سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام صادق علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بیاموزند تا در مکتبت ، مردم صداقت را
به نام تو سند کردند شش دانگ ولایت را

تورا از شش جهت خواندند مولای ششم چونکه
به دست خویشتن داری زمام کلّ خلقت را

به میلیونها چنان سقراط یا صدها چنان لقمان
عطا کردند از دریای تو یک قطره حکمت را

میان آن همه شاگرد هم باشی غریبی تو
نمیفهمند وقتی این جماعت شأن عصمت را

هَلِ الدّین،غیر حبّ و بغض،مذهب چیست غیر از این ؟
خدا از ما نگیرد این ولایت ، این برائت را

تو از بس از حسین و کربلا رفتن به ما گفتی
به پا کردی درون سینه ها شور قیامت را

گرسنه،تشنه،خاک آلود،غمگین زائرش گشتی
چه خوب آموختی بر شیعیان رسم زیارت را

نمی ماند گنه کاری میان عرصه ی محشر
اگر در پای میزان رو کنی حکم شفاعت را

اگر می گفت یازهرا کسی در پیش روی تو
عوض می کرد یاد پهلویش حال و هوایت را

پس از زهرا گمانم رسم شد در شهر پیغمبر
بسوزانند در آتش ، درِ بیت سیادت را

شبانه با سر و پای برهنه ، بُردن از خانه
ز حدّ خود به در کردند نامردان جسارت را

به هرگامی که میرفتی بسوی قصرِ آن ملعون
گمانم با دو چشم خویش میدیدی شهادت را

عذاب اوّلین و آخرین بادا بر آن قومی
که سوزاندند از کین ، قلب خورشید امامت را

کــلام آخرت وقــف نمــاز با توجّه شـد
عجب شرمنده ی خودکرد این حرفت عبادت را


محمدقاسمی  1394/5/17


اجرا شده توسط حاج محمود کریمی

شب شهادت حضرت صادق علیه السلام هیئت رایه العباس علیه السلام چیذر


http://media.fotros.ir/Media/Archive/11_Mahe_Shaval/Shahadat_Imam_Sadegh/1394/01_Chizar/940519/02_ma/%5BWWW.FOTROS.IR%5Dma94051901.mp3


  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام صادق علیه السّلام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته
خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته

کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
کــ آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته

ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش
---بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته

او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام
با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته

آتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته

هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است
هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته

شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته

بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته

چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون
بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته

سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته

محمدقاسمی


اجرا شده توسط حاج محمود کریمی

روز شهادت حضرت صادق علیه السلام در مسجد حضرت امیر علیه السلام

http://media.fotros.ir/Media/Archive/11_Mahe_Shaval/Shahadat_Imam_Sadegh/1394/02_Masjed_Amir/940520/01_ma/%5BWWW.FOTROS.IR%5Dma94052005.mp3

