سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۳ مطلب با موضوع «یا قاسم بن الحسن ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت قاسم علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

جلوه ی روی پنج تن قاسم
ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم
ماهْ رخسار انجمن قاسم
سرو خوش قامت چمن قاسم
ذکر من وقت پر زدن قاسم

کیست این نوجوان؟قرار حسن
وارث عزّت و وقار حسن
دُرّ دردانه ی تبار حسن
همه جا هست دستیار حسن
حسن خانه ی حسن قاسم

گیسوان حسن مجعّد بود
پای تا فرق چون محمّد بود
عشق بی عشق او مردّد بود
رنگ او سبز چون زبرجد بود
پس عقیق است در یمن قاسم

گردش چرخ بی دَمَش، مـُختَل
همه بی قاسمند، ول مَعطل
نکته ای گویمت ولی مُجمَل
خوش بحالش که بود از اوّل
با اباالفضل همسخن قاسم

در جلالت به کبریا رفته
صولتش هم به مصطفی رفته
هیبتش هم به مرتضی رفته
در کرامت به مجتبی رفته
با حسین است هموطن قاسم

روی او قبله از ازل شده است
لب او شیشه ی عسل شده است
صاحب پرچم و کتل شده است
مشکلاتم اگر که حل شده است
هست مشکل گشای من قاسم

آه اگر بر بلا دچار شود
آه از آن دم که سنگسار شود
با سرِ نیزه ها شکار شود
کفنش خاک و سنگ و خار شود
مثل اربابِ بی کفن قاسم

چشمش از تشنگی که کم سو شد
سکّه ی جنگ آن ورش رو شد
وارث روضه های پهلو شد
بدنش پاره پاره از تو شد
آه از نعل و از دهن قاسم


محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

دله دیگه یه دفعه هوایی میشه این پست رو به عشق حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام میگذارم به امید اینکه گوشه چشمی کنند.

غزالی تقدیم به امام حسن مجتبی علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم


"یا کریم اهل بیت"

کار ما افتاده امشب با کریم اهل بیت
دانه دانه حق نوشت
ذکر تسبیح کریمان را "کریم اهل بیت"
سفره داری می کند
در زمین و عالم بالا کریم اهل بیت
در کمال ناز و حُسن
یوسف مصر دل زهرا کریم اهل بیت
المثنّای رسول
پای تا سر جلوه ی طاها کریم اهل بیت
شک ندارم در جزا
دستگیری می کندازما کریم اهل بیت
بیخود از خود میشوم
میشود حرف از شما هرجا،کریم اهل بیت
بعد یا حیدر مدد
ذکرسائل "لا کریم الّا کریم اهل بیت"
این دوتا باهم خوش است
یا حسین بن علی و یا کریم اهل بیت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


می برند از حجله بیرون کِل کِشان ، داماد را
می سپارندش به گلچین شاخه ی شمشاد را

گرچه بر صورت نقابی بسته امّـا باز هم
برق چشمش می زند چشمان هر صیّاد را 

دارد این موی مجعّد که به شانه ریخته
می کند آشفته چون خود ، حال و روز باد را

این مرام حضرت ارباب باشد ؛ هیچگاه
فرق نگذارد برادر زاده با اولاد را

توی آغوش عمو وقت وداعِ از حرم
می کند در خاطرش زنده ؛ شب میلاد را

بدرقه کردند قاسم را صدای ضجّـه ها
از کسی نشنید او بانگ مبارکباد را

می رود تا با تأسّی بر علمدار جَمَل
بر زمین اندازد اینجا ، پرچم بیداد را

خون حیدر در رگش جاری ست ؛ می ریزد به خاک
خون این نامردهای پست و بد بنیاد را

هیچ جوری ؛ نیست راهی که به هم نسبت دَهَم
گیسوی این نوجوان و پنجه ی جلّاد را

جان می آید بر لبم وقتی مجسّـم می کنم
لحظه ای که نیزه خورد و بر زمین افتاد را

می کشم در دفترم ، آن صحنه ای که بر رویِ
زانوی آن مرد عطشان  ؛ تشنه لب جان داد را

محمدقاسمی
  • سائل