سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر خانگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یا صاحب الزمان ...

اولین شعر امسالم رو تقدیم کردم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام

به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم ، مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را
 
"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1

  • سائل
  • ۰
  • ۰

یا علی سلام الله علیه

مُسمّطی در ١٨بند

هدیه به محضر حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها و تقدیم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام


دیشب بنا به شعر سرودن ز یار شد
گلواژه های مست پیِ هم قطار شد
دست قلم دخیل به زلف نگار شد
شعرم جنون گرفت وَ بی اختیار شد
ابیات هم به سمت نجف رهسپار شد

رفتم در آستان حرم ایستادم و
پای رواق شاه کرم ایستادم و
چون سروِ تا کمر شده خَم ایستادم و
در محضر خدای دلم ایستادم و
دل در مصاف گیسوی دلدل سوار شد

ای در خدای خود شده ممسوس آمدم
آئینه دار حضرت قدّوس ، آمدم
مستانه وار اگر که به پابوس آمدم
من با اجازه از علیِ طوس آمدم
تمّار شاه طوسم و سر، نذر دار شد

دور و برت مرا ز کرم آشیان بده
بر این گناه کار تو خط امان بده
گاهی ز دور، دست برایم تکان بده
گفتم به کردگار خودت را نشان بده
از چه جمال تو به نظر آشکار شد؟

نوکر اگر که در هوس تاج و تخت بود
کی پابرهنه بود ؟ کجا تیره رَخت بود ؟
شد سهل از عنایت تو هرچه سخت بود
هر کس نداشت حبّ تورا تیره بخت بود
خوشبخت آن دلی که به عشقت دچار شد

از نعره ی تو بند دل شیر هم گُسست
از طرز رزم تو سپر و تیغ کرده مست
دشمن برابر تو به زانو نشسته است
روزیکه در احد زد و شمشیر تو شکست
هدیه به تو ز جانب حق ، ذوالفقار شد

افتاد روی خاک ز پیشانی ات عرق
از خاک گل دمید به جایش طبق طبق
خون سر تو بود اگر سرخ شد فَلَق
برگشته با مداخله ی تیغ تو وَرَق
هرجا که کار لشگر اسلام زار شد

کرده ست روز دشمن خود را سیاهِ شب
آن ساعتی که تیغ علی کرده سر طلب
عمربن عبدود چه کند پیش عبد رب
مأمور قبض روح اگر مانده است عقب
تعداد کُشته های علی بی شمار شد

طوفان شد از خروش تو در بین رزمگاه
از دست پاچگی همه کردند اشتباه
بردند جای قلعه به شمشیر تو پناه
مرحب که بود یک تنه هم رزم یک سپاه
تنها به یک کرشمه ی تیغت شکار شد

وقتی قدم به دوش پیمبر گذاشتی
پا از مقام عرش فراتر گذاشتی
تاج از نبی گرفتی و بر سر گذاشتی
روز غدیر لب چو به ساغر گذاشتی
تقدیم برتو سلطنت روزگار شد

مستی ز ساغر نگه از هرچه بهتر است
مستی که مست تو نشود خاک بر سر است
هر کس خمار چشم علی نیست کافر است
"از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است"
ذکر تو را که گفت طلا خوش عیار شد

کلّ حقیقت است دلا مذهبِ علی
جانم فدای مـسلک خوش مشربِ علی
با چاه بود درد دل هر شبِ علی
حتماً لبت رسیده به جام لبِ علی
رزقت اگر که مستی دنباله دار شد

ای دلربای میکده بر دوش یا علی
ای مظهر خدای خطاپوش یا علی
ای بی تو عرش ساکت و خاموش یا علی
بر طاق آسمان شده منقوش "یاعلی"
گر اینچنین بنای فلک استوار شد

یک قطره از شراب لبت باغ تاک شد
در سرکه ی نجف ، نَفَس مِی هلاک شد
در صحن تو شرابِ نجس نیز پاک شد
تا کعبه سینه اش به هوای تو چاک شد
فرمود مُستجار،حرم، مَستِ جار شد

