سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شاعران جوان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا غریب ...


تقدیم به امام حسین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم
.
همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد
به سمت نور، عشق تو ، مرا دوباره می کشد
.
مُردّدم کجا و کِـی ، شوم فدایی غمت ؟
ببخش اگر که کار من ، به استخاره می کشد
.
بگــو که رو کند پیــاده از نجف به کــربلا
کسی که انتظار ، بهرِ راهِ چاره می کشد
.
در آسمان پیـــکرت ، ستاره های زینت اند
اگر خدا تو را به زخمِ بی شماره می کشد
.
فقط پس از خسوفِ ماه کامل جمال تو
خدا بروی نیزه ، هیجده ستاره می کشد
.
پس از نشستن سر مؤذّنت به عرشِ نِــی
چه آه ها که از درون، دلِ مناره می کشد
.
خودت گلوی خویش را شفا بده که خواهرت
هرآنچه می کشد از این گلوی پاره می کشد
.
خودش که رو نمی کند ، ز گوش دخترت بپرس
هنوز درد ، در فراقِ گوشواره می کشد ؟
.
چه قدر تیر و نیزه از تن تو در می آورد ؟
زنی که تیر از گلوی شیرخواره می کشد
.
مسیرِ روضه های ماست گرچه دست خواهرت
رباب روضه را به سمت گاهواره می کشد
.
برای اینکه حرمله ، دوباره زجرشان دهد
کمان خویش را به حالت اشاره می کشد
.
و... محمّد قاسمی٧/٨/١٣٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا مظلوم ...

تقدیم به حضرت عبّاس علیه السّلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان ، رو به دریا می کند مَشکت
.
وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت
.
فقط با قطره ای از آنچه جا داده ست در سینه
مریض لاعلاجی را مداوا می کند مَشکت
.
شنیده بچّه ها گفتند تو هستی "اَبوالقِرْبِه"
که در گرمای آغوش تو مأوا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ چند گامی با لبت باشد
فراقِ دستهایت را تمنّا می کند مَشکت
.
بدون صاحبم هرگز به خیمه بر نمی گردم
همین را هِی دَمِ گُوش تو نجوا می کند مَشکت
.
تو زحمت می کشی تا آبهایش را نگه داری
چه زیبا با تو ای ساقی ، مُدارا می کند مَشکت
.
رُباب این جمله را هِی باخودش می گفت درخیمه
که طفل نیمه جانم را مسیحا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ با نوک تیری نگردد لمس
شبیه تو خودش را روی زین تا می کند مَشکت
.
فقط کافیست تا پایش به خیمه وا شود ، قطعاً
میان بچّه های خیمه غوغا می کند مَشکت
.
گِرِه راخوب مُحکم کرده ای با اینکه می دانی
به دستِ تیر نامردی دهان وا می کند مَشکت
.
و بعد از قرنها ، در پیشِ ایوانِ طلای تو
عجب جایی برای خویش پیدا می کند مَشکت
محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت عبّاس علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان ، رو به دریا می کند مَشکت
.
وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت
.
فقط با قطره ای از آنچه جا داده ست در سینه
مریض لاعلاجی را مداوا می کند مَشکت
.
شنیده بچّه ها گفتند تو هستی "اَبوالقِرْبِه"
که در گرمای آغوش تو مأوا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ چند گامی با لبت باشد
فراقِ دستهایت را تمنّا می کند مَشکت
.
بدون صاحبم هرگز به خیمه بر نمی گردم
همین را هِی دَمِ گُوش تو نجوا می کند مَشکت
.
تو زحمت می کشی تا آبهایش را نگه داری
چه زیبا با تو ای ساقی ، مُدارا می کند مَشکت
.
رُباب این جمله را هِی باخودش می گفت درخیمه
که طفل نیمه جانم را مسیحا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ با نوک تیری نگردد لمس
شبیه تو خودش را روی زین تا می کند مَشکت
.
فقط کافیست تا پایش به خیمه وا شود ، قطعاً
میان بچّه های خیمه غوغا می کند مَشکت
.
گِرِه راخوب مُحکم کرده ای با اینکه می دانی
به دستِ تیر نامردی دهان وا می کند مَشکت
.
و بعد از قرنها ، در پیشِ ایوانِ طلای تو
عجب جایی برای خویش پیدا می کند مَشکت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها

دیگر نمی پیچد صدایش در خرابه
دَمْ نوحه ی "بابا بیایش"در خرابه

بوسید وقتی کعبه ی بین طَــبَق را
دید استجابت را دعایش در خرابه

بر قلب آن خشتی که بوده بالش او
ردّی ست از خون گریه هایش در خرابه

طفلی گرسنه جان سپرد و أمّ کلثوم
---مرثیه می خواند برایش در خرابه
چون حلق اصغر،قاتل جان رباب است
گل زخمهای دست و پایش در خرابه

جای سپر تا شام از او دفع خطر کرد
آن دستها که شد عصایش در خرابه

همبازیانش دور قبرش در طوافنــد
حالا که خالی مانده جایش در خرابه

از بسکه سنگین است داغش،شک ندارم
خَم می شود صاحب عزایش در خرابه...
______________________________

نه فقط خار به صحرای بلا زجرش داد
بلکه با کرب و بلا "کربـُبلا"زجرش داد

مقتل این گونه نوشته ست که "مٰاتَتْ کَـمِدْا"
بس که آن طایفه ی "بی سر و پا" زجرش داد

داغ قنداقه ی خونین کمرش را تا کرد
طرزِ برگشتِ علی بین عبا زجرش داد

خبر رفتنِ عبّــاس زمین گیرش کرد
کمرِ خَم شده ی خونِ خــدا زجرش داد

دست سنگین کسی روز رُخش را شب کرد
دیگری آمد و با ضربه ی پا زجرش داد

پشت دروازه ی ساعات وَ در بزم شراب
این نگه داشتنِ فاطمه ها زجرش داد

سر بابا، سر نی هر چه هوایش را داشت
با نشستن به دل طشت طلا زجرش داد

روز، گلبرگ لطیفش ز تب گرما سوخت
شب ویرانه و سرمای هوا زجرش داد

خواست با زحمت بسیار کمی راه رود
پای بی جان و قدِ گشته دو تا زجرش داد

گرچه تر شد لب خُشکیده اش از بوسه ولی
زخم لب های شهیدُ الشُّهدا زجرش داد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

کسی ، زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیــلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد

شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد

پرنده ای که نبــاشد توان پروازش
دلیـــلِ داشتـــنِ بال را نمی فهمد

اگر طلوع نباشد برای ماه حسین
کسی عوض شدن سال را نمی فهمد

سیاه جلوه ی عشق است گرچه شال سپید
سپید بختــیِ این شال را نمی فهمد

به قتل صبر تو را می کُشند و مُستمعت
دلیل این همه جنجال را نمی فهمد

به طبل خاتمه ی جنگ می زنند و کسی
صدای ضجّه ی اطفال را نمی فهمد

هزار قطعه شدی ، وایِ من که مقتل خوان
هنوز روضه ی گودال را نمی فهمد

هزار مرتبه لعنت بر آن سیه دل که
هنوز حرمت خلخال را نمی فهمد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا والی الولی