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

گرچه اهل معرفت بسیار گفتند از حسین
سخت درماندند چون هر بار گفتند از حسین

از علی گفتند در بزم خصوصی ، عارفان
عاشقان با گریه در انظار گفتند از حسین

یک علی حُسن ختامش بوده بی تردید،اگر
اهلِ معنـــا اوّل هر کار گفتند از حسین

یافت تسکین دردهای روحی بیمارها
زیر لب تا با تن تبدار گفتند از حسین

بُرد اصلی را در این عالم کسانی کرده اند
که چُنان گفتار در رفتار گفتند از حسین

سربدارانش، به جای دارها بر نیزه ها
یک به یک چون میثم تمّار گفتند از حسین

بود در چشم علی و بود در جسم حسین
گریه کنها در عزای خار گفتند از حسین

یادم آمد کوچه های شام ، تا مدّاح ها
در میان کوچه و بازار گفتند از حسین

اهل بیتش در غل و زنجیر تا شام بلا
زیر بارِ آن همه آزار گفتند از حسین

محمدقاسمی١١مرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا امیر عرب


تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام

آنکه در دفترم از عشق ، غزل ریخته است
باده در جام من از صبح ازل ریخته است

کام این شعر به شیرینی شکّر شده است
بسکه از گوشه ی لبهاش عسل ریخته است

کعبه پیش قدمش خانه تکانی کرده ست ؟
چه قدر روی زمین لات و هُبَل ریخته است

کهکشان دور سرش جای گل لاله و یاس
زهره و مشتری و شمس و زُحل ریخته است

دست بر تیغ دو سر برده و می بینم باز
چه قَـدَر کار سرِ پـیـکِ اَجل ریخته است

احتیاجی به اذان نیست ، مؤذّن خاموش
هر کجا هست علی، خیرالعمل ریخته است

نجفش در نظر اهل دل "عشقْ آباد" است
پیش او آبروی"تاجْ محل" ریخته است

خیرِ محض است علی ، طالب خیرند همه
مِهر او در دل اَقوام و مِـلَـل ریخته است

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بقیع

چند بیتی نذر غریبی بقیع


بسم الله الرّحمن الرّحیم

دل ما هست غصّه دارِ بقیع
چشم ما هست گریه زارِ بقیع

ما مدینه نرفته یک عُمْر است
بیقراریم ؛ بیقرارِ بقیع

بالهامان شکسته ؛آه ؛چطور ؟
پر بگیریم تا کنارِ بقیع

کاش می شد که سرگذاشت شبی
پای آن چار تا مزارِ بقیع

گرچه دور زمین ولی در اصل
ماه گشته است در مدارِ بقیع

گرچه خاکی ست ؛ شک ندارم عرش
از ازل بوده خاکسارِ بقیع

خوشبحال کسی که صورت او
متبرّک شد از غُبارِ بقیع

بهتر از آفتاب صبحدم است
نزد ما سایه ی حصارِ بقیع

مثل بخت همیشه تیره ی ما
نیل گون است روزگارِ بقیع

حجّة بن الحسن ؛ حضورت را
لمس کردیم در جوارِ بقیع
مثل پائیز سرد و بی رنگ است
تا ظهور شما ؛ بهارِ بقیع

هشتِ شوّال نه تمامی سال
داغداریم داغدارِ بقیع

روز محشر سُرور خواهد داشت
هرکسی بود سوگوارِ بقیع
.
.
.
ارث از اون قبر بی نشون بُرده
این همه غربتی که داره بقیع

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام رضا علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت
از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت

عاشقی در گریه می زد حرفهایش را به تو
سرخوشی با نعره ی مستانه حاجت می گرفت

عاقلی سودی نمی بخشید ، در کوی جنون
زودتر از هر کسی دیوانه حاجت می گرفت

بی صدا می سوخت شمع و در طواف شعله اش
تا سحر بال و پر پروانه حاجت می گرفت

با همان یک بار در سالی که آمد تا حرم
نوکرت با نام تو روزانه حاجت می گرفت

آنکه دستش بود کوتاه از توسّل بر ضریح
بیشتر از آب سقّاخانه حاجت می گرفت

شاه شاهان جهان هستی تو، پس با این حساب
سائل از درگاه تو شاهانه حاجت می گرفت

نیمه ی شب رفتم از کنج حرم تا شهر شام
پیش بانویی که در ویرانه حاجت می گرفت

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

من که صبح و شب فقط مستی تقاضا می کنم
آخرش خود را در این میخانه رسوا می کنم

یاد من دادند از اوّل کـه در وقـت نـیاز
هر چه را می خواهم از ساقی تمنّا می کنم

یاد ابرویش که می افتم نمی دانم چرا ؟
بیخود از خود می شوم رو بر مصلّیٰ می کنم

اعتبــار و آبرو و عزّتـــ و هَستیْم را
"هر چه را دادند یک جا خرج مولا می کنم"