کوثر نمی ز چشمه ی اشک زلال تو
طوبا و سدره آیتی از اعتدال تو
بیت الحرام چرخ زده دور خال تو
بُتهای کعبه تا بُتشان شد جمال تو
بُتخانه نیز خانه ی پروردگار شد

دنیای پَست با تو و زهرا وفا نکرد
بعد از رسول با وصیَش خوب تا نکرد
حقّ تورا که باطن حقّی ادا نکرد
شهر مدینه دید ، ولی اعتنا نکرد
باغ سپیدِیاس چرا لاله زار شد ؟

نامردمان چو فاطمه رااز ستم زدند
دور زمان و نظم زمین را به هم زدند
مُهر سکوت بر لب تیغ دودم زدند
درقلب ما ملائکه طرح حرم زدند
مولا،که گفته فاطمه ات بی مَزار شد؟

غربت حواله ی پسرت بود،بعدتو
شام گرفتنِ قمرت بود،بعدتو
زینب که نور چشمت ترت بود،بعدتو...
آن سیب سرخ که ثمرت بود،بعدتو
---در قتله گه ز سُمّ ستوران،انار شد

"محمدقاسمی"

  • سائل
  • ۰
  • ۰

بی بی بی حرم ...

عامیانه ای تقدیم به حضرت زهراسلام الله علیها


بسم الله الرّحمٰن الرّحیم

خیلی آروم سر خانومو رو زانوش میکشه
دستاشو با آه سنگینی رو پهلوش میکشه
خانومش دونه های اشکاشو بر میداره و
روی زخم سینه و رو زخم بازوش میکشه

-----------------------------------

گره روسری رو از پیشونیش وا می کنه 
زیر بارون داره زهراشو تماشا می کنه
توی اون صورتی که سه ماه میشه ندیدتش 
همه ی گمشده هاشو علی پیدا می کنه

-----------------------------------

نقطه ی اوج مصیبته وداعِ فاطمه
قاتل شاه ولایته وداعِ فاطمه
کاشکی این ثانیه ها یه خواب زودگذر بودن
ولی خُب عین حقیقته وداعِ فاطمه

-----------------------------------

حرفِ غسل و کفنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف تشییع شدنه امّا چرا نیمه ی شب ؟
حرف شستن تنی که شبیه شبح شده
---از زیر پیرهنه ...امّا چرا نیمه ی شب ؟

----------------------------------

میره خانوم آخه جای فاطمه پیش خداست
داره میره ولی دلواپس حال بچّه هاست
دم گوش شوهرش جوری که هیچ کی نشنوه
میگه وعده مون بالا سر حسین تو قتله گاست

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

زمزمه ای تقدیم به حضرت زهرا سلام الله علیها


بسم الله الرحمن الرحیم

روز آخره داری کار می کنی
روزای خوبمو تکرار می کنی
ولی خانومم بدون با رفتنت
دنیارو رو سرم آوار می کنی

-------------------------

چشمای بسته تو واکن دوباره
نیگا کن چجوری چشمام میباره
هیچ کسی جز غم تو نمی تونه
مرد عالمو به زانو درآره

--------------------------

ای ملیکه ی منه خونه نشین
پاشو از جا پیش شوهرت بشین
از تو مسجد تا در حجره ی تو 
می دونی چند دفعه افتادم زمین ؟

---------------------------

میذاری دست روی بازوت بذارم؟
بچّه ها رو روی زانوت بذارم ؟
کاش می شد قبل سفر به آخرت
مرهمی رو زخم پهلوت بذارم

--------------------------

جوونم داری با قد خم میری
مثه سایه از روی سرم میری
تو مدینه به منه شکسته دل
یه نفر سلام میکرد ، توهم میری ؟

---------------------------

آه سردت علی رو میلرزونه
جیگرم رو رفتنت می سوزونه
کاش میشد دست اجل بجای تو
منو تُوو تابوت تو بخوابونه

