سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۲۶ مطلب با موضوع «امیرالمؤمنین ع» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
اگر لازم شود حرف از دهان بیرون نمی آید
که بی اذن علی تیر ازکمان بیرون نمی آید

علی را گر که بردارند ازبین شهادت ها
صدا از بند بند این اذان بیرون نمی آید

نگوید گر که ابراهیم در آتش علی جانم
یقینا سربلند از امتحان بیرون نمی آید

چه رزمی می کند حیدر که در هنگام پیکارش
صدا از دوستان و دشمنان بیرون نمی آید

 همینگونه به وقت گفتن تسبیح زهرایش
نفس از سینه ی صاحبدلان بیرون نمی آید

دهانم بازشد ذکر علی سوزاند دنیا را
به جز آتش که از آتشفشان بیرون نمی آید

شنیدم شاطر عباس صبوحی گفته بی نامش
به ولله از تنور گرم نان بیرون نمی آید

نجف میخانه ی شیعه ست یعنی مشتری اینجا
بمیرد دست خالی از دکان بیرون نمی آید

به لطف صاحبم راضی ام اینگونه ، که ازخانه؛
_سگ اهلی برای استخوان بیرون نمی آید

چه زحمت می کشی بیهوده عزرائیل، ازاین تن؛
_نخواهد حیدر کرار جان بیرون نمی آید

مهدی رحیمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
پا در رکاب کرد و به مرکب سوار شد
شیر خدا روانه برای شکار شد

تکبیر او بلند شدو پهنه ی نبرد
تازه شبیه صحنه ی یک کارزار شد

خورشید چادری به سر از ترس او کشید
وقتی که برق تیغ علی آشکار شد

شمشیر را به رقص در آورد دست او
حیدر رسید و کار به کفّار زار شد

انداختند عده ای از ترسشان سپر
فریاد عده ی دگری الفرار شد

او یک تنه به لشگر کفار حمله کرد
دشمن به خشم شیر غضنفر دچار شد

گویا رسیده بود که گندم درو کند
یک لشگری نفر به نفر تار و مار شد

از شور ذوالفقار فضا را شرر گرفت
انگار در میانه ی دشت انفجار شد

هر کس که داشت شهرت جنگاوری و رزم
نصف از وسط به ضربه ی او چون خیار شد

دیدیم هر که در بر او کرد قَدْ عَلَم
در گِردباد حمله ی حیدر غبار شد

تأخیر قبض روح دلیلش مُسجّل است
تعداد کشته های علی بی شمار شد

تا هفت نسل بعد خودش مؤمنی نداشت
هر کس که طعمه ی دو لب ذوالفقار شد

محمد قاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
هرکس سر خوان علی نان و نمک خورده
بی شک عیار نوکری او محک خورده

دیوار کعبه ظاهر قصّه ست در باطن
زیر قدمهایش زمین از تُو ترک خورده

نامش نه تنها حک شده بر صفحه ی اشیاء
پرچم به نامش بر فراز نُه فلک خورده

از دسترنج حضرت او نوش جان کرده
هرکس که از محصول پُربار فدک خورده

هرکس ندارد در دل خود حُبّ حیدر را
بر طینتش از حِیث پاکی مُهر شک خورده

سُنّی نمی داند اگر ؛روشن کنیدش که
از مُفتیان مُفت خور عمری کلک خورده

قربان آن خانم که می گویند در کوچه
از دست و از دیوار سیلی ، مشترک خورده

داغی نهاده تا قیامت بر دل مولا
زخمی که بر بال ظریف شاپرک خورده

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

در مدح یدالله قلم میزنم امشب
سمت اسدالله قدم میزنم امشب

باکاغذی از جنس دل و جوهری از نور
با عرض سلامی به حضورش ؛ ولی از دور

با شعر به پابوسی درگاه رسیدم
با نادعلی تا حرم شاه رسیدم

طبعم چه قدر از کرمش بار گرفته
امشب مدد از حیدر کرار گرفته

تا چند خط از باطن قرآن بنویسم
یک بند "علی جانم علی جان" بنویسم

دل را به علی دادم و دلشادترینم
در دام وی افتادم و آزادترینم

خاک قدم حضرت حیدر دل من شد
با عرش خداوند برابر دل من شد

در وصف علی مرغ غزلخوانم و مستم
حیرانم و می خوانم و طوفانم و مستم

"ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه"
درعرش ،  نجف ، کعبه تویی صاحب خانه

