سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جان بی بی ...

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخمِ پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

محمدقاسمی نوشته شام غریبان حضرت مادر

  • سائل
  • ۰
  • ۰

شاید این غزل زبان حال مظلوم عالم امیرالمومنین علیه السلام باشه ،

هر چند از لحاظ ادبی قوی نیست ولی این کار رو دوست دارم چون پای بیت بیتش اشک ریخته شده.

با رفتنت مصیبتم از سر شروع شد
تنهایی همیشه ی حیدر شروع شد

ای سر به خاک برده فرو،دیده باز کن
بی کوثری ساقی کوثر شروع شد

با تو تمام هستی من رفت زیر خاک
بی تو شکست فاتح خیبر شروع شد

زینب نشسته اشک مرا پاک میکند
تو رفتی و وظیفه ی دختر شروع شد

دیدم مغیره آمده در مجلس عزات
وقتی که ختم سوره ی کوثر شروع شد

از لحظه ای که معجر تو رنگ خون گرفت
سیلی زدن به حرمت معجر شروع شد

از ساعتی که زینتی گوش تو شکست
از گوشها کشیدن زیور شروع شد

سوگند بر سری که شکستند پشت در
اصلاً مصیبت ازپس این در شروع شد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

حضرت مادر ...

غزالی فاطمی تقدیم به حضرت مادر


دستها رو میشود
هر زمانی فاطمه پهلو به پهلو میشود


فصل روییدن گذشت
موسم پژمردن گلهای شب بو میشود


روزهای آخری
چشمهایش بیشتر از قبل کم سو میشود


دست بر پهلو شده
یعنی اینکه خانه اش امروز جارو میشود


شانه اش می افتد و
شانه هم شرمنده از این حال بازو میشود


دخترش آماده است
بعد او زینب در این کاشانه بانو میشود


تک یل هر معرکه
آنکه هرشیری به جنگش بچّه آهو میشود


در مصاف داغ او
بعد افتادن نصیبش ضعف زانو میشود...


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی سلام الله علیه

مُسمّطی در ١٨بند

هدیه به محضر حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها و تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام


دیشب بنا به شعر سرودن ز یار شد
گلواژه های مست پیِ هم قطار شد
دست قلم دخیل به زلف نگار شد
شعرم جنون گرفت وَ بی اختیار شد
ابیات هم به سمت نجف رهسپار شد

رفتم در آستان حرم ایستادم و
پای رواق شاه کرم ایستادم و
چون سروِ تا کمر شده خَم ایستادم و
در محضر خدای دلم ایستادم و
دل در مصاف گیسوی دلدل سوار شد

ای در خدای خود شده ممسوس آمدم
آئینه دار حضرت قدّوس ، آمدم
مستانه وار اگر که به پابوس آمدم
من با اجازه از علیِ طوس آمدم
تمّار شاه طوسم و سر، نذر دار شد

دور و برت مرا ز کرم آشیان بده
بر این گناه کار تو خط امان بده
گاهی ز دور، دست برایم تکان بده
گفتم به کردگار خودت را نشان بده
از چه جمال تو به نظر آشکار شد؟

نوکر اگر که در هوس تاج و تخت بود
کی پابرهنه بود ؟ کجا تیره رَخت بود ؟
شد سهل از عنایت تو هرچه سخت بود
هر کس نداشت حبّ تورا تیره بخت بود
خوشبخت آن دلی که به عشقت دچار شد

از نعره ی تو بند دل شیر هم گُسست
از طرز رزم تو سپر و تیغ کرده مست
دشمن برابر تو به زانو نشسته است
روزیکه در احد زد و شمشیر تو شکست
هدیه به تو ز جانب حق ، ذوالفقار شد

افتاد روی خاک ز پیشانی ات عرق
از خاک گل دمید به جایش طبق طبق
خون سر تو بود اگر سرخ شد فَلَق
برگشته با مداخله ی تیغ تو وَرَق
هرجا که کار لشگر اسلام زار شد

کرده ست روز دشمن خود را سیاهِ شب
آن ساعتی که تیغ علی کرده سر طلب
عمربن عبدود چه کند پیش عبد رب
مأمور قبض روح اگر مانده است عقب
تعداد کُشته های علی بی شمار شد

طوفان شد از خروش تو در بین رزمگاه
از دست پاچگی همه کردند اشتباه
بردند جای قلعه به شمشیر تو پناه
مرحب که بود یک تنه هم رزم یک سپاه
تنها به یک کرشمه ی تیغت شکار شد

وقتی قدم به دوش پیمبر گذاشتی
پا از مقام عرش فراتر گذاشتی
تاج از نبی گرفتی و بر سر گذاشتی
روز غدیر لب چو به ساغر گذاشتی
تقدیم برتو سلطنت روزگار شد

مستی ز ساغر نگه از هرچه بهتر است
مستی که مست تو نشود خاک بر سر است
هر کس خمار چشم علی نیست کافر است
"از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است"
ذکر تو را که گفت طلا خوش عیار شد

کلّ حقیقت است دلا مذهبِ علی
جانم فدای مـسلک خوش مشربِ علی
با چاه بود درد دل هر شبِ علی
حتماً لبت رسیده به جام لبِ علی
رزقت اگر که مستی دنباله دار شد

ای دلربای میکده بر دوش یا علی
ای مظهر خدای خطاپوش یا علی
ای بی تو عرش ساکت و خاموش یا علی
بر طاق آسمان شده منقوش "یاعلی"
گر اینچنین بنای فلک استوار شد

یک قطره از شراب لبت باغ تاک شد
در سرکه ی نجف ، نَفَس مِی هلاک شد
در صحن تو شرابِ نجس نیز پاک شد
تا کعبه سینه اش به هوای تو چاک شد
فرمود مُستجار،حرم، مَستِ جار شد