محمدقاسمی 94/1/3
  • سائل
  • ۰
  • ۰

یابن الحسن عج

اولین نوشته ی امسال تقدیم به حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام


به گیسوی کسی بستم ، سرِ زلفِ خیالم را
که شیرین می کند یادش، دَمِ تحویل سالم را

سر راهش نشستم مستمندِ أَحسَنُ الحالم
به اُمّیدی که زیباتر کند امسال ، حالم را

هزاران یوسف مصری فدای ماه رویی باد
که شوقش می برد از چاه چشم ، آب زلالم را

چه رزقی بهتر از اشکی که میریزم ز هجرانش
خدایا دم به دم افزون کن این رزق حلالم را

سبویش، آروزیش، خاک کویش راخداوندا
مگیر از من گرفتی گر همه مال و مَنالم را

دخیل شال سبزش می شد آری مطمئن هستم
نمی بستم به زنجیر گنه ، گر دست و بالم را

به وصلش می رسم یا نه ! نمی دانم ، نمی دانم
ولی ای کاش پاسخ میفرستاد این سوالم را

"مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد"
مُعبِّر می کند کِتمان چرا تعبیرِ فالم را ؟

محمدقاسمی 94/1/1
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بهار فاطمی


سال نو میشود امّا دل من غمگین است
غم مادر به خداوند غمی سنگین است

چند وقتی ست که بیگانه شدم با شادی !
اشک می ریزم و این گریه مرا تسکین است

باز هم داغ دل سوخته ام تازه شده
پس عجب نیست اگر پیرُهنم مِشکین است

نُقل و شیرینی نوروز به کامم تلخ است
شوری اشک ولی در غم او شیرین است

بستری سرخ و سفید است، تنی زرد و کبود
آه از این سفره که امسال چنین رنگین است!!!

چهره ی فاطمه نیلی شده ، پس خُرده مگیر
اگر ای شیخ سر و صورت من خونین است

"من اگر جاهل گمراهم اگر اهل طریق
کعبه ام خانه ی زهراست همینم دین است"*

*بیت آخر وامی از فواد کرمانی

"محمّد قاسمی"

سالی سرشار از عافیت ، عزت و معنویّت با چشمهایی همیشه بارانی در هوای حسین فاطمه علیهما السلام پیش روی تان باد.بهارتان نه چهار فصل تان فاطمی...
یاعلی مدد
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

