سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بهار فاطمی


سال نو میشود امّا دل من غمگین است
غم مادر به خداوند غمی سنگین است

چند وقتی ست که بیگانه شدم با شادی !
اشک می ریزم و این گریه مرا تسکین است

باز هم داغ دل سوخته ام تازه شده
پس عجب نیست اگر پیرُهنم مِشکین است

نُقل و شیرینی نوروز به کامم تلخ است
شوری اشک ولی در غم او شیرین است

بستری سرخ و سفید است، تنی زرد و کبود
آه از این سفره که امسال چنین رنگین است!!!

چهره ی فاطمه نیلی شده ، پس خُرده مگیر
اگر ای شیخ سر و صورت من خونین است

"من اگر جاهل گمراهم اگر اهل طریق
کعبه ام خانه ی زهراست همینم دین است"*

*بیت آخر وامی از فواد کرمانی

"محمّد قاسمی"

سالی سرشار از عافیت ، عزت و معنویّت با چشمهایی همیشه بارانی در هوای حسین فاطمه علیهما السلام پیش روی تان باد.بهارتان نه چهار فصل تان فاطمی...
یاعلی مدد
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

مجنون تمام عمر به لیلا نیاز داشت
دلداده بود پس به دل آرا نیاز داشت

تهمت به پاکدامنی اش کی توان زدن؟
بر ناز یوسفانه ، زلیخا نیاز داشت

بهر رسیدن به تکامل ، ابوالبشر 
آدم اگر چه بود، به حوّا نیاز داشت

با اینکه داشت در نفس خود دم مسیح
عیسیٰ گهی خودش به مداوا نیاز داشت

وقتِ شکاف دادن پهنای رود نیل
حتّیٰ عصا به پنجه ی موسی نیاز داشت

تا نخل انبیاء خدا بارور شود
این سلسله به خلقت طاها نیاز داشت

تاعرش و فرش ، متّصلِ یکدگر شوند
کون و مکان به خواجه ی اسرا نیاز داشت

نورش هبوط کرد و تجلّای نور او
بعد از خودش به حیدر و زهرا نیاز داشت

حیدر به بی نیازی مطلق رسیده بود
زهرا فقط به خالق یکتا نیاز داشت

روحش لطیف و خلقت دنیایی اش لطیف
پس بعد نام "انسیه، حورا" نیاز داشت

معراج ، نام دیگرِ زهراشناسی است
تعریف او به لیلة الأسرا نیاز داشت

عالم نداشت ظرفیت جلوه کردنش
پس جلوه اش به محشر کبری نیاز داشت

مارا خرید بلکه خداآشنا شویم
ورنه کجا به نوکری ما نیاز داشت؟

وقتی که او به حیدر کرّار رو نزد !
دیگر کجا به مردم دنیا نیاز داشت؟

او باردار بود و کسی با خودش نگفت
با وضعِ این چنین به مدارا نیاز داشت

روزی که بود قابله اش شعله های داغ
بانو کجا به فضّه و اسما نیاز داشت؟

پژمرده می شود گل یاس از نسیم صبح
حالا بگو، به حمله ی اعدا نیاز داشت؟؟؟

در کوچه جا نبود ، برای گریز ، شعر
بر پهنه ای به وسعت صحرا نیاز داشت

آتش ، سه ساله را به نوازش گری رسید
روزی که او نوازش بابا نیاز داشت

دیدند شمر قهقهه میزد برابرش
جایی که بر تبسّم سقا نیاز داشت

با گریه ی رقیّه ، رویِ نی به خواب رفت
وقتی علی به نغمه ی لالا نیاز داشت

از شام رفت قافله ، با خود رباب گفت:
او را سپاه زینب کبری نیاز داشت...

محمّدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

چون دستهای حیدر کرّار،مادر...
دست تو افتاد آخرش از کار مادر

ای رفته مانند علی تنها به میدان
ای مانده دربین در و دیوار مادر

مُحسن سپاهت بود آن روزی که بودی
در لشگرِ تنهایی ات سردار مادر

از جوشش خون در نفسهایت شنیدم
رازی که پنهان کردی از مسمار مادر

بادرد سر،بادرد بازو،درد پهلو
هرشب تو هستی تا سحر بیدار مادر

می سوزد از هُرم تنت لبهای دختر
می بوسمت این روزها هربار مادر

حالا که بابا رفته بیرون جان زینب 
یک لحظه این پوشیّه را بردار مادر

شانه زدن بر گیسویم اصلاً بهانه ست
دستی دوباره برسرم بگذار مادر 

تنها نه سقف خانه،می دانم پس از تو
دنیاشود روی سرم آوار مادر

از پای این بستر رسیدم پای گودال
دیدم که سالارم شده بی یار مادر

شمربن ذی الجوشن که پایین آمد از تل 
شد بند قلبم پاره ، چشمم تار مادر

خون حُسینت را درون شیشه کردند
سرنیزه های وحشی و خونخوار مادر

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا اراده ی تو به این سو کشانده است
یعنی کنار سفره ی زهرا نشانده است

یابن الحسن ؛ پس از غم عظمای مادرت
عیدی برای منتظرانت نمانده است

امسال نیز دست کریمت چو سال قبل
روزی فاطمیّه ی ما را رسانده است

نوروز ماست روز ظهورت ، به عشق توست
عاشق اگر که خانه ی دل را تکانده است

کمتر ز روی مادرتان شرم می کِشد
آن ذاکری که از تو به کَرّات خوانده است

از برکت دعای سحرهای فاطمه ست
در جان شیعه عشق تو ریشه دوانده است

نزدیک تر به وعده ی روز وصال توست
هرکس که اشک در غم زهرا فشانده است

پیش تو ارج و قرب ندارد به زعم ما  
آن واعظی که روضه ی مادر نخوانده است

از رنگ و روی فاطمه پیداست این سخن
"دست اجل به آخر کارش رسانده است"

گرچه نماندنی شده امّا هنوز هــم
چون کوه پای حیدر کرّار مانده است...

"محمد قاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

موج اشکم اگر تلاطم کرد
لب خُشکیده ات ، تبسّم کرد

حرف شش گوشه ات وسط آمد
شاعرت دست و پاش را گُـم کرد

چهره ات چونکه بود گندم گون
سفره ام ، میل نان گندم کرد

دَمِ میخانه ی فرات ، لبم 
میل بوسیدنِ لب خُم کرد

دل خون مرا شرابِ غمت
خاطرآسوده از تألّم کرد

"گریه کن"درغمت تأسّی بر
---چشمهای امام هشتم کرد

از لبش ریخت قطره قطره عسل
آنکه نام تورا تکلّم کرد

"رحمت واسعه"به خاطرتوست
گرخدا بر کسی ترحّم کرد

شمر با چکمه های چرمی خود
چه قَدَر خون به قلب خانـُم کرد

خواهرت پیر شد ز بس که تورا
زیر تیغ عدو تجسّم کرد...

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا درآورده ازپا، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری ؟ تا کی دل و بیقراری ؟

این خانه ها بی حضورت ، زندان زجر و شکنجه ست 
شوقی به خواندن ندارد ، در این قفس ها ، قناری

ای عیدجمعه ، ز هجرت ، روزعزای عمومی
ای چشمها در فراقت ، از اشک ، چون رودِ جاری

در بوته ی امتحانت ، مثل طلا ذوب گشتیم
ممنون ، دلِ سنگِ مارا دادی چه نیکو عیاری

نه کوفی بی وفائیم ، نه اهل مکر و ریائیم
ما بنده ی تحت امریم ، تو صاحبُ الاختیاری

مالک نبودیم اگر نیست شور علی در سر ما
میثم نبودیم اگر نیست تقدیرمان سربداری

هرکس گدایت نباشد ، فقر و فلاکت سزاش است
درچشم ما گنج قارون ، بی توست عینِ نداری

از قول کعبه اجازه ست از تو بپرسم سوالی
کِی دست پُرمِهر خودرا بر شانه ام میگذاری ؟

