سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر خانگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بقیع

چند بیتی نذر غریبی بقیع


بسم الله الرّحمن الرّحیم

دل ما هست غصّه دارِ بقیع
چشم ما هست گریه زارِ بقیع

ما مدینه نرفته یک عُمْر است
بیقراریم ؛ بیقرارِ بقیع

بالهامان شکسته ؛آه ؛چطور ؟
پر بگیریم تا کنارِ بقیع

کاش می شد که سرگذاشت شبی
پای آن چار تا مزارِ بقیع

گرچه دور زمین ولی در اصل
ماه گشته است در مدارِ بقیع

گرچه خاکی ست ؛ شک ندارم عرش
از ازل بوده خاکسارِ بقیع

خوشبحال کسی که صورت او
متبرّک شد از غُبارِ بقیع

بهتر از آفتاب صبحدم است
نزد ما سایه ی حصارِ بقیع

مثل بخت همیشه تیره ی ما
نیل گون است روزگارِ بقیع

حجّة بن الحسن ؛ حضورت را
لمس کردیم در جوارِ بقیع
مثل پائیز سرد و بی رنگ است
تا ظهور شما ؛ بهارِ بقیع

هشتِ شوّال نه تمامی سال
داغداریم داغدارِ بقیع

روز محشر سُرور خواهد داشت
هرکسی بود سوگوارِ بقیع
.
.
.
ارث از اون قبر بی نشون بُرده
این همه غربتی که داره بقیع

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

اگرقرار شود با نگار ، سر بشود
خدا کند که شبم دیرتر سحر بشود

اگرچه بی خبری ، راحتی به بار آرد
دلی خوش است که از درد با خبر بشود

عوض نمی کنمش با تمام عیش جهان
طواف کعبه ی دل ، قسمتم اگر بشود

کسی که نیست گدای امیر مُلکِ وجود
زِ هر فقیر در عالم فقــیرتر بشود

می ارزد اینکه کسی از بهشت ، درگذرد
به شوق شهر نجف راهی سفر بشود

علی ست قاسمُ الارزاق و دست اوست فقط
که رزق کم بشود یا نه ! بیشتر بشود

کسی که قبل همه خلق شد به دست علی
عجیب نیست اگر که ابوالبشر بشود

کسی که از غضب مرتضی ، شنیده فقط
عجیب نیست که از ترس، محتضر بشود
به سنگ ، فضّه ی زهراش اگر نگاه کند
بعید نیست به یکباره کوه زَر بشود

برای اوست و لاغیر، اینکه در دوجهان
صفات حضرت حق مال یک نفر بشود

اگر که مادر من فاطمه ست پس قطعاً
برای من که یتیمم علی پدر بشود

همیشه ی کنیه ی ارباب ما ابوعلی است
هزار بار اگر صاحب پسر بشود

علی که هست خودش مطلع دوتا خورشید
پس از طلوع ابوالفضل ، ابوالقمر بشود

نشد به بار شتر حملِ مدح او ممکن
چگونه جاش در این شعرِ مختصر بشود ؟

محمدقاسمی١٢تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسن مجتبی علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

آیت عظمیٰ علیّ و محشر کبریٰ حسن
عالی و اعلا علیّ و والی و والا حسن
#
حبل محکم مرتضی و بهترین دم مجتبی
عروة الوثقی علیّ و واژه ی زیبا حسن