مجنون تمام عمر به لیلا نیاز داشت
دلداده بود پس به دل آرا نیاز داشت

تهمت به پاکدامنی اش کی توان زدن؟
بر ناز یوسفانه ، زلیخا نیاز داشت

بهر رسیدن به تکامل ، ابوالبشر 
آدم اگر چه بود، به حوّا نیاز داشت

با اینکه داشت در نفس خود دم مسیح
عیسیٰ گهی خودش به مداوا نیاز داشت

وقتِ شکاف دادن پهنای رود نیل
حتّیٰ عصا به پنجه ی موسی نیاز داشت

تا نخل انبیاء خدا بارور شود
این سلسله به خلقت طاها نیاز داشت

تاعرش و فرش ، متّصلِ یکدگر شوند
کون و مکان به خواجه ی اسرا نیاز داشت

نورش هبوط کرد و تجلّای نور او
بعد از خودش به حیدر و زهرا نیاز داشت

حیدر به بی نیازی مطلق رسیده بود
زهرا فقط به خالق یکتا نیاز داشت

روحش لطیف و خلقت دنیایی اش لطیف
پس بعد نام "انسیه، حورا" نیاز داشت

معراج ، نام دیگرِ زهراشناسی است
تعریف او به لیلة الأسرا نیاز داشت

عالم نداشت ظرفیت جلوه کردنش
پس جلوه اش به محشر کبری نیاز داشت

مارا خرید بلکه خداآشنا شویم
ورنه کجا به نوکری ما نیاز داشت؟

وقتی که او به حیدر کرّار رو نزد !
دیگر کجا به مردم دنیا نیاز داشت؟

او باردار بود و کسی با خودش نگفت
با وضعِ این چنین به مدارا نیاز داشت

روزی که بود قابله اش شعله های داغ
بانو کجا به فضّه و اسما نیاز داشت؟

پژمرده می شود گل یاس از نسیم صبح
حالا بگو، به حمله ی اعدا نیاز داشت؟؟؟

در کوچه جا نبود ، برای گریز ، شعر
بر پهنه ای به وسعت صحرا نیاز داشت

آتش ، سه ساله را به نوازش گری رسید
روزی که او نوازش بابا نیاز داشت

دیدند شمر قهقهه میزد برابرش
جایی که بر تبسّم سقا نیاز داشت

با گریه ی رقیّه ، رویِ نی به خواب رفت
وقتی علی به نغمه ی لالا نیاز داشت

از شام رفت قافله ، با خود رباب گفت:
او را سپاه زینب کبری نیاز داشت...

محمّدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

عالم پس از داغ تو مادر،بیت الاحزان است
این خانه هم بعد از تو دیگر،بیت الاحزان است

حالا که رفتی با خودم اینگونه می گویم
میخانه ی ساقی کوثر،بیت الاحزان است

از ساعتی که چشم بستی پیش چشم او
قلب علی تا روز محشر،بیت الاحزان است

یعقوب های گریه هستیم از فراقت ، آه
بعد از تو مادر جایِ ما، در بیت الاحزان است

رنگ غمت را از قلم بر خویش می گیرد
حس می کنم این طور، دفتر بیت الاحزان است

در ماتم روی کبودت ، بازویت ، پهلوت
هرجاکه چشمی میشود تَر، بیت الاحزان است

هرجا که یک پروانه شد بی پر شود کوچه
هرجا که شمعی سوخت از سر , بیت الاحزان است

شد شیخ عبّاس قمی ، واعظ ، ردیفِ شعر
امروز حتماً بعدِ منبر، بیت الاحزان است

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

مارا اراده ی تو به این سو کشانده است
یعنی کنار سفره ی زهرا نشانده است

یابن الحسن ؛ پس از غم عظمای مادرت
عیدی برای منتظرانت نمانده است

امسال نیز دست کریمت چو سال قبل
روزی فاطمیّه ی ما را رسانده است

نوروز ماست روز ظهورت ، به عشق توست
عاشق اگر که خانه ی دل را تکانده است

کمتر ز روی مادرتان شرم می کِشد
آن ذاکری که از تو به کَرّات خوانده است

از برکت دعای سحرهای فاطمه ست
در جان شیعه عشق تو ریشه دوانده است

نزدیک تر به وعده ی روز وصال توست
هرکس که اشک در غم زهرا فشانده است

پیش تو ارج و قرب ندارد به زعم ما  
آن واعظی که روضه ی مادر نخوانده است

از رنگ و روی فاطمه پیداست این سخن
"دست اجل به آخر کارش رسانده است"

گرچه نماندنی شده امّا هنوز هــم
چون کوه پای حیدر کرّار مانده است...

"محمد قاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

موج اشکم اگر تلاطم کرد
لب خُشکیده ات ، تبسّم کرد

حرف شش گوشه ات وسط آمد
شاعرت دست و پاش را گُـم کرد

چهره ات چونکه بود گندم گون
سفره ام ، میل نان گندم کرد

دَمِ میخانه ی فرات ، لبم 
میل بوسیدنِ لب خُم کرد

دل خون مرا شرابِ غمت
خاطرآسوده از تألّم کرد

"گریه کن"درغمت تأسّی بر
---چشمهای امام هشتم کرد

از لبش ریخت قطره قطره عسل
آنکه نام تورا تکلّم کرد

"رحمت واسعه"به خاطرتوست
گرخدا بر کسی ترحّم کرد

شمر با چکمه های چرمی خود
چه قَدَر خون به قلب خانـُم کرد

خواهرت پیر شد ز بس که تورا
زیر تیغ عدو تجسّم کرد...

"محمدقاسمی"
  • سائل