سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۸ مطلب با موضوع «یا حسین ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا غریب ...


تقدیم به امام حسین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم
.
همین که نار عشق ، از دلم شراره می کشد
به سمت نور، عشق تو ، مرا دوباره می کشد
.
مُردّدم کجا و کِـی ، شوم فدایی غمت ؟
ببخش اگر که کار من ، به استخاره می کشد
.
بگــو که رو کند پیــاده از نجف به کــربلا
کسی که انتظار ، بهرِ راهِ چاره می کشد
.
در آسمان پیـــکرت ، ستاره های زینت اند
اگر خدا تو را به زخمِ بی شماره می کشد
.
فقط پس از خسوفِ ماه کامل جمال تو
خدا بروی نیزه ، هیجده ستاره می کشد
.
پس از نشستن سر مؤذّنت به عرشِ نِــی
چه آه ها که از درون، دلِ مناره می کشد
.
خودت گلوی خویش را شفا بده که خواهرت
هرآنچه می کشد از این گلوی پاره می کشد
.
خودش که رو نمی کند ، ز گوش دخترت بپرس
هنوز درد ، در فراقِ گوشواره می کشد ؟
.
چه قدر تیر و نیزه از تن تو در می آورد ؟
زنی که تیر از گلوی شیرخواره می کشد
.
مسیرِ روضه های ماست گرچه دست خواهرت
رباب روضه را به سمت گاهواره می کشد
.
برای اینکه حرمله ، دوباره زجرشان دهد
کمان خویش را به حالت اشاره می کشد
.
و... محمّد قاسمی٧/٨/١٣٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا مظلوم ...

تقدیم به حضرت عبّاس علیه السّلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان ، رو به دریا می کند مَشکت
.
وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت
.
فقط با قطره ای از آنچه جا داده ست در سینه
مریض لاعلاجی را مداوا می کند مَشکت
.
شنیده بچّه ها گفتند تو هستی "اَبوالقِرْبِه"
که در گرمای آغوش تو مأوا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ چند گامی با لبت باشد
فراقِ دستهایت را تمنّا می کند مَشکت
.
بدون صاحبم هرگز به خیمه بر نمی گردم
همین را هِی دَمِ گُوش تو نجوا می کند مَشکت
.
تو زحمت می کشی تا آبهایش را نگه داری
چه زیبا با تو ای ساقی ، مُدارا می کند مَشکت
.
رُباب این جمله را هِی باخودش می گفت درخیمه
که طفل نیمه جانم را مسیحا می کند مَشکت
.
برای اینکه حتّیٰ با نوک تیری نگردد لمس
شبیه تو خودش را روی زین تا می کند مَشکت
.
فقط کافیست تا پایش به خیمه وا شود ، قطعاً
میان بچّه های خیمه غوغا می کند مَشکت
.
گِرِه راخوب مُحکم کرده ای با اینکه می دانی
به دستِ تیر نامردی دهان وا می کند مَشکت
.
و بعد از قرنها ، در پیشِ ایوانِ طلای تو
عجب جایی برای خویش پیدا می کند مَشکت
محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

کسی ، زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیــلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد

شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد

پرنده ای که نبــاشد توان پروازش
دلیـــلِ داشتـــنِ بال را نمی فهمد

اگر طلوع نباشد برای ماه حسین
کسی عوض شدن سال را نمی فهمد

سیاه جلوه ی عشق است گرچه شال سپید
سپید بختــیِ این شال را نمی فهمد

به قتل صبر تو را می کُشند و مُستمعت
دلیل این همه جنجال را نمی فهمد

به طبل خاتمه ی جنگ می زنند و کسی
صدای ضجّه ی اطفال را نمی فهمد

هزار قطعه شدی ، وایِ من که مقتل خوان
هنوز روضه ی گودال را نمی فهمد

هزار مرتبه لعنت بر آن سیه دل که
هنوز حرمت خلخال را نمی فهمد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۱
  • ۰