"محمدقاسمی" 1393/11/24

ثواب این غزل رو تقدیم میکنم به یکی از سینه سوخته های حضرت ولی عصر علیه السلام که همیشه  ((یابن الحسن ))گفتنش دلم رو میلرزوند.
شادی روح مرحوم حاج سید علی محمودی فاتحه و صلواتی قرائت بفرمایید.
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّاس است
دلم عُمریست مقیم حرم عبّاس است

همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم
دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّاس است

کیمیایی که کند خاک سیه را زر سُرخ
گرد و خاکی ست که زیر قدم عبّاس است

نام او لفظ جلاله ست چو قرآن خداست
قسم حَقّه به مولا قسم عبّاس است

به نفس های مسیحاییِ ساقی سوگند 
دم احیاگر ما بازدم عبّاس است

چه حسابی ست که جمع رقم "باب حسین"
عدد ابجد آن هم رقم "عبّاس" است

اوّلین بابِ تقرّب به حسین بن علی
سوختن در غم دست قلمِ عبّاس است

پای آن بحر طویلی که سروده "وصّاف"
می نویسم اثر محتشم عبّاس است

طیب الله به آن شاعر خوش ذوق که گفت:
"هرچه داریم همه از کرم عبّاس است"

"محمّدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


تسبیح ما زمان مناجات ، زینب است
ذکری که گفته ایم به کَرّات ، زینب است

گسترده است سفره ی گریه تمام سال
در هیأتی که بانی خیرات ، زینب است

تنها نَه هل أتیٰ و نَه مریم ، نَه قدر و نور
شأن نزول اغلب آیات ، زینب است

او زینت است زینت حق را و پیشِ خَلق
بهر خدا ، دلیل مُباهات ، زینب است

هم مظهر خدیجه ی کُبرای مصطفاست 
هم مرتضای فاطمه مِرآت ، زینب است

اکسیرِ فوقِ مُعجزه ی تُربت الحُسین
در خاک پایِ عمّه ی سادات ، زینب است

آن خانم مُجلّله ای که ز صبر او
حتّیٰ ملائکند همه مات ، زینب است

آن خانم مُکرّمه که بود بر سرش
چون سایبان "رُؤوس مُشالات"* ، زینب است

آنکه ز فیض نافله های نشسته اش
جانی دوباره یافت عبادات ، زینب است

آنکس که بی حُسین و رُقیّه برای او
دنیا شده ست دارِ مُکافات ، زینب است

*ناحیه ی مقدسه : ((السّلامُ علیٰ الّرؤوسِ الُمشالات))
سلام برآن سرهای بالا رفته (بر نیزه ها)

"محمدقاسمی" 1393/11/20
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

بسم الله الرّحمن الرّحیم

پای مرا به ساحت قُدس حرم کشید
یعنی مرا ز لطف به دارالکرم کشید
از روی مِهر دست بروی سرم کشید
بعدش به نامه ی عمل من قلم کشید

پاکم که کرد ، گفت بگو بی حد و عدد
"من کلب آستان توأم یا علی مدد"

ای دل بیا و حشمت دادار را ببین
ایوان طلای حضرت کرار را ببین
در صحن او زیارت ابرار را ببین
سلمان و حُجر و مالک و عمّار را ببین

هرکس ابوذرانه پی یار میرود
چون میثم عاقبت به سرِ دار میرود

وقت اذان صبح نجف ، آه می کشم
همراه آه ، ناله ی جانکاه می کشم
حسرت برای سجده به درگاه می کشم
گر نعره ی علی ولی الله می کشم

این نعره ام به کوری اهل سقیفه است
بیزاری از سقیفه نشینان ، وظیفه است

ای دل بگو فضائل مولا شنیدنی ست
مدح و ثنای همسر زهرا شنیدنی ست
اوصاف نفس خالق یکتا شنیدنی ست
القاب جانِ حضرت طاها شنیدنی ست

