سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۹۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آئینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


فراق

دیشب تمام دلخوشیم زیر خاک رفت
بعد از سه ماه خوردنِ غم زیر خاک رفت

چیزی به من نگفت و از این درد میکشم
با یک مدینه درد و ِالَم زیر خاک رفت

تنها امانتی پیمبر به دست من
---نه ، از جفای اهل ستم زیر خاک رفت

امشب کنار تربت او بی دل آمدم
دیشب تمام جان و دلم زیر خاک رفت

حتّیٰ درون قبر، نشد راست قامتش
وای از دلم که با قد خم زیر خاک رفت

دیوار خانه سوخت دلش بهر ذوالفقار
سِرِّ خروش تیغ دودَم زیر خاک رفت

دنیا چقدر بُخل نشان داد با علی
از وقتی آن همیشه کرم،زیر خاک رفت

...

عباس ، در مقام تأسّی به فاطمه 
با دستهای گشته قلم زیر خاک رفت

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰

عظم الله اجورکم


تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها 

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخم پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

"محمدقاسمی" 94/1/4
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یابن الحسن عج

اولین نوشته ی امسال تقدیم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام


به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را

"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

از زمانی که تن فاطمه تبدارشده
روز در چشم علی مثل شب تارشده

آنکه باهر نگهش عقده ی گشایی کرده ست
حالْ خود چندصباحی ست گرفتارشده

مرتضایی که طبیب همه ی خلق خداست
حالت فاطمه را دیده و بیمار شده

آهِ بازوی یدالّلهیِ او گشته بلند  
هرزمان،همسر او دست به دیوارشده

دوسه ماه است که زهرای جوان دربستر
خفته و حیدرِکرّار پرستارشده

بسکه خون هرنفس ازچشمه ی کوثر جوشد
بستر فاطمه یک پارچه گُلزارشده

دوسه ماهست حسن،رنگْ پریده با ترس 
خواب رفته ست و یک مرتبه بیدارشده

سوخت از شرم در خانه ی مولا تا دید
میخِ کوبیده بر آن سینه چه خونخوار شده

برفراز در آتش زده با خون جگر
بنویسید که این بیت عزادارشده

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا اراده ی تو به این سو کشانده است
یعنی کنار سفره ی زهرا نشانده است

یابن الحسن ؛ پس از غم عظمای مادرت
عیدی برای منتظرانت نمانده است

امسال نیز دست کریمت چو سال قبل
روزی فاطمیّه ی ما را رسانده است

نوروز ماست روز ظهورت ، به عشق توست
عاشق اگر که خانه ی دل را تکانده است

کمتر ز روی مادرتان شرم می کِشد
آن ذاکری که از تو به کَرّات خوانده است

از برکت دعای سحرهای فاطمه ست
در جان شیعه عشق تو ریشه دوانده است

نزدیک تر به وعده ی روز وصال توست
هرکس که اشک در غم زهرا فشانده است

پیش تو ارج و قرب ندارد به زعم ما  
آن واعظی که روضه ی مادر نخوانده است

از رنگ و روی فاطمه پیداست این سخن
"دست اجل به آخر کارش رسانده است"

گرچه نماندنی شده امّا هنوز هــم
چون کوه پای حیدر کرّار مانده است...

"محمد قاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا درآورده ازپا، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری ؟ تا کی دل و بیقراری ؟

این خانه ها بی حضورت ، زندان زجر و شکنجه ست 
شوقی به خواندن ندارد ، در این قفس ها ، قناری

ای عیدجمعه ، ز هجرت ، روزعزای عمومی
ای چشمها در فراقت ، از اشک ، چون رودِ جاری

در بوته ی امتحانت ، مثل طلا ذوب گشتیم
ممنون ، دلِ سنگِ مارا دادی چه نیکو عیاری

نه کوفی بی وفائیم ، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده ی تحت امریم ، تو صاحبُ الاختیاری

مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما
میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری

هرکس گدایت نباشد ، فقر و فلاکت سزاش است
درچشم ما گنج قارون ، بی توست عینِ نداری

از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی
کِی دست پُرمِهر خودرا بر شانه ام میگذاری ؟

"محمدقاسمی" 1393/11/24

ثواب این غزل رو تقدیم میکنم به یکی از سینه سوخته های حضرت ولی عصر علیه السلام که همیشه  ((یابن الحسن ))گفتنش دلم رو میلرزوند.
شادی روح مرحوم حاج سید علی محمودی فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید.
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّاس است
دلم عُمریست مقیم حرم عبّاس است

همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم
دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّاس است

کیمیایی که کند خاک سیه را زر سُرخ
گرد و خاکی ست که زیر قدم عبّاس است

نام او لفظ جلاله ست چو قرآن خداست
قسم حَقّه به مولا قسم عبّاس است

به نفس های مسیحاییِ ساقی سوگند 
دم احیاگر ما بازدم عبّاس است

چه حسابی ست که جمع رقم "باب حسین"
عدد ابجد آن هم رقم "عبّاس" است

اوّلین بابِ تقرّب به حسین بن علی
سوختن در غم دست قلمِ عبّاس است

پای آن بحر طویلی که سروده "وصّاف"
می نویسم اثر محتشم عبّاس است

طیب الله به آن شاعر خوش ذوق که گفت:
"هرچه داریم همه از کرم عبّاس است"