ثواب این ١٤بند هدیه شد به روح بلند علامه ی امینی مدافع ولایت مولانا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه صلوات الله الملک الغالب
________________________________
بگوئـیــد با دل که دلبر علی ست
به سرها بگویید سرور علی ست
بگوئـــیـد قند مکرّر علی ست
و از هرچه گفتند بهتر علی ست
به قرآن ، که ساقی کوثر علی ست
🌺
بُوَد واجب از مرتضیٰ دم زدن
از آن ، آفتاب خدا دم زدن
از آن شاه بی ادّعا دم زدن
و باید از او بی ریا دم زدن
که بیزار از هر چه مُنکَر ؛ علی ست
🌺
قَــدَمهام شد وقفِ راهِ نجف
به شوق رسیدن به شاهِ نجف
و یک سجده در بارگاهِ نجف
منم عبد و حیدر اِلــٰه نجف
که الله را اصلِ مَظهَر علی ست
🌺
علی صاحب قبضه ی ذوالفقار
علی بهترین معنی اقتدار
علی صاحب الامر و الاختیار
علی غرق در ذات پروردگار
و از حدّ ادراک ؛ برتر علی ست
🌺
مٓلک مست یٰا رٓبنّای علی ست
فلک وصله ای بر عبای علی ست
بهشت عکس ایوان طلای علی ست
صدای خدا هم صدای علی ست
نبی گفته بر پیکرم ، سر علی ست
🌺
امیری برازنده ی مرتضاست
بزرگی ، خودش بنده ی مرتضاست
بهشت نبی خنده ی مرتضاست
به نامی که زیبنده ی مرتضاست
فقط ذکر خاتون محشر علی ست
🌺
کریم است و اولاد او هم کریم
صراط علی جاده ی مستقیم
جنان مهر او هست و قهرش جحیم
شده مرحب از ضربه ی او دو نیم
کسی که کند فتح خیبر علی ست
🌺
دو شمشیر را توأمان می زده
دو تا نیزه را همزمان می زده
علی سر ز دشمن چنان می زده
که سر، چرخ در آسمان می زده
به هفتاد لشگـر برابر علی ست
🌺
اگر ضربه می زد سپر می شکافت
نه تنها سپر ؛ مغز سر می شکافت
سر و سینه تا به کمر می شکافت
علی نعره می زد جگر می شکافت
فقط لایق نام حیدر ... علی ست
🌺
سلیمان اگر حشمت الله شد
غبار قدمهای این شاه شد
هر آن کس از این راز آگاه شد
ولیّ خدا را هواخواه شد
که دُردانه ی حیّ داور علی ست
🌺
علی نقطه ی با ، علی با خداست
در امواج دریا ، علی ناخداست
بلندای مولای من تا خداست
علی عالی و ربّ اعلیٰ خداست
دراوّل علی بود و آخر علی ست
🌺
علی پهلوانی غرور آفرین
علی نور محض است و نور آفرین
نگاهش شراب طهورآفرین
تمامیّ اشعار شور آفرین
پُر از مدح مولای قنبر علی ست
🌺
نبی گفت : من کنتُ مولاه را
نشان داد بعد از خودش راه را
و ابلاغ کرد امر الله را
بگیرید : دامان این شاه را
چرا که تمامیّ دین ، در علی ست
🌺
سخن بیش از پیش شد دل پذیر
که گفتم از آن دلبر بی نظیر
به من یاد دادند روز غدیر
"علیٌّ امیری و نعم الأمیر"
وصیّ بحقّ پیمبر علی ست

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام هادی علیه السّلام


بسم الله الرحمن الرّحیم

باز دلم در هوایِ حضرت هادی
پرزده تا سامرایِ حضرت هادی

می کِـشدم سمت بارگاه رفیعش
جَذْبه ی گنبدْ طلایِ حضرت هادی

پَر زده ام تا کــه آشیانه بگیــرم
گوشه ی صحن و سرایِ حضرت هادی

بارِ سفر بسته از دلم ، غمِ عالَم
در دلِ بیتُ الــولایِ حضرت هادی

جامعه را خط به خط،به چشم کشیدم
با نَفَسِ دلگُشـــایِ حضرت هادی

بلکه هدایت شَوَم ، مُدام می اُفتم
مُلتمــسانه به پایِ حضرت هادی

چاییِ شیرینِ مُوکبِ دَمِ صحن است
دارویِ دارُ الشّـــفایِ حضرت هادی

ناز فروشد اگر به جمله ی شاهان
خَبْط نکرده ، گدایِ حضرت هادی

زاده ی إبنُ الرّضاست،حضرت حق هم
---هست رضا، با رضایِ حضرت هادی
نیمه ی ذی الحجّه می رسد،چه قشنگ است
ذبح شَدن ، در مِــنایِ حضرت هادی

نیمه ی ماه است و بین ماه هویداست
عکــسِ رُخِ دلــرُبایِ حضرت هادی

بُرده دل از حضرت جوادُ الائمّـــه
چهره ی چون مرتضایِ حضرت هادی

ای به فدای لبــش که غنچـه ی بوسـه
---کـــاشته بر گونه هایِ حضرت هادی
فاطمــه آورده گُـل برای سمــانه
در عــوضِ رو نــمایِ حضرت هادی