چشمم همه سو دور زد و از تو نشان دید
"یعنی همه جا عکس رُخ یار توان دید"

دست کرمت بنده نواز است همیشه
ابروی تو محراب نماز ست همیشه

محتاج خلایق نشود هیچ زمانی
دستی که به سوی تو دراز است همیشه

تحویل گرفتی چه قدر گرم و صمیمی
من را که سراپام نیاز است همیشه

بهتر که شود بسته به رویم همه درها
وقتی در این میکده باز است همیشه

انگور اگر از تاک ضریح تو درآید
نوشیدن مِی نیز مُجاز است همیشه

مَنْ ماتَ عَلیٰ حُبّکَ قد ماتَ شهیداً
این شور عراقیَّ حِجاز است همیشه

در سجده به تو طائر افلاک شد آدم
وقتی پدر خاک شدی خاک شد آدم

پیداست شکوه و عظمت از وجناتت
دل می برد از گوشه نشینان سکناتت

سر تا به قدت آینه ی حضرت قدّوس
در ذات خدا نیست کسی مثل تو ممسوس

آن لحظه که چون شیر روی اسب سواری
هر لشگری از تیررَسَت گشته فراری

هی با ضرباتت به زمین دست و سر افتاد
با تیغ تو هر یل که در افتاد ور افتاد

جنگ آوری ات علّت پیروزی جنگ است
پرتاب در قلعه به دست تو قشنگ است

آنان که تلاش از پی تکفیر تو کردند
قالب تهی از نعره ی تکبیر تو کردند

عبدی که تماماً شده معبود تو هستی
"در صبح ازل شاهد و مشهود تو هستی"

خوردند بزرگان جهان غبطه به قنبر
از بسکه در آغوش کشیدیش مکرّر

سرمست شدم ؛ آمده ام کام بگیرم
پیمانه ای از آن می گلفام بگیرم

ای ساقی کوثر همه ی عشق من این است
یک مرتبه از دست خودت جام بگیرم

تا مستمعین را به سر ذوق بیارم
باید ز بزرگان غزل وام بگیرم

"موجیم که آسودگی ما عدم ماست"
پس بی تو روا نیست که آرام بگیرم 

برگردن من طوق غلامی ست چه خوب است
کلب حرم شیر خدا نام بگیرم

محمدقاسمی  1393/7/19
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

هیچ کسی در جهان مثال علی نیست
مثل علی و شبیه آل علی نیست

مدح علی کار انبیاء و ائمّه ست
حدّ بشر صحبت از کمال علی نیست

مِهر، ندارد شبیه چهره ی او نور
ماه به زیبایی جمال علی نیست

صاحب عرش است و چونکه نا مُتناهی ست
وسعت دنیای ما مَجال علی نیست

اینکه جهنّم شود بهشت به آنی...
...امر محالی ست که محال علی نیست

غیر خدایی که آفریده علی را
هیچ کس آگه ز سنّ و سال علی نیست

نقص ؛ در آن نور محض راه ندارد 
قامت سروی به اعتدال علی نیست

دُرّ نجف چیست ؟آی مَردُم اگر که... 
...جلوه ای از طینت زلال علی نیست

شرع و شریعت علی ست ؛ حُکم خودش داد
خوردنِ جز نان جو ، حلال علی نیست

پاکیِ پاکانِ روزگار به قدرِ
قطره ای از بحر لایزال علی نیست

فکر خلائق پی چه هاست ! بماند...
در سر ما که بجز خیال علی نیست

آی به حجّ رفته ، حاجی ات نشناسند
گر حجرالأسود تو خال علی نیست

عاقبت کار اوست قعر جهنّم
هرکه به دنیا پی وصال علی نیست

فاطمه مارا خرید و وقف علی کرد
جان و دل هر کسی که مال علی نیست !

