سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی رحیمی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا ضامن آهو


این غزل ، استقبالیه از غزل رضوی برادر و البته استاد نازنینم آقامهدی رحیمی(زمستان)
با مطلع:
(دم نمی فهمد دمی هم بازدم را هیچ وقت)


تقدیم به امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دل ندارد تاب دوری از وطن را هیچ وقت
ســر ندارد طاقت ترک بــدن را هیچ وقت

پای تا سر بهجتم در آستان قُــدس تو
غم نمی فهمد دلیل این سُخن را هیچ وقت

چون کبوتر تا که در اطراف گنبد می پرم
نه،نمی خواهد دلم سیر چمن را هیچ وقت

دست پُر برگشتن اینجا در سماجت کردن است
پس نباید تَرک کرد این در زدن را هیچ وقت

از همان روزی که غمخوار دل زارم شدی
حس نکردم در وجود خود مِحَن را هیچ وقت

بسته ام بر پنجره فولاد روزی رشته ای
وا نکن از گردنِ دل،این رَسَن را هیچ وقت

بوده تا وقتی که در سجّاده ام عطر حرم
بو نکــردم مُشکِ آهوی خُتَن را هیچ وقت

تا نگیرم از تو تأییدیه ، خواهان نیستم
لـذّت تحســین اهل انجمن را هیچ وقت

گرچه من بسیار آزردم دلت را با گناه
تو نیازردی دل امثال من را هیچ وقت

جان معصومه دعا کن تا نگیرند از لبم
یاعلی و یا حسین و یا حسن را هیچ وقت

می خورم سوگند آقا جان به پلک زخمی ات
که نخواهم ترک کرد این سوختن را هیچ وقت

من "أبَدْ والله ما نَنْسٰا حُسینا" گفته ام
پس نمی سازم رها آن بی کفن را هیچ وقت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السلام


بی وقفه ، بی مقدمه هیأت گرفتنی ست
هیأت گرفتنی ست، سعادت گرفتنی ست

ازموقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دوسه ساعت گرفتنی ست

یک جای روضه رفته دلت که مسافری
حتی در این معادله قسمت گرفتنی ست

درگود چشم، اشک نشسته ست منتظر
ذکر حسین مرشد و رخصت گرفتنی ست

بااشک از دوچشم، چنین از ولیِّ دم
در دادگاه روضه رضایت گرفتنی ست

گیرم شفا نبود تو ازبس قیامتی 
دامان تو به روز قیامت گرفتنی ست

زائر شدن به قسمت و دعوت همیشه نیست
ای بی خبر بکوش زیارت گرفتنی ست

مهدی رحیمی (زمستان)
  • سائل
  • ۰
  • ۰
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر ازکمان بیرون نمی آید

علی را گر که بردارند ازبین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید

نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید

چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش
صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید

 همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش
نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید

دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را
به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید

شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش
به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید

نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید

به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه؛
_سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید

چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛
_نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید

مهدی رحیمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت

خانه ی «موسی» بدون طور،کوه نور شد
نور درواقع زبیت النور هم بیرون نرفت

بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینه‌ام؛
هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت

ازهمان روزی که با ذکر تو دم درسینه رفت
چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت

چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم ازاین مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت

درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت

«ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال»
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت

دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت

ازحرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

مهدی رحیمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
هرکسی دارد نگاه یک نفر را پشت سر
زودتر باید بیندازد سفر را پشت سر

جنگ جویان جهان شمشیر دارند وشما
صلح جویی چونکه می بندی سپر را پشت سر

ذکر یامولا علی در کربلا سر داده ایم
ما دعاگوییم درواقع پدر را پشت سر

ای درخت منتظر آگاه باش این روزها
می کند هیزم شکن پنهان تبر را پشت سر

جزتوکه ازپیش تأثیرت می آید هرکسی
می گذارد بعد اعمالش اثر را پشت سر

تا مگر معشوقشان یک جمعه برگردد به شهر
عاشقان هرگز نمی بندند در را پشت سر

عاقبت یک روز می آیی و درقید زمان
می گذاری تاهمیشه پشت سر را پشت سر

مهدی رحیمی