گر فقط یک بار با قنبر شوم من همنفس
می روم در آسمان کار مسیحا می کنم

دردِ دوری از نجف دارد دلِ حسرتْ کِشم
دردِ خود را با علی گفتن ، مُداوا می کنم

در تولّیٰ بیشتر سهمیّه رزقم می شود
هرچه در خلوت مُصمّم تر ، تبرّا می کنم

می زنم قید بهشت عدن و قصر و حور را
تا که ایوانِ طلایش را تماشا می کنم

گر عقیق آبداری ، روزیِ دستم شود
"لافتیٰ الّا علی"را مُهر طُغریٰ می کنم

گُم شدم در جاده ی صَعبُ العُبور عشق او
عاقبت خود را میان صحن ، پیدا می کنم

موقع سینه زدن چون دستگیری می کند
در میان جمعیت هِی دست بالا می کنم

چون شنیدم کفشهای شاه بوده وصله دار
کفشهای کهنه ام را بیشتر پا می کنم

تا بگیرد زخم دوری از نگارم ، التیام
می روم در آستان قدس ، مأوا می کنم

حسّ خوبی شکل میگیرد درون سینه ام
یارضا را یا علی هر بار معنا می کنم

تا غرورم لِــه شود در زیر پای زائران
خویش را گرد و غبارِ پادری ها می کنم

آب سقّاخانه را در جام زرّین خورده ام
شعر هایم را اگر مستانه انشا می کنم

بوسه می کارم به درگاه رئوف اهل بیت
حاصلش را توشه ی روز مبادا می کنم

محمدقاسمی١٨تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام

بسم الله الرحمن الرحیم

هر بار ، حرفِ من ، سر منبر به او رسید
الفاظِ مستی آورِ نوکر به او رسید

دیوانه تا سحر دم میخانه پرسه زد
تا جام های باده ی کوثر به او رسید

تسلیمِ مَحضِ اَمر علی می شویم و بس
جایی که حکمرانی محشر به او رسید

دامان پاک بنت أسد ، حُکمِ عرش داشت
کز ساق عرش حیدرِ صفدر به او رسید


 "جَـلّ جَلاله ُ" ، "عَظُمَ شَأنه ُ"علی ست
بالله ، جلال خالق اکبر به او رسید

در کعبه وقت بُت شکنی جای پلّکان
سرشانه ی بلندِ پیمبر به او رسید

در کشور حجاز به دل میل هند داشت !
یا صوت استغاثه ی قنبر به او رسید ؟

از اشتیاق نعره ی مستانه می کشید
هر بار در مسیر ، ابوذر به او رسید

گیرم که عمروعاص کنار معاویه ست
مالک علی ست ، مالک اشتر به او رسید

در هفت شهر مُلک خدا یَل فقط علی ست
پس فتحِ هفت قلعه ی خیبر به او رسید

ترجـیـح داد تـا بگریـزد ز معـرکـه
هر کس که نعره های غضنفر به اورسید

این جلوه از کرامت هارونِ مُصطفاست
پیش از شبیر ، حضرت شبَّر به او رسید

سی سال تکیه داد به دیوارِ خانه اش
وقتی صدای وا شدن در به او رسید

نفرین به این زمانه که در اوج بی کسی
تشییع مخفیانه ی همسر به او رسید

می سوخت مثل شمع اگر بی صدا علی
سوزِ صدای گریه ی دختر به او رسید

شب زنده داری عادت زینب شده ست ، چون
---چادر نماز کهنه ی مادر به او رسید

محمدقاسمی/خرداد ٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

این گونه ای که تو ، غرق خدا شدی
ماندیم ، بنده ای ! یا کبریا شدی ؟

هرجاکه می رویم ، آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی

مارا نگاهِ تو از خاک آفرید
با این حساب تو، بابای ما شدی

تا ما گدا شدیم ، بی ادّعا شدیم
جود و کرم شدی ، لطف و عطا شدی

سیلاب مشکلات، مارا ربوده بود
تا اینکه آمدی، مشکل گشا شدی

"هُمْ راکعون"شدی، "والسّابقون" شدی
هَم "إنّمایی" و ، هَم "هلْ أتیٰ"شدی

رکن و مقام ، تو ، بیت الحرام ، تو
در سرزمین وحی، سعی و صفا شدی

ای خشت، چون ادب کردی به محضرش
حالا برای خود ، ایوانْ طلا شدی

با درد آمدیم ، تسکین مان شَوی
با گریه آمدیم ، نورالبُکا شدی

ای مونس همه در وقت بی کسی
آخر خودت چرا تنها رها شدی؟

هنگامه ی فلق ، یاد تو می کنیم
چون در نماز صبح ، حاجت روا شدی

ای فرق سر ز تیغ ، وقتی شکافتی !
مانند مُصحفی ، یکباره وا شدی

غرقاب خون خویش در بین آن گِلیم
گریان روضه ی یک بوریا شدی

شبهای قدر شد ، همراه فاطمه
شاید روانه یِ کربُــبلا شدی

محمدقاسمی١٤تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

اگرقرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود

اگرچه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود

عوض نمی کنمش با تمام عیش جهان
طواف کعبه ی دل ، قسمتم اگر بشود

کسی که نیست گدای امیر مُلکِ وجود
زِ هر فقیر در عالم فقــیرتر بشود

می ارزد اینکه کسی از بهشت ، درگذرد
به شوق شهر نجف راهی سفر بشود

علی ست قاسمُ الارزاق و دست اوست فقط
که رزق کم بشود یا نه ! بیشتر بشود

کسی که قبل همه خلق شد به دست علی
عجیب نیست اگر که ابوالبشر بشود

کسی که از غضب مرتضی ، شنیده فقط
عجیب نیست که از ترس، محتضر بشود
به سنگ ، فضّه ی زهراش اگر نگاه کند
بعید نیست به یکباره کوه زَر بشود

برای اوست و لاغیر، اینکه در دوجهان
صفات حضرت حق مال یک نفر بشود

اگر که مادر من فاطمه ست پس قطعاً
برای من که یتیمم علی پدر بشود

همیشه ی کنیه ی ارباب ما ابوعلی است
هزار بار اگر صاحب پسر بشود

علی که هست خودش مطلع دوتا خورشید
پس از طلوع ابوالفضل ، ابوالقمر بشود

نشد به بار شتر حملِ مدح او ممکن
چگونه جاش در این شعرِ مختصر بشود ؟

محمدقاسمی١٢تیر٩٤

  • سائل