سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سائل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عظم الله اجورکم


تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها 

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخم پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

"محمدقاسمی" 94/1/4
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بی بی بی حرم ...

عامیانه ای تقدیم به حضرت زهراسلام الله علیها


بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

خیلی آروم سر خانومو رو زانوش میکشه
دستاشو با آه سنگینی رو پهلوش میکشه
خانومش دونه های اشکاشو بر میداره و
روی زخم سینه و رو زخم بازوش میکشه

-----------------------------------

گره روسری رو از پیشونیش وا می کنه 
زیر بارون داره زهراشو تماشا می کنه
توی اون صورتی که سه ماه میشه ندیدتش 
همه ی گمشده هاشو علی پیدا می کنه

-----------------------------------

نقطه ی اوج مصیبته وداعِ فاطمه
قاتل شاه ولایته وداعِ فاطمه
کاشکی این ثانیه ها یه خواب زودگذر بودن
ولی خُب عین حقیقته وداعِ فاطمه

-----------------------------------

حرفِ غسل و کفنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف تشییع شدنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف شستن تنی که شبیه شبح شده
---از زیر پیرهنه ...امّا چرا نیمه ی شب ؟

----------------------------------

میره خانوم آخه جای فاطمه پیش خداست
داره میره ولی دلواپس حال بچّه هاست
دم گوش شوهرش جوری که هیچ کی نشنوه
میگه وعده مون بالا سر حسین تو قتله گاست

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

زمزمه ای تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


بسم الله الرحمن الرحیم

روز آخره داری کار می کنی
روزای خوبمو تکرار می کنی
ولی خانومم بدون با رفتنت
دنیارو رو سرم آوار می کنی

-------------------------

چشمای بسته تو واکن دوباره
نیگا کن چجوری چشمام میباره
هیچ کسی جز غم تو نمی تونه
مرد عالمو به زانو درآره

--------------------------

ای ملیکه ی منه خونه نشین
پاشو از جا پیش شوهرت بشین
از تو مسجد تا در حجره ی تو 
می دونی چند دفعه افتادم زمین ؟

---------------------------

میذاری دست روی بازوت بذارم؟
بچّه ها رو روی زانوت بذارم ؟
کاش می شد قبل سفر به آخرت
مرهمی رو زخم پهلوت بذارم

--------------------------

جوونم داری با قد خم میری
مثه سایه از روی سرم میری
تو مدینه به منه شکسته دل
یه نفر سلام میکرد ، توهم میری ؟

---------------------------

آه سردت علی رو میلرزونه
جیگرم رو رفتنت می سوزونه
کاش میشد دست اجل بجای تو
منو تُوو تابوت تو بخوابونه

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بهار فاطمی


سال نو میشود امّا دل من غمگین است
غم مادر به خداوند غمی سنگین است

چند وقتی ست که بیگانه شدم با شادی !
اشک می ریزم و این گریه مرا تسکین است

باز هم داغ دل سوخته ام تازه شده
پس عجب نیست اگر پیرُهنم مِشکین است

نُقل و شیرینی نوروز به کامم تلخ است
شوری اشک ولی در غم او شیرین است

بستری سرخ و سفید است، تنی زرد و کبود
آه از این سفره که امسال چنین رنگین است!!!

چهره ی فاطمه نیلی شده ، پس خُرده مگیر
اگر ای شیخ سر و صورت من خونین است

"من اگر جاهل گمراهم اگر اهل طریق
کعبه ام خانه ی زهراست همینم دین است"*

*بیت آخر وامی از فواد کرمانی

"محمّد قاسمی"

سالی سرشار از عافیت ، عزت و معنویّت با چشمهایی همیشه بارانی در هوای حسین فاطمه علیهما السلام پیش روی تان باد.بهارتان نه چهار فصل تان فاطمی...
یاعلی مدد
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