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


تسبیح ما زمان مناجات ، زینب است
ذکری که گفته ایم به کَرّات ، زینب است

گسترده است سفره ی گریه تمام سال
در هیأتی که بانی خیرات ، زینب است

تنها نَه هل أتیٰ و نَه مریم ، نَه قدر و نور
شأن نزول اغلب آیات ، زینب است

او زینت است زینت حق را و پیشِ خَلق
بهر خدا ، دلیل مُباهات ، زینب است

هم مظهر خدیجه ی کُبرای مصطفاست 
هم مرتضای فاطمه مِرآت ، زینب است

اکسیرِ فوقِ مُعجزه ی تُربت الحُسین
در خاک پایِ عمّه ی سادات ، زینب است

آن خانم مُجلّله ای که ز صبر او
حتّیٰ ملائکند همه مات ، زینب است

آن خانم مُکرّمه که بود بر سرش
چون سایبان "رُؤوس مُشالات"* ، زینب است

آنکه ز فیض نافله های نشسته اش
جانی دوباره یافت عبادات ، زینب است

آنکس که بی حُسین و رُقیّه برای او
دنیا شده ست دارِ مُکافات ، زینب است

*ناحیه ی مقدسه : ((السّلامُ علیٰ الّرؤوسِ الُمشالات))
سلام برآن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)

"محمدقاسمی" 1393/11/20
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

پای مرا به ساحت قُدس حرم کشید
یعنی مرا ز لطف به دارالکرم کشید
از روی مِهر دست بروی سرم کشید
بعدش به نامه ی عمل من قلم کشید

پاکم که کرد ، گفت بگو بی حد و عدد
"من کلب آستان توأم یا علی مدد"

ای دل بیا و حشمت دادار را ببین
ایوان طلای حضرت کرار را ببین
در صحن او زیارت ابرار را ببین
سلمان و حُجر و مالک و عمّار را ببین

هرکس ابوذرانه پی یار میرود
چون میثم عاقبت به سرِ دار میرود

وقت اذان صبح نجف ، آه می کشم
همراه آه ، ناله ی جانکاه می کشم
حسرت برای سجده به درگاه می کشم
گر نعره ی علی ولی الله می کشم

این نعره ام به کوری اهل سقیفه است
بیزاری از سقیفه نشینان ، وظیفه است

ای دل بگو فضائل مولا شنیدنی ست
مدح و ثنای همسر زهرا شنیدنی ست
اوصاف نفس خالق یکتا شنیدنی ست
القاب جانِ حضرت طاها شنیدنی ست

ای دل مناقب اسدالله را بگو
یک گوشه از مقام یدالله را بگو

سعی و صفا علیست به سعی و صفا قسم
رکن و منا علیست به رکن و منا قسم 
ذکر و دعا علیست به ذکر و دعا قسم
درد و دوا علیست به درد و دوا قسم

دُرّ نجف اگر که چنین صاف و صیقلی ست
ذکرش به عشق فاطمه یامرتضی علی ست

تنها شده ست ساجد و مسجود، یک نفر
تنها شده ست عابد و معبود ، یک نفر
تنها شده ست شاهد و مشهود ، یک نفر
تنها شده ست حامد و محمود ، یک نفر

آن یک نفر به جان علی نیست جز علی
در حدّ درک سِیر ولی کیست جز ولی ؟

حبل المتین علی ست به حبل المتین قسم
یعسوب دین علی ست به یعسوب دین قسم
حقّ الیقین علی ست به حقّ الیقین قسم
عرش آفرین علی ست به عرش آفرین قسم

از نور روی اوست که عرش آفریده شد
از خاک پای اوست که فرش آفریده شد

سِرّ خفی یکی ست و نور جلی ، یکی ست
با حق کسی که گفته از اول بلی ، یکی ست
از عالم الست به عالم ولی ، یکی ست
ذات خداکه هست احد پس علی ، یکی ست

آن هم امام اول ما بچّه شیعه هاست
شُکر خُدا که نادِعلی بر زبان ماست

خوشبخت کیست آنکه به پایش نثار شد
خوشبخت کیست آنکه به عشقش دچار شد
خوشبخت تر کسی که به تیرش شکار شد
در زیر سُـمّ مَرکب حیـدر غُـبـار شد

دُلدُل به زعم من ز بُراق جَنان سر است
نَعلی که خورده بر سُمِ او کیمیاگر است

بی او نبی که میل پیمبر شدن نداشت
زهرایش ، اشتیاق به کوثرشدن نداشت
بی او کسی اجازه ی بهتر شدن نداشت
هر نوکری لیاقت قنبر شدن نداشت

قنبر چه کرد ؟ صاحبش اورا بغل گرفت 
جای شراب ناب ز ساقی عسل گرفت

هرکس که در مقابل او خَـم نمی شود
گر عمر نوح هم کند آدم نمی شود
حرفی به حرف عشق ، مُقّدم نمی شود
بی عشق او بهشت فراهم نمی شود

خواهی که بگذری به سهولت از این مسیر
روی پل صراط دم یا علی بگیر

محمدقاسمی1393/11/19
  • سائل