تویِ دلِ مستِ شیعه ، قند شود آب
می شِـنَود تا صدایِ حضرت هادی

گرچه زمینش کشیده است در آغوش
مســـندِ عرش است جایِ حضرت هادی

کوریِ چشمان شورِ خصم،بلند است
---قامـتِ سبـــزِ لوایِ حضرت هادی

کاش که "سائل"شبی کنار ضریحش
شعــر بخواند برایِ حضرت هادی

محمّد قاسمی٦/٧/١٣٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

گرچه مـقـامِ رَفْعَت او را کسی نداشت
هنگام خشم، رأفت او را کسی نداشت

شمشیر خویش را به عدو داد وقت جنگ
پس شک نکن،مروّت او را کسی نداشت

وقت رکوع بود که فهــمید آن فقــــیر
یک خَرْدَل از سخاوت او را کسی نداشت

بُت های کعبه بر قدمش سجده کرده اند
یعنی شکوه و هیبت او را کسی نداشت

از قامت رشید پسرهای او بِـفَـــهم
"قدْ قامتِ" قیامتِ او را کسی نداشت

هرشب هزار رکعت او تا به عرش رفت
یک لحظه از عبادت او را کسی نداشت

با اینکه شاه بود و جهان زیرِ سُلطه اش
آزادیِ رَعـیّـــتِ او را کسی نداشت

بر کفش وصله دار خودش وصله زد علی
در بُرهه ای که ثروت او را کسی نداشت

انشاء کرده خطبه ی بی نقطه،بی الف
اقرار کن ، فصاحت او را کسی نداشت

محضِ دعـــایِ فاطمه نورش طلوع کرد
روزی که درک عصمت او را کسی نداشت

ناموس کردگار، بلی گفت اگر به او
چون غیرِ او لیاقت او را کسی نداشت
.
.
.
محراب کوفه ، بهر علی قتــله گاه شد
چون طاقتِ عدالت او را کسی نداشت

محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۱
  • ۰

یا سفیر الحسین علیه السلام

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما
تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما

آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم
ای علی زاده ببین میثم تمار شدم

باز هم شکر زن و بچّه ندیدند مرا
موقعی که وسط کوچه کشیدند مرا

هیچ کس نیست دگر دور و بر مسلم تو
بسته شد مثل علی بال و پر مسلم تو

سر عباس و پسرهات سلامت آقا
گر شکستند در این کوچه سر مسلم تو

قسمت این بود ؛ لبِ تشنه شهیدم بکنند
پیش مرگ جگرت شد جگر مسلم تو

لب من خشک و دو چشمم تر و قلبم سوزان
زده اند آتش بر خشک و تر مسلم تو

به فدای سر یک موی عزیزان تو باد
جان هر دو پسر دربه در مسلم تو

کاش می شد بنویسم که نیایی اینجا
که می آید به سر تو چه بلایی اینجا

حاصل این سفرت بی علی اصغر شدن است
بی برادر شدن و بی علی اکبر شدن است

همه ی ترسم از این است که مضطر بِشَوی
مثل این نائب دل سوخته ؛ بی سر بِشَوی

وای اگر گَرْد بر آیینه ی تو بنشیند
شمر با چکمه روی سینه ی تو بنشیند

وای اگر کار به توهین و جسارت بکشد
وای اگر خواهرتان بار اسارت بکشد

وای اگراهل و عیال تو زمین گیر شوند
دخترکهات پس از رفتن تو پیر شوند

بدنم نقش زمین است میا کوفه حسین
خواهش مسلمت این است میا کوفه حسین

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند
این سوز بی زوالِ مرا درک می کند

کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند

ای یار سینه سوخته ی روضه ی عطش
اندوه تو ، ملالِ مرا درک می کند


هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لالِ مرا درک می کند

تنها کبوتری که سر بام او نشست
پروازِ من ، خیالِ مرا درک می کند

هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمالِ مرا درک می کند

یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤالِ مرا درک می کند

تحویل می شود به عزای حسین، اگر
نوروز ، ماه و سالِ مرا درک می کند

می گفت آسمان به زمین،زینب است و بس
---آن که قَـدِ هلالِ مرا درک می کند

محمّدقاسمی 1394/6/26


  • سائل