روز قیامت که گفته اند و شنیدیم
چیزی جز صحنه ی جدال علی نیست

کُشته علی دیو نفس را ؛ بنویسید
کُشتن مرحب دگر مِدال علی نیست

فاتح دلهاست ... فتح قلعه ی خیبر
ذرّه ای از آن همه جلال علی نیست

رفتن یارش تمام غصّه ی او بود
ماندن در خانه که ملال علی نیست

محمدقاسمی 1393/7/17
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

منم ذرّه و ذرّه پرور علی ست
منم بنده ، آنجا که سرور علی ست
منم ظلمت و نورْگستر علی ست
منم تشنه ، ساقی کوثر علی ست
کسی که برایش دَهَم سر علی ست

چه خوب است از مرتضیٰ دم زدن
از آن ، آفتاب خدا دم زدن
از آن ماه برج ولا دم زدن
و باید از او بی ریا دم زدن
که بیزار از هر چه مُنکَر ؛ علی ست

قدم می زنم توی راه نجف
به شوق رسیدن به شاه نجف...
...و یک سجده در بارگاه نجف
پناهنده ام در پناه نجف
فقط چشم امید من بر علی ست

اگر چه به معصیت آلوده ام
فقط سر به خاک رهش سوده ام
غلام غلامان او بوده ام
به روز قیامت دل آسوده ام
که قاضی دیوان کیفر علی ست

علی صاحب قبضه ی ذوالفقار
علی بهترین معنی اقتدار
علی صاحب الامر و الاختیار
علی غرق در ذات پروردگار
و از حدّ ادراک ؛ برتر علی ست

مٓلک مست یٰا رٓبنّای علی ست
فلک وصله ای بر عبای علی ست
بهشت عکس ایوان طلای علی ست
صدای خدا هم صدای علی ست
و بر پیکر مصطفی ، سر علی ست

علی کیست ؟ شمشیر و شیر خداست
علی کیست ؟ دستِ بگیرِ خداست
علی عارف سر به زیرِ خداست
علی نعمت بی نظیر خداست
تجلّای اللهُ اکبر علی ست

امیری برازنده ی مرتضاست
بزرگی ، خودش بنده ی مرتضاست
بهشت نبی خنده ی مرتضاست
به نامی که زیبنده ی مرتضاست
فقط ذکر خاتون محشر علی ست

کریم است و اولاد او هم کریم
صراط علی جاده ی مستقیم
جنان مهر او هست و قهرش جحیم
شده مرحب از ضربه ی او دو نیم
کسی که کند فتح خیبر علی ست

دو شمشیر را توأمان می زده
دو تا نیزه را همزمان می زده
علی سر ز دشمن چنان می زده
که سر غٓلْط در آسمان می زده
به هفتاد لشکر برابر علی ست

اگر ضربه می زد سپر می شکافت
نه تنها سپر ؛ مغز سر می شکافت
سر و سینه تا به کمر می شکافت
علی نعره می زد جگر می شکافت
فقط لایق نام حیدر ... علی ست

سلیمان اگر حشمت الله شد
غبار قدمهای این شاه شد
هر آن کس از این راز آگاه شد
ولیّ خدا را هواخواه شد
که دُردانه ی حیّ داور علی ست

علی نقطه ی با ، علی با خداست
در امواج دریا ، علی ناخداست
بلندای مولای من تا خداست
علی عالی و ربّ اعلیٰ خداست
دراوّل علی بود و آخر علی ست

علی پهلوانی غرور آفرین
علی نور محض است و نور آفرین
نگاهش شراب طهورآفرین
تمامیّ اشعار شور آفرین...
...پُر از مدح مولای قنبر علی ست

نبی گفت : من کنت مولاه را
نشان داد بعد از خودش راه را
و ابلاغ کرد امر الله را
بگیرید : دامان این شاه را
چرا که تمامیّ دین ، در علی ست

سخن بیش از پیش شد دل پذیر
که گفتم از آن دلبر بی نظیر
من آموختم ظهر روز غدیر
علیٌّ امیری و نعم الأمیر
وصیّ بحقّ پیمبر علی ست

محمدقاسمی 1393/7/9