یا سفیر الحسین علیه السلام

با لب پاره ؛ لب بام ؛ سلامم به شما
تا بگیرد دلم آرام ؛ سلامم به شما

آخر از عشق تو راهیّ سر دار شدم
ای علی زاده ببین میثم تمار شدم

باز هم شکر زن و بچّه ندیدند مرا
موقعی که وسط کوچه کشیدند مرا

هیچ کس نیست دگر دور و بر مسلم تو
بسته شد مثل علی بال و پر مسلم تو

سر عباس و پسرهات سلامت آقا
گر شکستند در این کوچه سر مسلم تو

قسمت این بود ؛ لبِ تشنه شهیدم بکنند
پیش مرگ جگرت شد جگر مسلم تو

لب من خشک و دو چشمم تر و قلبم سوزان
زده اند آتش بر خشک و تر مسلم تو

به فدای سر یک موی عزیزان تو باد
جان هر دو پسر دربه در مسلم تو

کاش می شد بنویسم که نیایی اینجا
که می آید به سر تو چه بلایی اینجا

حاصل این سفرت بی علی اصغر شدن است
بی برادر شدن و بی علی اکبر شدن است

همه ی ترسم از این است که مضطر بِشَوی
مثل این نائب دل سوخته ؛ بی سر بِشَوی

وای اگر گَرْد بر آیینه ی تو بنشیند
شمر با چکمه روی سینه ی تو بنشیند

وای اگر کار به توهین و جسارت بکشد
وای اگر خواهرتان بار اسارت بکشد

وای اگراهل و عیال تو زمین گیر شوند
دخترکهات پس از رفتن تو پیر شوند

بدنم نقش زمین است میا کوفه حسین
خواهش مسلمت این است میا کوفه حسین

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند
این سوز بی زوالِ مرا درک می کند

کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند

ای یار سینه سوخته ی روضه ی عطش
اندوه تو ، ملالِ مرا درک می کند


هر لب که مانده است در آغاز وصف او
وضع زبان لالِ مرا درک می کند

تنها کبوتری که سر بام او نشست
پروازِ من ، خیالِ مرا درک می کند

هرکس چو من به نقص خودش اعتراف کرد
یک روز هم کمالِ مرا درک می کند

یک بار بی جواب مرا رد نکرده است
او نیّت سؤالِ مرا درک می کند

تحویل می شود به عزای حسین، اگر
نوروز ، ماه و سالِ مرا درک می کند

می گفت آسمان به زمین،زینب است و بس
---آن که قَـدِ هلالِ مرا درک می کند

محمّدقاسمی 1394/6/26


  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا مظلوم ...


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وقتی به خصم ، راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست ، خطّ اَمان می دهد حسین

حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین

آنجــا که کَر به روضه ی او گــریه می کند
بر اشکِ چشمِ لال ، زبــان می دهد حسین

بــویِ غذایِ حضرتیِ سفره ی عــزاش
بر مُرده دیده ایم که جان می دهد حسین

اَمواجِ پُــر تلاطـــم دریای هیأتیــم
وقتی به شورِمان هیجان می دهد حسین
در رُتبه ی بلند خودش در بهشت عَدْن
جا، به تمام گریه کُنــان می دهد حسین

آن جا اگر لقای خـــدا را طلب کنــــــید
از پشت پرده چهره نشان می دهد حسین

در اوج اضطرار بگو "یاحسین"چون
آرامشی به دلْ نگران می دهد حسین

تا رنگی از حبــیب بگیـریم چون حبیب
ما را به دست فصلِ خزان می دهد حسین

مَشّایه سهل می شود از راه های دور
زیرا به پای خسته توان می دهد حسین

جانم فداش باد که تا آخرین نفــس
حتّی به شمرِ پَست، زمان می دهد حسین

چون از ازل بریده شده ست از تعلّقات
از سروریش ، سر به سنان می دهد حسین

محمدقاسمی 1394/6/18

  • سائل
  • ۰
  • ۰

السّلام علیٰ أبی عبدالله الحسین الشّهید الّذی قتلوه عطشاناً بجنب نهر الفرات
______________________________


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

ز هرچه نعمت،اگر مهر دوست شامل ماست
بهشت ، باطنِ حال و هوای محفل ماست

مقام قُـرب خداوند با بیــان دُرُســت
جوارِ رحمت یارِ "نبی خصائل" ماست

تمام آنچه که پُر کرده مُلک عالم را
تجلًّــیات نگارِ "علی شمایل" ماست

اگر فضیلت دیوانگی ست روزیِ مان
به لطف گوشه ی چشمِ ابوالفضائل ماست

سپاه گریه کُنانِ شهید اشک اَستیم
به شانه، شال سیاه غمش ، حمایل ماست

از آن به دِیر مُــغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست١

چنان گرفته دل اهل روضه را به دو دست
که فکر دوریِ از او ، خیال باطل ماست

غریـقِ مـوجِ بلا خیـزِ بحـرِ دُنیائــیم
حـریم روضه ی سلطان عشق ، ساحل ماست

به اجر نوکریِ نوکرانــتان کافی ست
که در بهشت برین کربلات منزل ماست

حسین اگرچه تمام شِـفا به تربت توست
بدان که پیرُهن کهنه ی تو قاتل ماست

به زخمهای تو از دور بوسه می کاریم
کنون که لشگری از جنس شمر حائل ماست

هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال گذشت
سرت هنوز سرِ نیزه در مُـقابل ماست


١-حافظ شیرازی



محمدقاسمی 1394/6/6

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین
سخت درماندند چون هر بار گفتند از حسین

