیدی
---چه قدر می شود این غم عذاب داشته باشد !
 
اراده کرد خداوند بعد رفتن اصغر
تو را به خانه کنارش ، رباب داشته باشد

تصوّرش به خدا غیرممکن است برایم
که شصت سال، دلی ، پیچ و تاب داشته باشد

تو هم شبیه ربابی به سایه کار نداری
پس از حسین و علی اصغرش قرار نداری


"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

جان بی بی ...

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخمِ پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

محمدقاسمی نوشته شام غریبان حضرت مادر

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شاید این غزل زبان حال مظلوم عالم امیرالمومنین علیه السلام باشه ،

هر چند از لحاظ ادبی قوی نیست ولی این کار رو دوست دارم چون پای بیت بیتش اشک ریخته شده.

با رفتنت مصیبتم از سر شروع شد
تنهایی همیشه ی حیدر شروع شد

ای سر به خاک برده فرو،دیده باز کن
بی کوثری ساقی کوثر شروع شد

با تو تمام هستی من رفت زیر خاک
بی تو شکست فاتح خیبر شروع شد

زینب نشسته اشک مرا پاک میکند
تو رفتی و وظیفه ی دختر شروع شد

دیدم مغیره آمده در مجلس عزات
وقتی که ختم سوره ی کوثر شروع شد

از لحظه ای که معجر تو رنگ خون گرفت
سیلی زدن به حرمت معجر شروع شد

از ساعتی که زینتی گوش تو شکست
از گوشها کشیدن زیور شروع شد

سوگند بر سری که شکستند پشت در
اصلاً مصیبت ازپس این در شروع شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

حضرت مادر ...

غزالی فاطمی تقدیم به حضرت مادر


دستها رو میشود
هر زمانی فاطمه پهلو به پهلو میشود


فصل روییدن گذشت
موسم پژمردن گلهای شب بو میشود


روزهای آخری
چشمهایش بیشتر از قبل کم سو میشود


دست بر پهلو شده
یعنی اینکه خانه اش امروز جارو میشود


شانه اش می افتد و
شانه هم شرمنده از این حال بازو میشود


دخترش آماده است
بعد او زینب در این کاشانه بانو میشود


تک یل هر معرکه
آنکه هرشیری به جنگش بچّه آهو میشود


در مصاف داغ او
بعد افتادن نصیبش ضعف زانو میشود...


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی سلام الله علیه

مُسمّطی در ١٨بند

هدیه به محضر حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها و تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام


دیشب بنا به شعر سرودن ز یار شد
گلواژه های مست پیِ هم قطار شد
دست قلم دخیل به زلف نگار شد
شعرم جنون گرفت وَ بی اختیار شد
ابیات هم به سمت نجف رهسپار شد

رفتم در آستان حرم ایستادم و
پای رواق شاه کرم ایستادم و
چون سروِ تا کمر شده خَم ایستادم و
در محضر خدای دلم ایستادم و
دل در مصاف گیسوی دلدل سوار شد

ای در خدای خود شده ممسوس آمدم
آئینه دار حضرت قدّوس ، آمدم
مستانه وار اگر که به پابوس آمدم
من با اجازه از علیِ طوس آمدم
تمّار شاه طوسم و سر، نذر دار شد

دور و برت مرا ز کرم آشیان بده
بر این گناه کار تو خط امان بده
گاهی ز دور، دست برایم تکان بده
گفتم به کردگار خودت را نشان بده
از چه جمال تو به نظر آشکار شد؟

نوکر اگر که در هوس تاج و تخت بود
کی پابرهنه بود ؟ کجا تیره رَخت بود ؟
شد سهل از عنایت تو هرچه سخت بود
هر کس نداشت حبّ تورا تیره بخت بود
خوشبخت آن دلی که به عشقت دچار شد

از نعره ی تو بند دل شیر هم گُسست
از طرز رزم تو سپر و تیغ کرده مست
دشمن برابر تو به زانو نشسته است
روزیکه در احد زد و شمشیر تو شکست
هدیه به تو ز جانب حق ، ذوالفقار شد