مجنون تمام عمر به لیلا نیاز داشت
دلداده بود پس به دل آرا نیاز داشت

تهمت به پاکدامنی اش کی توان زدن؟
بر ناز یوسفانه ، زلیخا نیاز داشت

بهر رسیدن به تکامل ، ابوالبشر 
آدم اگر چه بود، به حوّا نیاز داشت

با اینکه داشت در نفس خود دم مسیح
عیسیٰ گهی خودش به مداوا نیاز داشت

وقتِ شکاف دادن پهنای رود نیل
حتّیٰ عصا به پنجه ی موسی نیاز داشت

تا نخل انبیاء خدا بارور شود
این سلسله به خلقت طاها نیاز داشت

تاعرش و فرش ، متّصلِ یکدگر شوند
کون و مکان به خواجه ی اسرا نیاز داشت

نورش هبوط کرد و تجلّای نور او
بعد از خودش به حیدر و زهرا نیاز داشت

حیدر به بی نیازی مطلق رسیده بود
زهرا فقط به خالق یکتا نیاز داشت

روحش لطیف و خلقت دنیایی اش لطیف
پس بعد نام "انسیه، حورا" نیاز داشت

معراج ، نام دیگرِ زهراشناسی است
تعریف او به لیلة الأسرا نیاز داشت

عالم نداشت ظرفیت جلوه کردنش
پس جلوه اش به محشر کبری نیاز داشت

مارا خرید بلکه خداآشنا شویم
ورنه کجا به نوکری ما نیاز داشت؟

وقتی که او به حیدر کرّار رو نزد !
دیگر کجا به مردم دنیا نیاز داشت؟

او باردار بود و کسی با خودش نگفت
با وضعِ این چنین به مدارا نیاز داشت

روزی که بود قابله اش شعله های داغ
بانو کجا به فضّه و اسما نیاز داشت؟

پژمرده می شود گل یاس از نسیم صبح
حالا بگو، به حمله ی اعدا نیاز داشت؟؟؟

در کوچه جا نبود ، برای گریز ، شعر
بر پهنه ای به وسعت صحرا نیاز داشت

آتش ، سه ساله را به نوازش گری رسید
روزی که او نوازش بابا نیاز داشت

دیدند شمر قهقهه میزد برابرش
جایی که بر تبسّم سقا نیاز داشت

با گریه ی رقیّه ، رویِ نی به خواب رفت
وقتی علی به نغمه ی لالا نیاز داشت

از شام رفت قافله ، با خود رباب گفت:
او را سپاه زینب کبری نیاز داشت...

محمّدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

عالم پس از داغ تو مادر،بیت الاحزان است
این خانه هم بعد از تو دیگر،بیت الاحزان است

حالا که رفتی با خودم اینگونه می گویم
میخانه ی ساقی کوثر،بیت الاحزان است

از ساعتی که چشم بستی پیش چشم او
قلب علی تا روز محشر،بیت الاحزان است

یعقوب های گریه هستیم از فراقت ، آه
بعد از تو مادر جایِ ما، در بیت الاحزان است

رنگ غمت را از قلم بر خویش می گیرد
حس می کنم این طور، دفتر بیت الاحزان است

در ماتم روی کبودت ، بازویت ، پهلوت
هرجاکه چشمی میشود تَر، بیت الاحزان است

هرجا که یک پروانه شد بی پر شود کوچه
هرجا که شمعی سوخت از سر , بیت الاحزان است

شد شیخ عبّاس قمی ، واعظ ، ردیفِ شعر
امروز حتماً بعدِ منبر، بیت الاحزان است

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

چون دستهای حیدر کرّار،مادر...
دست تو افتاد آخرش از کار مادر

ای رفته مانند علی تنها به میدان
ای مانده دربین در و دیوار مادر

مُحسن سپاهت بود آن روزی که بودی
در لشگرِ تنهایی ات سردار مادر

از جوشش خون در نفسهایت شنیدم
رازی که پنهان کردی از مسمار مادر

بادرد سر،بادرد بازو،درد پهلو
هرشب تو هستی تا سحر بیدار مادر

می سوزد از هُرم تنت لبهای دختر
می بوسمت این روزها هربار مادر

حالا که بابا رفته بیرون جان زینب 
یک لحظه این پوشیّه را بردار مادر

شانه زدن بر گیسویم اصلاً بهانه ست
دستی دوباره برسرم بگذار مادر 

تنها نه سقف خانه،می دانم پس از تو
دنیاشود روی سرم آوار مادر

از پای این بستر رسیدم پای گودال
دیدم که سالارم شده بی یار مادر

شمربن ذی الجوشن که پایین آمد از تل 
شد بند قلبم پاره ، چشمم تار مادر

خون حُسینت را درون شیشه کردند
سرنیزه های وحشی و خونخوار مادر

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

از زمانی که تن فاطمه تبدارشده
روز در چشم علی مثل شب تارشده

آنکه باهر نگهش عقده ی گشایی کرده ست
حالْ خود چندصباحی ست گرفتارشده

مرتضایی که طبیب همه ی خلق خداست
حالت فاطمه را دیده و بیمار شده

آهِ بازوی یدالّلهیِ او گشته بلند  
هرزمان،همسر او دست به دیوارشده

دوسه ماه است که زهرای جوان دربستر
خفته و حیدرِکرّار پرستارشده

بسکه خون هرنفس ازچشمه ی کوثر جوشد
بستر فاطمه یک پارچه گُلزارشده

دوسه ماهست حسن،رنگْ پریده با ترس 
خواب رفته ست و یک مرتبه بیدارشده

سوخت از شرم در خانه ی مولا تا دید
میخِ کوبیده بر آن سینه چه خونخوار شده

برفراز در آتش زده با خون جگر
بنویسید که این بیت عزادارشده

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا اراده ی تو به این سو کشانده است
یعنی کنار سفره ی زهرا نشانده است

یابن الحسن ؛ پس از غم عظمای مادرت
عیدی برای منتظرانت نمانده است

امسال نیز دست کریمت چو سال قبل
روزی فاطمیّه ی ما را رسانده است

نوروز ماست روز ظهورت ، به عشق توست
عاشق اگر که خانه ی دل را تکانده است

کمتر ز روی مادرتان شرم می کِشد
آن ذاکری که از تو به کَرّات خوانده است

از برکت دعای سحرهای فاطمه ست
در جان شیعه عشق تو ریشه دوانده است

نزدیک تر به وعده ی روز وصال توست
هرکس که اشک در غم زهرا فشانده است

پیش تو ارج و قرب ندارد به زعم ما  
آن واعظی که روضه ی مادر نخوانده است

از رنگ و روی فاطمه پیداست این سخن
"دست اجل به آخر کارش رسانده است"

گرچه نماندنی شده امّا هنوز هــم
چون کوه پای حیدر کرّار مانده است...

"محمد قاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

موج اشکم اگر تلاطم کرد
لب خُشکیده ات ، تبسّم کرد

حرف شش گوشه ات وسط آمد
شاعرت دست و پاش را گُـم کرد

چهره ات چونکه بود گندم گون
سفره ام ، میل نان گندم کرد

دَمِ میخانه ی فرات ، لبم 
میل بوسیدنِ لب خُم کرد

دل خون مرا شرابِ غمت
خاطرآسوده از تألّم کرد

"گریه کن"درغمت تأسّی بر
---چشمهای امام هشتم کرد

از لبش ریخت قطره قطره عسل
آنکه نام تورا تکلّم کرد

"رحمت واسعه"به خاطرتوست
گرخدا بر کسی ترحّم کرد

شمر با چکمه های چرمی خود
چه قَدَر خون به قلب خانـُم کرد

خواهرت پیر شد ز بس که تورا
زیر تیغ عدو تجسّم کرد...

"محمدقاسمی"
  • سائل