ای دل مناقب اسدالله را بگو
یک گوشه از مقام یدالله را بگو

سعی و صفا علیست به سعی و صفا قسم
رکن و منا علیست به رکن و منا قسم 
ذکر و دعا علیست به ذکر و دعا قسم
درد و دوا علیست به درد و دوا قسم

دُرّ نجف اگر که چنین صاف و صیقلی ست
ذکرش به عشق فاطمه یامرتضی علی ست

تنها شده ست ساجد و مسجود، یک نفر
تنها شده ست عابد و معبود ، یک نفر
تنها شده ست شاهد و مشهود ، یک نفر
تنها شده ست حامد و محمود ، یک نفر

آن یک نفر به جان علی نیست جز علی
در حدّ درک سِیر ولی کیست جز ولی ؟

حبل المتین علی ست به حبل المتین قسم
یعسوب دین علی ست به یعسوب دین قسم
حقّ الیقین علی ست به حقّ الیقین قسم
عرش آفرین علی ست به عرش آفرین قسم

از نور روی اوست که عرش آفریده شد
از خاک پای اوست که فرش آفریده شد

سِرّ خفی یکی ست و نور جلی ، یکی ست
با حق کسی که گفته از اول بلی ، یکی ست
از عالم الست به عالم ولی ، یکی ست
ذات خداکه هست احد پس علی ، یکی ست

آن هم امام اول ما بچّه شیعه هاست
شُکر خُدا که نادِعلی بر زبان ماست

خوشبخت کیست آنکه به پایش نثار شد
خوشبخت کیست آنکه به عشقش دچار شد
خوشبخت تر کسی که به تیرش شکار شد
در زیر سُـمّ مَرکب حیـدر غُـبـار شد

دُلدُل به زعم من ز بُراق جَنان سر است
نَعلی که خورده بر سُمِ او کیمیاگر است

بی او نبی که میل پیمبر شدن نداشت
زهرایش ، اشتیاق به کوثرشدن نداشت
بی او کسی اجازه ی بهتر شدن نداشت
هر نوکری لیاقت قنبر شدن نداشت

قنبر چه کرد ؟ صاحبش اورا بغل گرفت 
جای شراب ناب ز ساقی عسل گرفت

هرکس که در مقابل او خَـم نمی شود
گر عمر نوح هم کند آدم نمی شود
حرفی به حرف عشق ، مُقّدم نمی شود
بی عشق او بهشت فراهم نمی شود

خواهی که بگذری به سهولت از این مسیر
روی پل صراط دم یا علی بگیر

محمدقاسمی1393/11/19
  • سائل
  • ۱
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

هرکسی در وادی زینب قدم برداشته ست
جای شکّی نیست که رخصت ز حیدر داشته ست

در شُکوه ، آئینه ی گردان خدیجه بوده است
فاطمه در خانه ی خودهرچه دختر داشته ست

تالی اُمّ نبی را خوانده ایم اُمّ ولی
مرتضی در خانه دختر نه که مادر داشته ست

مَحض گَشتن دور او بوده ست ، جبریل امین
---گر به قدر وسعت افلاک شهپر داشته ست

کلّ خواهرهای عالم را برادردوست کرد
آن همه مِهری که زینب با برادر داشته ست

ظاهراً ارباب ما مدفون به ارض کربلاست
باطناً شش گوشه ای در قلب خواهر داشته ست

از صدای حیدری اش که صدای ذات هوست 
"أُسٍْکُتُوا" بازار شهر کوفه را برداشته ست

فتح شام از فتح خیبر هیچ چیزی کم نداشت
یک تفاوت داشته ، قلعه فقط در داشته ست

خطبه هایش را اگر چه چون پدر ایراد کرد
سطرْ سطرش بی گُمان بوی پیمبر داشته ست

خانمی که پیش مرگ گیسویش عبّاس شد
برسرش در باد و طوفان نیز معجر داشته ست

پیری اش ، قد کمانش ، حاکی از این مطلب است
شاه را دیده که حنجر زیر خنجر داشته ست

"محمدقاسمی" 1393/11/18
  • سائل