تقدیم به حضرت امّ البنین علیهاسلام
قسم به گریه ی صاحبْ عزای أمّ بنین
من آفریده شدم با دعای أمّ بنین
قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است
چنان که سوختم از ماجرای أمّ بنین
شبیه مشک اباالفضل ، میچکد اشکم
به پای غربت بی انتهای أمّ بنین
اگرچه دست ندارد به تن، ز راه کرم
گرفته دست مرا مرتضای أمّ بنین
به یاد چادر زهراست بالشان خاکی
کبوتران حریم هوای أمّ بنین
شِفا شبیه گدایی که سخت محتاج است
نشسته بر درِ دارالشفایِ أمّ بنین
ادب به رسم ادب آمده ز سمت فُرات
و سر گذاشته بر خاک پایِ أم بنین
نخورده آب زمانی که روضه میخوانده
گرفته بوده یقیناً صدای أمّ بنین
برای دفعه ی سوّم شکسته زینب را
نوا و ناله و واویلتای أمّ بنین
سه سال سوخت بیاد سه ساله و پدرش
فدای آن همه مهر و وفای أمّ بنین
حسین دست ابالفضل را که می آورد
رباب سینه زد آن دم به جای أمّ بنین
خمیده بود زمانی که عزم رفتن داشت
شبیه فاطمه قد رسای أمّ بنین
مکان گریه برای حسین اگر حرم است
مگو بقیع بگو کربلای أمّ بنین
به جان دست قلم ، در جزا نمی سوزد
دلی که سوخته در نینوای أمّ بنین
پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق
قرارمان دمِ ایوان طلایِ أمّ بنین...
"محمّدقاسمی"