بسم الله الرّحمن الرّحیم
بزم عشق است و چونان تَردَست ها
کرده اند این بار محشر ، دست ها
مستمع ، لبهای ما گشتند و هست
واعظِ بالایِ منبر ، دستها
حرف های دست را بشنو ز دست
شأن خود دانند بهتر ، دستها
اوست بالادست و قطعاً می شوند
بنده هایِ دست حیدر ، دستها
بر طواف ساحت بازوی او
آمدند از شوق با سر ، دستها
در ازل در عرش در روز غدیر
داده حیدر با پیمبر ، دستها
کِی شبیه دست حیدر بوده اند ؟
در صف پیکار ، دیگر دستها
می زند از کاسه بیرون چشم ها
می کند تا در ز خیبر ، دستها
اقتدا کرده ست بر او عالمی
گفتـه تا الله اکبر ، دستها
ما که حس کردیم هنگام قنوت
می شود مانند ساغر ، دستها
ربّنا گفتیم و دیدیم از کرم
زود میریزند مِی در ، دستها
از دهان مِی خورده ایم ، امّا چرا
هست مست جام کوثر ، دستها ؟
بر فقیر و بر یتیم و بر اسیر
داشته لطفِ مکرّر ، دستها
در طواف گنبدش ای کاش بود
بال پرواز کبوتر ، دستها
شک نباید کرد، چون وصلِ ضریح
می شود روزی میسّر... دستها !!!
.
.
.
گفت سقّا روسپیدم میکنند
گر بیفتد پیش مادر ، دستها
گر نیفتد از ادب در راه دوست
می شوند از تن مکدّر دستها
کاش باشند از مدینه تا به شام
سایه بان رأس اصغر ، دستها
محمدقاسمی