کوثر نمی ز چشمه ی اشک زلال تو
طوبا و سدره آیتی از اعتدال تو
بیت الحرام چرخ زده دور خال تو
بُتهای کعبه تا بُتشان شد جمال تو
بُتخانه نیز خانه ی پروردگار شد

دنیای پَست با تو و زهرا وفا نکرد
بعد از رسول با وصیَش خوب تا نکرد
حقّ تورا که باطن حقّی ادا نکرد
شهر مدینه دید ، ولی اعتنا نکرد
باغ سپیدِیاس چرا لاله زار شد ؟

نامردمان چو فاطمه رااز ستم زدند
دور زمان و نظم زمین را به هم زدند
مُهر سکوت بر لب تیغ دودم زدند
درقلب ما ملائکه طرح حرم زدند
مولا،که گفته فاطمه ات بی مَزار شد؟

غربت حواله ی پسرت بود،بعدتو
شام گرفتنِ قمرت بود،بعدتو
زینب که نور چشمت ترت بود،بعدتو...
آن سیب سرخ که ثمرت بود،بعدتو
---در قتله گه ز سُمّ ستوران،انار شد

"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


فراق

دیشب تمام دلخوشیم زیر خاک رفت
بعد از سه ماه خوردنِ غم زیر خاک رفت

چیزی به من نگفت و از این درد میکشم
با یک مدینه درد و ِالَم زیر خاک رفت

تنها امانتی پیمبر به دست من
---نه ، از جفای اهل ستم زیر خاک رفت

امشب کنار تربت او بی دل آمدم
دیشب تمام جان و دلم زیر خاک رفت

حتّیٰ درون قبر، نشد راست قامتش
وای از دلم که با قد خم زیر خاک رفت

دیوار خانه سوخت دلش بهر ذوالفقار
سِرِّ خروش تیغ دودَم زیر خاک رفت

دنیا چقدر بُخل نشان داد با علی
از وقتی آن همیشه کرم،زیر خاک رفت

...

عباس ، در مقام تأسّی به فاطمه 
با دستهای گشته قلم زیر خاک رفت

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰

عظم الله اجورکم


تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها 

از صبح تا شب بغض ، از شب تاسحر اشک
از حال و روز حیدرت دارد خبر اشک

از زخم پلکش نیست این رنگی که دارد
سرخ است چون می جوشد از چشم جگر اشک

بر گونه های کودکانت هم پس از تو
مانند رود کوچکی دارد گذر اشک

زینب سر سجاده ات با گریه می گفت :
بابای من را نیمه شب بیرون مَبـَر ، اشک

شد چاه لبریز از تو ، دیگر بین خانه
در چشم مولایم نزن هِی بال و پر ، اشک

شبها بجای فاطمه ، زینب پس از این
بر قبر محسن می فشاند پشت در ، اشک

غرق سرور و عیش دیدم ، چل نفر را
وقتی که می آمد ز چشم یک نفر ، اشک

"محمدقاسمی" 94/1/4
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بی بی بی حرم ...

عامیانه ای تقدیم به حضرت زهراسلام الله علیها


بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

خیلی آروم سر خانومو رو زانوش میکشه
دستاشو با آه سنگینی رو پهلوش میکشه
خانومش دونه های اشکاشو بر میداره و
روی زخم سینه و رو زخم بازوش میکشه

-----------------------------------

گره روسری رو از پیشونیش وا می کنه 
زیر بارون داره زهراشو تماشا می کنه
توی اون صورتی که سه ماه میشه ندیدتش 
همه ی گمشده هاشو علی پیدا می کنه

-----------------------------------

نقطه ی اوج مصیبته وداعِ فاطمه
قاتل شاه ولایته وداعِ فاطمه
کاشکی این ثانیه ها یه خواب زودگذر بودن
ولی خُب عین حقیقته وداعِ فاطمه

-----------------------------------

حرفِ غسل و کفنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف تشییع شدنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف شستن تنی که شبیه شبح شده
---از زیر پیرهنه ...امّا چرا نیمه ی شب ؟

----------------------------------

میره خانوم آخه جای فاطمه پیش خداست
داره میره ولی دلواپس حال بچّه هاست
دم گوش شوهرش جوری که هیچ کی نشنوه
میگه وعده مون بالا سر حسین تو قتله گاست

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

زمزمه ای تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


بسم الله الرحمن الرحیم

روز آخره داری کار می کنی
روزای خوبمو تکرار می کنی
ولی خانومم بدون با رفتنت
دنیارو رو سرم آوار می کنی

-------------------------

چشمای بسته تو واکن دوباره
نیگا کن چجوری چشمام میباره
هیچ کسی جز غم تو نمی تونه
مرد عالمو به زانو درآره

--------------------------

ای ملیکه ی منه خونه نشین
پاشو از جا پیش شوهرت بشین
از تو مسجد تا در حجره ی تو 
می دونی چند دفعه افتادم زمین ؟

---------------------------

میذاری دست روی بازوت بذارم؟
بچّه ها رو روی زانوت بذارم ؟
کاش می شد قبل سفر به آخرت
مرهمی رو زخم پهلوت بذارم

--------------------------

جوونم داری با قد خم میری
مثه سایه از روی سرم میری
تو مدینه به منه شکسته دل
یه نفر سلام میکرد ، توهم میری ؟

---------------------------

آه سردت علی رو میلرزونه
جیگرم رو رفتنت می سوزونه
کاش میشد دست اجل بجای تو
منو تُوو تابوت تو بخوابونه

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یابن الحسن عج

اولین نوشته ی امسال تقدیم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام


به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را

"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1
  • سائل