سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲ مطلب با موضوع «یا علی اکبر ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت علی اکبر علیه السّلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

قبل هر چیزی در عالم نور طاها خلق شد
نور او تا شد دو قسمت ، نور مولا خلق شد

آفرینش غرق ظلمت بود و مثل شب سیاه
صبح سر زد آن زمان که نور زهرا خلق شد

پلک بر هم زد محمّد ، از طفیلِ هستِ او
آسمان ها گشت پیدا و زمین ها خلق شد
#
کرسی و لوح و قلم این را شهادت داده اند
نور حیدر جلوه کرد و عرش اعلا خلق شد

این فضیلت بر حسین و بر حسن کافی ست که
---نورشان از باطنِ أمّ إبیها خلق شد

خواست خطّاطی که مشق نام مولا را کند
ناگهان آمد به خود ، خطّ معلّی خلق شد

هر که از آل علی بر فرق دنیا پا گذاشت
چون محمّد با ملاحت گشت و زیبا خلق شد

هر کجا خورشید عشق از مشرق خود جلوه کرد
از شعاع نوری اش ماهی دل آرا خلق شد

پای تا سر مظهر اللهُ اکبر هست و بس
آن که با دست خداوند تعالیٰ خلق شد

تا برای شاه ، علی اکبر به دنیا آورد
با تمنّایِ وصالش ، أمّ لیلا خلق شد

مادر عیسی کنیز أمّ لیلا شد که دید
آیه ی "إنّ اصطفا" را باز معنا خلق شد

کودکی آورد این بانو برای شاه دین
کز نفسهای دمِ صُبحش مسیحا خلق شد

قطره ای افتاد در دریای لطف حضرتش
شاهدان دیدند، از آن قطره موسی خلق شد

خواست تا طعم لبش را روزه داران حس کنند
دست خود را سمت نخلی بُرد، خرماخلق شد

او نه تنها از لحاظ ظاهری چون مصطفاست
بلکه از هر حیث چون پیغمبر ما خلق شد

بر محمد ، بر علی ، بر مجتبی و بر حسین
اَشبه النّاس و قرین و مثل و همتا خلق شد

تا که تمثیلی شود از قامت رعنای او
در بهشت عدن ، پیش سدره طوبی خلق شد

چشمهای شور کوفه ، نرگسش را چشم زد
بس که چشم مست شهزاده فریبا خلق شد

دور او یک بار هنگام وداعش از حرم
بار دیگر از هجوم خصم ، غوغا خلق شد

روزِ پیریِ حسینش را خدا هم دید ، آه
او عصایی بود و بهر دست بابا خلق شد

اشک چشم پیرمردی ریخت دورش آن قَدَر
کز خروش گریه هایش ، موج دریا خلق شد

تا کمی شرح پریشانیِ جسمش را دهند
واژه ای سنگین به نام ارباً اربا خلق شد


محمدقاسمی


  • سائل
  • ۰
  • ۰
صورتی داری که می بینند در آن ماه را
در تو می جویند عاشقها ، رسول الله را

صورتی داری که در شب مثل رُخسار قمر
می کند روشن زمان راه رفتن ، راه را

کاش می شد تا بلا گردان چشمانت کنند
این همه دلبسته و مجنونِ خاطر خواه را

شک نداریم عاقبت یک روز لیلی می شود
می پَرستَد هر کسی از عشق ، ثارالله را

یادمان دادند ؛ "کُلّ الخَیر فی بابِ الحُسین"
از تو می خواهیم افتادن بر آن درگاه را

کعبه ی دل می شود از شش طرف در ذهن ها
می کنی شش گوشه با خود قبر شاهنشاه را

گوشه ای از معجزات تو مسلمان سازی است
بنده ی رب می کنی هر بنده ی گمراه را

کاشکی باشیم ما هم زنده در عصر ظهور
تا ببینیمَت که یاری می کنی خونخواه را

تو مُقطّع می شوی ما هم فقط لب می گَزیم
پس کجا باید بگوئیم این غم جانکاه را ؟

ای جوان ، بالای جسمت پیر مرد کربلا
می کِـشد بیرون چگونه از دل خود آه را ؟

رفتنت ، یعنی که سوی چشم بابا می رود
احتمالاً گُم کند در بازگشتش ، راه را

شد شب هشتم "جوانان بنی هاشم..."تو هم
دوست داری جور دیگر این دم کوتاه را

محمدقاسمی
  • سائل