از علی گفتند در بزم خصوصی ، عارفان
عاشقان با گریه در انظار گفتند از حسین

یک علی حُسن ختامش بوده بی تردید،اگر
اهلِ معنـــا اوّل هر کار گفتند از حسین

یافت تسکین دردهای روحی بیمارها
زیر لب تا با تن تبدار گفتند از حسین

بُرد اصلی را در این عالم کسانی کرده اند
که چُنان گفتار در رفتار گفتند از حسین

سربدارانش، به جای دارها بر نیزه ها
یک به یک چون میثم تمّار گفتند از حسین

بود در چشم علی و بود در جسم حسین
گریه کنها در عزای خار گفتند از حسین

یادم آمد کوچه های شام ، تا مدّاح ها
در میان کوچه و بازار گفتند از حسین

اهل بیتش در غل و زنجیر تا شام بلا
زیر بارِ آن همه آزار گفتند از حسین

محمدقاسمی١١مرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت سیدالشهداء علیه السلام


بعد از لبت فرات به دردی نمی خورد
اصلاً نه ... کائنات به دردی نمی خورد

با من مگو از آب که با یاد تشنگیت
این مایه ی حیات به دردی نمی خورد

دریا پس از حکایت در هم شکستن ات
ای کشتی نجات به دردی نمی خورد

دنیا اگر چه مثل گلستان...برای من
مِنهای کربلات به دردی نمی خورد

وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند
قد قامت الصّلاة به دردی نمی خورد

چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین
در اغلب جَهٰات به دردی نمی خورد

گاهی به سمت جنّت و گاهی به سوی نار
این پای بی ثُبات به دردی نمی خورد

بی رخصت امام رضا، التماس من
درباره ی "برات" به دردی نمی خورد

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام
بسم الله الرّحمن الرّحیم

در فضایی ملکوتی تر و روحانی تر
دفتر شعر من امشب شده نورانی تر
دل به دریا زدم این مرتبه ؛ طوفانی تر
آسمانی ترم این دفعه و بارانی تر
باوضو آمده ام وقت صلاة آمده است
بشتابید که کشتی نجات آمده است

آسمان شاد شده ، مِهر جهانتاب رسید
پنجره باز شده ، فاتح ابواب رسید
سِرِّ اسرار خدا ؛ صاحب اصحاب رسید
نوکران ، صف به صف آماده که ارباب رسید
فطرسی سوخته بال آمده در این درگاه
پَرِ پرواز به او می دهد امشب این شاه

بنویسید که سالار به دنیا آمد
حیدرِ حیدرِ کرّار به دنیا آمد
مُرشد و پیر علمدار به دنیا آمد
غم نداریم که غمخوار به دنیا آمد
همچنانی که دَم حضرت مولاست حسین
سخنِ بازدم حضرت زهراست حسین

نقشِ انگشتریِ خاتمِ شاهی ست حسین
به اباالفضل قسم ، عشقِ الهی ست حسین
بی پناهان جهان ، خوبْ پناهی ست حسین
به خدا متّصل و لایَـتـَناهی ست حسین
هرچه میخواسته ام از کرمش تأمین شد
با توسّل به حسین آخرتم تضمین شد

این حسین است ولی گاه شُبِیرش خواندند
این حسین است که سرمنشأ خیرش خواندند
این حسین است که ناجیِ زهیرش خواندند
سالکان مرتبه ی آخر سِیرش خواندند
گردش چرخ جهان ،جلوه ای از همّت اوست
رمز حُرّیت حُر ، بندگیِ حضرت اوست

بسکه در بندگی اش کار خُدایی کرده
بسکه در چشم همه جلوه نمایی کرده
بسکه از کار همه عقده گشایی کرده
بسکه بر گُمشدگان راهنمایی کرده
عدّه ای تاب نیاورده ، به ناآگاهی
شده اند از سر احساس حسین الّلهی

سائل زینبم و اهل حسین آبادم
آن خرابم که به الطاف حسین ؛ آبادم
ذکر او دم همه دم ، زمزمه ی فریادم
"چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم"
#"نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست"
"این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست"

کاش می شُد که به سرمنزل باران برسم
کاش می شد که به پابوسی جانان برسم
پای تا سر بشوم دست و به دامان برسم
به طواف حرمش نیمه ی شعبان برسم
در شب سوّم شعبان چه هوایی دارم
گِرد این کعبه عجب سعی و صفایی دارم

کرمش واسطه شد برگ براتم دادند
پُرگُناه آمدم امّا حَسَناتم دادند
باده میخواستم ، از آب فراتم دادند
"دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند"
دل هجران زده را مست وصالش کردند
در حرم با مدد اشک ؛ زُلالش کردند


محمدقاسمی

  • سائل