افتاد روی خاک ز پیشانی ات عرق
از خاک گل دمید به جایش طبق طبق
خون سر تو بود اگر سرخ شد فَلَق
برگشته با مداخله ی تیغ تو وَرَق
هرجا که کار لشگر اسلام زار شد

کرده ست روز دشمن خود را سیاهِ شب
آن ساعتی که تیغ علی کرده سر طلب
عمربن عبدود چه کند پیش عبد رب
مأمور قبض روح اگر مانده است عقب
تعداد کُشته های علی بی شمار شد

طوفان شد از خروش تو در بین رزمگاه
از دست پاچگی همه کردند اشتباه
بردند جای قلعه به شمشیر تو پناه
مرحب که بود یک تنه هم رزم یک سپاه
تنها به یک کرشمه ی تیغت شکار شد

وقتی قدم به دوش پیمبر گذاشتی
پا از مقام عرش فراتر گذاشتی
تاج از نبی گرفتی و بر سر گذاشتی
روز غدیر لب چو به ساغر گذاشتی
تقدیم برتو سلطنت روزگار شد

مستی ز ساغر نگه از هرچه بهتر است
مستی که مست تو نشود خاک بر سر است
هر کس خمار چشم علی نیست کافر است
"از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است"
ذکر تو را که گفت طلا خوش عیار شد

کلّ حقیقت است دلا مذهبِ علی
جانم فدای مـسلک خوش مشربِ علی
با چاه بود درد دل هر شبِ علی
حتماً لبت رسیده به جام لبِ علی
رزقت اگر که مستی دنباله دار شد

ای دلربای میکده بر دوش یا علی
ای مظهر خدای خطاپوش یا علی
ای بی تو عرش ساکت و خاموش یا علی
بر طاق آسمان شده منقوش "یاعلی"
گر اینچنین بنای فلک استوار شد

یک قطره از شراب لبت باغ تاک شد
در سرکه ی نجف ، نَفَس مِی هلاک شد
در صحن تو شرابِ نجس نیز پاک شد
تا کعبه سینه اش به هوای تو چاک شد
فرمود مُستجار،حرم، مَستِ جار شد

کوثر نمی ز چشمه ی اشک زلال تو
طوبا و سدره آیتی از اعتدال تو
بیت الحرام چرخ زده دور خال تو
بُتهای کعبه تا بُتشان شد جمال تو
بُتخانه نیز خانه ی پروردگار شد

دنیای پَست با تو و زهرا وفا نکرد
بعد از رسول با وصیَش خوب تا نکرد
حقّ تورا که باطن حقّی ادا نکرد
شهر مدینه دید ، ولی اعتنا نکرد
باغ سپیدِیاس چرا لاله زار شد ؟

نامردمان چو فاطمه رااز ستم زدند
دور زمان و نظم زمین را به هم زدند
مُهر سکوت بر لب تیغ دودم زدند
درقلب ما ملائکه طرح حرم زدند
مولا،که گفته فاطمه ات بی مَزار شد؟

غربت حواله ی پسرت بود،بعدتو
شام گرفتنِ قمرت بود،بعدتو
زینب که نور چشمت ترت بود،بعدتو...
آن سیب سرخ که ثمرت بود،بعدتو
---در قتله گه ز سُمّ ستوران،انار شد

"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


فراق

دیشب تمام دلخوشیم زیر خاک رفت
بعد از سه ماه خوردنِ غم زیر خاک رفت

چیزی به من نگفت و از این درد میکشم
با یک مدینه درد و ِالَم زیر خاک رفت

تنها امانتی پیمبر به دست من
---نه ، از جفای اهل ستم زیر خاک رفت

امشب کنار تربت او بی دل آمدم
دیشب تمام جان و دلم زیر خاک رفت

حتّیٰ درون قبر، نشد راست قامتش
وای از دلم که با قد خم زیر خاک رفت

دیوار خانه سوخت دلش بهر ذوالفقار
سِرِّ خروش تیغ دودَم زیر خاک رفت

دنیا چقدر بُخل نشان داد با علی
از وقتی آن همیشه کرم،زیر خاک رفت

...

عباس ، در مقام تأسّی به فاطمه 
با دستهای گشته قلم زیر خاک رفت

محمدقاسمی
  • سائل