#
"سوره ی انسان"علیّ و "سوره ی یٰس"حسن
عَلّمَ الاَسما علیّ و أحسنُ الاَسماء حسن
#
حاکم خلقت علیّ و شافع أمّت حسن
قادرِ مطلق علیّ و مالک دلها حسن
#
زینت دوش رسول الله هستند این دوتن
جان پیغمبر علیّ و دلبر طاها حسن
#
اوّلین نور دل صدّیق اکبر مجتبیٰ ست
اوّلین دردانه ی صدّیقه ی کبریٰ حسن
#
ذکر پرواز ملک تا آسمان هفتمین
سرّ معراج نبی در لیلة الاسرا حسن
#
در عطوفت،در جلالت،درشُکوه و مرتبت
آینه گردان که نه ، آئینه ی زهرا حسن
#
در جَمَل بر عالمی این نکته ثابت شد که هست
رونوشتِ حیدر کرار در دنیا حسـن
#
بشنو از روح الامین که : لافتیٰ الاّ علی
بشنو از روح القُدُس که : لاکریم الاّ حسن
#
ثانی إِثنَیْــنِ رسول الله در زهد و وَرَع
در کرامت چون کرام الکاتبین ، یکتا حسن
#
بی کسی،غربت،تحمّل،صبر،داغی بر جگر
تک تک این واژه ها را می شود معنا حسن
#
چاه مخصوص غم مولاست که در بین طشت
ریخت همراه جگر، درد دل خود را حسن
#
بین کوچه ، بین خانه ، بین مسجد ، در سپاه
هرطرف رو می کنم تنها حسن، تنها حسن
#
او گذشت از سهم خود تا ذکر ما این گونه شد
یا حسین و یا حسین و یا حسین و یا حسن
#
خورده بر تابوت او هفتاد چوب تیر و هست
پیشواز ظهر خون آلود عاشورا حسن
#
محمدقاسمی٨تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام حسن مجتبی علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

ما را گدایان کریمان می نویسند
گرد و غبار راه ایشان می نویسند

هرجا که آقایان خلقت سفره دارند
ما را فقیر لقمه ای نان می نویسند

در شان این والا مقامان دو عالم
خطاط ها عمری ست قرآن می نویسند

آن را که دور افتاده از این خانواده
زار و گرفتار و پریشان می نویسند

هرکس غلام خاندان اهل بیت است
از دید ما او را مسلمان می نویسند

دین غیر حب و بغض چیز دیگری نیست
با این دو ما را اهل ایمان می نویسند

پس بی تولا و تبرا روز محشر
مارا پشیمانِ پشیمان می نویسند

در کوره ی عشق علی چون ذوب گشته
مِنّا کنار نام سلمان می نویسند

اهل کرامت بر نگین حلقه ی خود
ذکر شریف یا حسن جان می نویسند

هر جا کریم آل طاهاسفره دار است
رزق گدایان را فراوان می نویسند

بر شُلّه زرد نذری اش با دست زهرا
یک نسخه ی دارو و درمان می نویسند

ما کمتر از موریم وقتی در حضورش
صدها گدا مثل سلیمان می نویسند

از صبح تا شب سفره اش پهن است و دیدیم
گاهی سگی را نیز مهمان می نویسند

کلب سر کوی حسن را اهل معنا
در شان خود همسنگ انسان می نویسند

در وصف زیبایی بی حدّ جمالش
هی شاعران دارند دیوان می نویسند

آن قدر نورانی ست کز پشت نقابش
آن چهره را خورشید تابان می نویسند

وقتی می آید درب خانه می نشیند
آن روز کلّی راه بندان می نویسند

در محضرش حتی اگر یوسف شوی باز
شغل تورا آیینه گردان می نویسند

وقتی حسن فرمانروای عرش و فرش است
ارباب مان را تحت فرمان می نویسند

با اینکه اهل البیت ما خیلی کریمند
اورا کریم کل دوران می نویسند

وقت عطوفت مهربان مثل خدایش
وقت غضب سیل خروشان می نویسند
با دیدن طرز مصافش در جمل ها
تیغ حسن را رعد و طوفان می نویسند

با نیزه اش پی کرد وقتی آن شتر را
او را خدای جنگ جویان می نویسند

فرزند حیدر هست پس وقتی بجنگد
او را فقط پیروز میدان می نویسند
.

.
.
بی شک قلمها شعر در باب حسن را
با اذن سلطان خراسان می نویسند

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا شنهشاه نجف


تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

آتش نمرود را در دَم گلـستان می کند
حلقه ی انگشترش کار سلیمان می کند

میثم تمّار را با دار اُنسش می دهد
آن امامی کز نگاهی خَلقِ سلمان می کند

تا که رو زد برکسی غیر از علی، ذات خدا
---یوسف صدّیق را در بند زندان می کند

بین گرداب بلا چیزی نگو جز "یا علی"
ذکر حیدر مُشکلت را سهل و آسان می کند

مثل طفلی که میان جمعیت گُـم می شود
دوری از شاه نجف ما را پریشان می کند

هرچه می خواهم نگویم مدح او را،خود به خود
نفس لوّامه مرا فوراً پشیـمان می کند

عاقل از دیدِ من است آن کس که با "نادعلی"
با زبان روزه ، دائم ختم قرآن می کند

آسمان در هم نمی پیچد بدون اذن او
امر از او می رسد ، افلاک طوفان می کند

وحی صادر می شود از جانب مولای ما
پس فقط روح الامین ابلاغ فرمان می کند

ما که تصویری نمی خواهیم جز صحن نجف
مرتضی وقتی کسی را کارگردان می کند

بر مشامش می رسد بوی حرم ، امّا مُدام
"سائل"این غم را درون سینه پنهان می کند

شک ندارم "هَمُّ و غَمَّش"را ز خاطر می برد
هرگدایی در حرم رو سمت ایوان می کند


محمدقاسمی/٣تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به حضرت خدیجه علیها السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

روح القُدُس کبوتر بام خدیجه است
در بند آب و دانه ی دام خدیجه است
#
"کس را چه زور و زَهره که توصیف او کند"
جایی که جبرئیل غلام خدیجه است
#
با ذوالفقار ، ثروت او همردیف شد
این جایگاه،خاصِ مقام خدیجه است
#
روی پیمبری که سراپا ملاحت است
خورشید صبح و ماه تمام خدیجه است
#
حوّا شبیه هاجر و مریم نشسته است
آنجا که ذکر خیر کلام خدیجه است
#
در اکـثـر مُـتون زیـارات وارده
لبهای شیعه گرم سلام خدیجه است
#
از جان گذشت در ره دلدار، پس مگو
ایثارمال ، رمز دوام خدیجه است
#
چون هرچه راکه داشت به پای نبی گذاشت
عالم سند شده ست و به نام خدیجه است
#
جایی که دخترش بشود کوثر کثیر
دنیا از این لحاظ به کام خدیجه است
#
بی ربط نیست گر رمضان وقت بندگی ست
این ماه ، ماه رحمت عام خدیجه است
#
حیدر فقط نه اینکه شده همسرِ بتول
داماد مصطفیٰ و امام خدیجه است
#
محمّد قاسمی٤تیر٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شبیه پود که باشد به تار، وابسته
دل من است به زلف نگار، وابسته

نبوده صحبتی از جبر، کز نخست جهان
دلم به او شده بی اختیار ، وابسته

یکی به درهم و دینار خویش دل داده
یکی فقط به غم هشت و چار ، وابسته

دلی به قوس کمان بلند ابرویی
دلی به منحنیِ ذوالفقار ، وابسته

منم که شغل شریفم گداییِ علی است
حیاتم است به این کسب و کار ، وابسته

من از پیاده نظام سپاه حیدرم و
---به لشگر شه دلدل سوار، وابسته

شنیدم از لب آدم ، دمِ ضریح نجف
دل من است بر این شاهکار ، وابسته

عنایت شه لولاک خارج از عدد است
وَ ما به لطفِ علی بیشمار ، وابسته

قسم به حضرت زهرا شهید می میرد
کسی که شد به غـم انتظار، وابسته

محمدقاسمی/٢٨خرداد٩٤

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به آقایی که امام حسین علیه السلام قبل از رفتن دستش رو با عهد صبر بست وگرنه عاشورا به گونه ی دیگری رقم می خورد.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وقتی تو را این قدر بی همتا نوشتند
پس سرنوشت عشق را زیبا نوشتند

