سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

چون دستهای حیدر کرّار،مادر...
دست تو افتاد آخرش از کار مادر

ای رفته مانند علی تنها به میدان
ای مانده دربین در و دیوار مادر

مُحسن سپاهت بود آن روزی که بودی
در لشگرِ تنهایی ات سردار مادر

از جوشش خون در نفسهایت شنیدم
رازی که پنهان کردی از مسمار مادر

بادرد سر،بادرد بازو،درد پهلو
هرشب تو هستی تا سحر بیدار مادر

می سوزد از هُرم تنت لبهای دختر
می بوسمت این روزها هربار مادر

حالا که بابا رفته بیرون جان زینب 
یک لحظه این پوشیّه را بردار مادر

شانه زدن بر گیسویم اصلاً بهانه ست
دستی دوباره برسرم بگذار مادر 

تنها نه سقف خانه،می دانم پس از تو
دنیاشود روی سرم آوار مادر

از پای این بستر رسیدم پای گودال
دیدم که سالارم شده بی یار مادر

شمربن ذی الجوشن که پایین آمد از تل 
شد بند قلبم پاره ، چشمم تار مادر

خون حُسینت را درون شیشه کردند
سرنیزه های وحشی و خونخوار مادر

"محمّدقاسمی"

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی