سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۱۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سائل» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


تقدیم به امام جواد علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه

غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه

رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه

ازآن صورت گندمین بوی گندم
گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه

رضایِ خُدایِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه

اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفایِ جواد الائـــمّه

تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد
من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه

مَلَـک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه

نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده
به گلدسته هایِ جوادالائــمّه

شمیم دل انگیز مشهد می آید
ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه

در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برایِ جوادالائـــمّه

مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه

زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی
عطش بود و نایِ جوادالائـــمه

در حجره را بسته اند، آه خانه
شده کــربلایِ جوادالائــــمّه

بریده بریده ، شکسته شکسته
می آید صدایِ جوادالائــــمّه

دم العطش شد دم وا حسینا
عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه

شبیه حسین ، آه آبش ندادند
صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند

و این غزل ادامه دارد...


شاعر:محمّدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا مظلوم ...


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

وقتی به خصم ، راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست ، خطّ اَمان می دهد حسین

حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین

آنجــا که کَر به روضه ی او گــریه می کند
بر اشکِ چشمِ لال ، زبــان می دهد حسین

بــویِ غذایِ حضرتیِ سفره ی عــزاش
بر مُرده دیده ایم که جان می دهد حسین

اَمواجِ پُــر تلاطـــم دریای هیأتیــم
وقتی به شورِمان هیجان می دهد حسین
در رُتبه ی بلند خودش در بهشت عَدْن
جا، به تمام گریه کُنــان می دهد حسین

آن جا اگر لقای خـــدا را طلب کنــــــید
از پشت پرده چهره نشان می دهد حسین

در اوج اضطرار بگو "یاحسین"چون
آرامشی به دلْ نگران می دهد حسین

تا رنگی از حبــیب بگیـریم چون حبیب
ما را به دست فصلِ خزان می دهد حسین

مَشّایه سهل می شود از راه های دور
زیرا به پای خسته توان می دهد حسین

جانم فداش باد که تا آخرین نفــس
حتّی به شمرِ پَست، زمان می دهد حسین

چون از ازل بریده شده ست از تعلّقات
از سروریش ، سر به سنان می دهد حسین

محمدقاسمی 1394/6/18

  • سائل
  • ۰
  • ۰

السّلام علیٰ أبی عبدالله الحسین الشّهید الّذی قتلوه عطشاناً بجنب نهر الفرات
______________________________


تقدیم به امام حسین علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

ز هرچه نعمت،اگر مهر دوست شامل ماست
بهشت ، باطنِ حال و هوای محفل ماست

مقام قُـرب خداوند با بیــان دُرُســت
جوارِ رحمت یارِ "نبی خصائل" ماست

تمام آنچه که پُر کرده مُلک عالم را
تجلًّــیات نگارِ "علی شمایل" ماست

اگر فضیلت دیوانگی ست روزیِ مان
به لطف گوشه ی چشمِ ابوالفضائل ماست

سپاه گریه کُنانِ شهید اشک اَستیم
به شانه، شال سیاه غمش ، حمایل ماست

از آن به دِیر مُــغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست١

چنان گرفته دل اهل روضه را به دو دست
که فکر دوریِ از او ، خیال باطل ماست

غریـقِ مـوجِ بلا خیـزِ بحـرِ دُنیائــیم
حـریم روضه ی سلطان عشق ، ساحل ماست

به اجر نوکریِ نوکرانــتان کافی ست
که در بهشت برین کربلات منزل ماست

حسین اگرچه تمام شِـفا به تربت توست
بدان که پیرُهن کهنه ی تو قاتل ماست

به زخمهای تو از دور بوسه می کاریم
کنون که لشگری از جنس شمر حائل ماست

هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال گذشت
سرت هنوز سرِ نیزه در مُـقابل ماست


١-حافظ شیرازی



محمدقاسمی 1394/6/6

  • سائل
  • ۰
  • ۰

این محیی معالم الدین و أهله ؟
متی ترانا و نراک ؟
لیت شعری ! این استقرت بک النویٰ ؟

تقدیم به امام زمان علیه السلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

در سِــلک ما رَنجاندن دلدار جایز نیست
دلبستگی بر هیچ کس جز یار جایز نیست

آنانکه حسّ و حال مدح ات را نفهمیدند
گفتنــد کـار میـثم تمّــار جایز نیست

تا دست های گرم و پُر مهر تو را داریم
پس تکیه کردن بر در و دیوار جایز نیست

گیرم که از چاهش در آوردند امّا نه
یوسف فروشی بر سر بازار جایز نیست

وقتی که در خلوت دلت جایی دگر گیر است
پس ادّعای عشق در اَنظار جایز نیست

راحت تو را از یاد خود بردیم و می دانیم
در محضر تو این همه انکار جایز نیست

از نسل زهرایی ، لطافت در وجود توست
نه ! یاس را هم صحبتی با خار جایز نیست

هرجا که باشد مجلس مادر تو هم هستی
با بودنِ تو گفتن از مسمار جایز نیست

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


از بس شب ولادت تو شاد می شود
از بندِ غصّه ، قلب من آزاد می شود

این شهر غم گرفته ی تاریک و سوت و کور
از برکت قُـــدوم تو آباد می شــود

ورد زبان من شده ، "المُستغاثُ بِــکْ"
آقا بگو که نوکرت امداد می شود ؟

تا زودتر به بند کِــشد ، گردن مرا
زلفت ، سوار مرکبی از باد می شود

فهمیدم از حکایت آهوی قصّه ات
گاهی شکار، ناجیِ صیّاد می شود

شیرین ترین زیارت مایی که زائرت
در بیستون عشق تو فرهاد می شود

حس می کند به اوج رهایی رسیده است
هر کس که جلد صحن گُهرشاد می شود

در صحن انقلاب دلم ، انقلاب کن
وقتی که حرفِ پنجره فولاد می شود !

بی اختیار رو به دیار تو می کند
بیمار ما که وضعیتش حاد می شود

با "ربّ لاتذرنی" فیروزه های تو
اهل عقیده ، صاحب اولاد می شود

نقّاره می زنند ، صدایش که می رسد
مضمون برای این غزل ایجاد می شود

اینجاست آن مکان مقدّس که سگ در آن
آدم اگر نگشت ، پَری زاد می شود

فردای حشر هم نفس زائر رضاست
هر کس که تحت قبّه ی او یاد می شود

شیرین تر از نبات شود طعم زندگیْش
هر کس به لطف شخص تو داماد می شود

محمدقاسمی

  • سائل
  • ۰
  • ۰


تقدیم به حضرت معصومه علیهاسلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

قسمْ به صبح دل انگیز این حرم ، بانو
جهانِ مــاست بدون تو چون عدم ، بانو

هزار و یک در رحمت به روی ما وا شد
چو آمدیم به صحن تو صبحدم ، بانو

نمی شدیم جدا از حریم تان ، حتّیٰ
نداشتیم اگر داغ و درد و غم ، بانو

از آستان ملک پاسبان تان، عُمری ست
نــدیــده ایم بِــوالله ، جُــز کرم ، بانو

نفس نفس زدن ماست وقف نوکری ات
چرا که فرصت عُمْر است مُغتـنم ، بانو

اگرچه خاک کف پات نیستیم ، امّـا
غبار راه تو هستیــم دست کم ، بانو

دُرُست ، بهره ای از شاعری نبردم من
ولی به عشق شما می زنم قلم ، بانو

درون پوست خود از شعف نمی گُنجم
همین که دور و برت می زنم قدم ، بانو

یکی دو تا که نه ، اینجـا هزارها سائل
شدند یک شبه نــزدِ تو مُحتشم ، بانو

امام زاده ی بی مثلِ واجبُ التَّعظیم
به محضر تو فلک گشته است خَم ، بانو

چو میرزای قمی و چونان بروجردی
مجاوران تو هســتند محتــرم ، بانو

مُدام در ره اثباتِ جُــرم می کوشــد
کسی که شــد به ولای تو مُتّهم ، بانو

به راه روزی خود گرچه لنگ هم بزنیم
نمی خوریم به اسم شما قسم ، بانو

رواست این که بخوانیم زینبت وقتی
دو خواهرید، ز هر حیث مثل هم ، بانو

محمدقاسمی  1394/5/22


  • سائل
  • ۰
  • ۰

شدی شهید ولی پیکر تو دست نخورد
میان معرکه ی خون سر تو دست نخورد

اگرچه در اثر زهر می زدی پــر و بال
ز تیر و نیزه به بال و پر تو دست نخورد

هزار شکر، به پیراهن و عبای شما
برابر نگه خواهر تو دست نخورد

اگرچه دست تو شد بسته با طنابِ ستم
به نقش آیه ی انگشتر تو دست نخورد

سه بار تیغ به رویت کشیده شد ، امّا
به مُصحف بدن اَطهر تو دست نخورد

نفس نفس زدنت سخت شد ولی آقـــــا
به ضرب تیغِ کسی ، حنجر تو دست نخورد

کسی ندید جسارت شود به ناموست
دگر به زینتیِ دختر تو دست نخورد

غروب روز دهم بود ، عمّه ات می گفت:
رقیّه حرف بزن ، معجر تو دست نخورد ؟؟؟

محمدقاسمی



اجرا شده توسط حاج محمود کریمی

روز شهادت حضرت صادق علیه السلام در مسجد حضرت امیر علیه السلام


http://media.fotros.ir/Media/Archive/11_Mahe_Shaval/Shahadat_Imam_Sadegh/1394/02_Masjed_Amir/940520/01_ma/%5BWWW.FOTROS.IR%5Dma94052002.mp3


  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام صادق علیه السّلام


بسم الله الرّحمن الرّحیم

بیاموزند تا در مکتبت ، مردم صداقت را
به نام تو سند کردند شش دانگ ولایت را

تورا از شش جهت خواندند مولای ششم چونکه
به دست خویشتن داری زمام کلّ خلقت را

به میلیونها چنان سقراط یا صدها چنان لقمان
عطا کردند از دریای تو یک قطره حکمت را

میان آن همه شاگرد هم باشی غریبی تو
نمیفهمند وقتی این جماعت شأن عصمت را

هَلِ الدّین،غیر حبّ و بغض،مذهب چیست غیر از این ؟
خدا از ما نگیرد این ولایت ، این برائت را

تو از بس از حسین و کربلا رفتن به ما گفتی
به پا کردی درون سینه ها شور قیامت را

گرسنه،تشنه،خاک آلود،غمگین زائرش گشتی
چه خوب آموختی بر شیعیان رسم زیارت را

نمی ماند گنه کاری میان عرصه ی محشر
اگر در پای میزان رو کنی حکم شفاعت را

اگر می گفت یازهرا کسی در پیش روی تو
عوض می کرد یاد پهلویش حال و هوایت را

پس از زهرا گمانم رسم شد در شهر پیغمبر
بسوزانند در آتش ، درِ بیت سیادت را

شبانه با سر و پای برهنه ، بُردن از خانه
ز حدّ خود به در کردند نامردان جسارت را

به هرگامی که میرفتی بسوی قصرِ آن ملعون
گمانم با دو چشم خویش میدیدی شهادت را

عذاب اوّلین و آخرین بادا بر آن قومی
که سوزاندند از کین ، قلب خورشید امامت را

کــلام آخرت وقــف نمــاز با توجّه شـد
عجب شرمنده ی خودکرد این حرفت عبادت را


محمدقاسمی  1394/5/17


اجرا شده توسط حاج محمود کریمی

شب شهادت حضرت صادق علیه السلام هیئت رایه العباس علیه السلام چیذر


http://media.fotros.ir/Media/Archive/11_Mahe_Shaval/Shahadat_Imam_Sadegh/1394/01_Chizar/940519/02_ma/%5BWWW.FOTROS.IR%5Dma94051901.mp3


  • سائل
  • ۰
  • ۰

تقدیم به امام صادق علیه السّلام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته
خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته

کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
کــ آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته

ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش
---بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته

او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام
با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته

آتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته

هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است
هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته

شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته

بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته

چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون
بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته

سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته

محمدقاسمی


اجرا شده توسط حاج محمود کریمی

روز شهادت حضرت صادق علیه السلام در مسجد حضرت امیر علیه السلام

http://media.fotros.ir/Media/Archive/11_Mahe_Shaval/Shahadat_Imam_Sadegh/1394/02_Masjed_Amir/940520/01_ma/%5BWWW.FOTROS.IR%5Dma94052005.mp3

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا امیر عرب


تقدیم به أمیرالمؤمنین علیه السّلام

آنکه در دفترم از عشق ، غزل ریخته است
باده در جام من از صبح ازل ریخته است

کام این شعر به شیرینی شکّر شده است
بسکه از گوشه ی لبهاش عسل ریخته است

کعبه پیش قدمش خانه تکانی کرده ست ؟
چه قدر روی زمین لات و هُبَل ریخته است

کهکشان دور سرش جای گل لاله و یاس
زهره و مشتری و شمس و زُحل ریخته است

دست بر تیغ دو سر برده و می بینم باز
چه قَـدَر کار سرِ پـیـکِ اَجل ریخته است

احتیاجی به اذان نیست ، مؤذّن خاموش
هر کجا هست علی، خیرالعمل ریخته است

نجفش در نظر اهل دل "عشقْ آباد" است
پیش او آبروی"تاجْ محل" ریخته است

خیرِ محض است علی ، طالب خیرند همه
مِهر او در دل اَقوام و مِـلَـل ریخته است

محمدقاسمی

  • سائل