اِبن علی هستی و با خطِّ مُعلّیٰ
نام تو را بر صفحه ی دلها نوشتند

سرمشقِ "سقّا آب دارد"را به گریه
بر سینه ی تفدیده ی صحرا نوشتند

گفتند بعد از این عطش معنا ندارد
وقتی تو را از طفلی ات ، سقّا نوشتند

"یا کاشفَ الکربِ الحُسین إکشِفْ کُرُوبی"
این جمله را روی لب دریا نوشتند

در شرح حال جذبه ی چشم سیاهت
تفسیرها از هیبــت مولا نوشتند

بر بام زایشگاه حیدر این تو بودی
کز شور نُطقت ، خطبه ای غرّا نوشتند

بیخود شدیم از خود اگر با "یا ابالفضل"
از بس که این تصنیف را گیرا نوشتند

هنگام حاجت خواستن هم اَرمنی ها
نام شما را جایِ "یاعیسیٰ" نوشتند

دیدیم اسمت را پس از آن پنج فرزند
توی سِجِلّ حضرت زهرا نوشتند


اسطوره ی بی مثل خلقت، پهلوانها
نام تو را بر تارُک دنیا نوشتند

دست جدا از پیکرت را در روایات
بالِ شما در جنّت الأعلیٰ نوشتند

دیدم کمر خَم کرده ثارالله ، وقتی
داغ تورا چون کوه پا بر جا نوشتند

زخم سرت را شانه ات حس کرده وقتی
از آن عمود، این قدر بی پروا نوشتند


محمد قاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امیرالمؤمنین علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

شاهی که نبی ، همدمِ صبح ازلش بود
آغوشِ خدا، باز به شوقِ بغلش بود

از مرتبه ی لا یَتَنٰاهیْش چه گوئیم ؟
گر فاطمه اش آینه ی لَمْ یَزَلش بود !

اسلام شرف یافته بر جمله ی ادیان
چون بندگی آل علی ماحَصَلش بود

با اینکه علی قابل تکرار شدن نیست
عبّاس همان نسخه ی اصلُ البَدَلش بود

تاریخ پس از غزوه ی احزاب نوشته ست
این جنگ ، فقط حیدر کرّار یَلش بود

لرزید زمین موقع فتح درِ خیبر
انگار که این قلعه به روی گُسَلش بود

بی شک خودش از خیبریان باج گرفته ست
وقتی که حسن فاتح جنگ جَمَلش بود

نزدیک به چِل متر اگر پرت شد آن در
این تازه همان قدرت حدّ اَقَلش بود

گاهی اُفقی نصف شد و گاه عمودی
هرکس که دمِ ضربه ی ضرب العَجَلش بود

صدیّقه ی کبری صله ی شعر عطا کرد
بر هر که علی حُسن خِـتام غزلش بود

محشور شود جزو شهیدان به صف حشر
هر کس که علی ، نیّت خَیرُالعَمَلش بود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم

فراق یار که ایّام آن شماره نداشت
به غیر حوصله و صبر ، راه چاره نداشت

به احترام تو پوشیدمش ، ولی هرگز
لباس صبر بر اندام من قواره نداشت

کسی که طالع بخت مرا رَصَد میکرد
میان وسعت افلاک ، یک ستاره نداشت

به پای عشق تو چون شمع سوختم امّا
هزار حیف که این سوختن ، شراره نداشت

در این مسیر رسیدم به اینکه می گویند:
که شاهراه رسیدن به تو کناره نداشت*

اگر چه وقت مَثَل هست عکس این ، امّا
پیاده داشت خبر از تو و سواره نداشت

به حیرتم که پس از آمدن چرا برگشت ؟
کسی که فرصت برگشتنِ دوباره نداشت

فدای یار شدن،عینِ خِیر هست و کسی
---در این مقام، نیازی به استخاره نداشت

مرا به گریه خرابم کن و بسـاز از نو
به حقّ اشک رُبابی که شیرخواره نداشت

بگیر گوش مرا ، تا دگر خطا نکنم
به گوش زخمی طفلی که گوشواره نداشت


محمّد قاسمی

*اشاره به (راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست) از حافظ

  • سائل