سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

سائل

مقبل کسی که بنده اولاد حیدر است ...

۴۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


لب صیّاد من جز ذکر یاحیدر نمی گیرد
هوایی جز هوای عشق او در سر نمی گیرد

من آن مستم که حتّی از خُماری گر بمیرد هم
ز دست هیچ کس غیر از علی ساغر نمی گیرد

شدم حکّاک تا "نادِعلی"بر سنگ بنویسم
که انگشتر به خود نقشی از این خوشتر نمی گیرد

اگر میلیاردها نوکر بگیرد دور حیدر را
یکیشان ، تاج و تخت از حضرت قنبر نمی گیرد

چگونه عاشق و دلبسته ی شاه نجف باشد ؟
کسی که شیر پاک از دامن مادر نمی گیرد

غدیر این راز را افشا نموده ، جز امیـر ما
کسی جای نبی را بر سر منبر نمی گیرد

مُحبّش نوش خواهد کرد از کوثر زمانی که
به جز زَقّوم از دست علی ، کافر نمی گیرد

حکایت همچنان باقیست امّا غافل از اینکه
فضیلتهای عبدش جا به صد دفتر نمی گیرد

سگ اهلی این خانه شود گر سنگ باران هم
"دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد"***
***حافظ شیرازی

محمدقاسمی 1393/11/12
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

"این بارگاه قدس که از عرش برتر است"
"آرامگاه دختر موسی بن جعفر است"

این گنبدِ طلا که چنین برق می زند
خورشید هم ز پرتو نورش ، منّور است

دست دعاست کز دل ایوان درآمده
این دو مناره ای که بلنداش محشر است

در چشم من زُمّرد و دُرّ است یا عقیق
گرچه رواقهاش پر از سنگ مَرمَر است

قم ، نامِ عُشّ آل رسول خداست و
---معصومه صاحب حرم جدّ اطهر است

بوی مَزار گُم شده آورده با خودش
با این حساب مرقد او قبر مادر است

او خواهر امام رضا نه ، که عشق اوست
اصلاً بگو که دار و ندار برادر است

از اشتیاق آمدنش سمت شهر طوس
فهمیده ام امام رضا ، جان خواهر است

مثل برادرش به گمانم که پلک او
زخمی ز فرط گریه بر آقای بی سر است

از یک جهت شبیه رباب است حال او
دائم به یاد خشکی لبهای اصغر است

سَمّ از تنش گرفته توان ، زجر می کشد
در اوج غربت است و نفسهای آخر است

هرچند داغ دیده و هجران کشیده است
صد شکر باز روی سرش ، دست معجر است

"محمدقاسمی"

بیت مطلع از مرحوم سید محمد علی ریاضی یزدی است.
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

سَمّ اثر کرد و تو را عاقبت از پا انداخت
آتش رفتن تو شعله به دلها انداخت

رحلتت نظم زمین را نه فقط بر هم ریخت
رفتنت زلزله در عرش معلّیٰ انداخت

فاطمه بودی و آداب عروجت بانو 
همه را یاد غم حضرت زهرا انداخت

ظاهراً زهر تن مثل گلش را سوزاند
باطناً دوریت از پا پدرت را انداخت

گفت:"أبوها بِفداها"پدرت ، چون او را
روی تو یاد رُخ أُمّ ابیها انداخت

آنکه با نیّــت آتش زدن در آمد
کُشتن فاطمه ها رابه جهان ، جاانداخت

بشکند پنجه ی آن رذل سیه دل که ز خشم
چنگ بر صورت انسیّه ی حورا انداخت
 
کرد قم مقدم پر فیض تو را گُلباران
شام اگر سنگ سوی زینب کبریٰ انداخت

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرّحمن الرّحیم


أُختُ الرّضا شدی
آئینه دار حضرت خیرالنّسا شدی

مانند فاطمه
بانو شما ملیکه ی ارض و سما شدی

قبله اگر رضاست
حق می دهیم اینکه تو قبله نما شدی

قم از تو شد حرم
مشهد شدی مدینه شدی کربلا شدی

بر زخمهای ما
مرهم گذاشتند و تو دارالشّفا شدی

قلب تو غصه داشت
در سنّ کم به داغ پدر مبتلا شدی

اشکت روانه بود
از وقتی از کنار برادر جدا شدی

هجران تمام شد
آخر شهیده گشتی و حاجت روا شدی

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم


عمری ثنای حضرت معصومه کردم
خود را گدای حضرت معصومه کردم
گر سر فدای حضرت معصومه کردم
نذر هوای حضرت معصومه کردم
من بر ضریحش بستم از گریه دخیلی
یا فاطمه روز قیامت ، إشفعی لی

در صحن تو جارو کشیدن آرزوم است
دور و بر گنبد پریدن آرزوم است
سمت حرم با سر دویدن آروزم است
بر آستان بوسی رسیدن آرزوم است
عمری ست که عرض ارادت کردم اینجا
آل محمّـد را زیارت کردم اینجا

شکر خدا که با حرم أُنسم مُدام است
اینجا برایم بهتر از دارالسّلام است
دنیای بی معصومه ، نوکر را حرام است
بی شک بدون لطف تو کارم تمام است
شکر خدا جزئی از این منظومه هستم 
نان و نمک پرورده ی معصومه هستم

جانم فدای این همه لطف و عطایت
جانم فدای دردهایش غصّه هایت
جانم فدای گریه های بی صدایت
جانم فدای ناله ی جانم رضایت
رفتی و بیت النّـور ما بیت العزا شد
قـم در عزایت مثل دشت کربلا شد

دیدند زنهای قمی چشم ترت را
خالی نکردند از جفا دور و برت را
ضجّه زدند و ناله های آخرت را...
امّا مدینه ، آه ، مردم مادرت را...
بر داغ مُحسن مبتلا کردند و رفتند
با سینه ی زخمی رها کردند و رفتند

زهراست بانویی که بازویش شکسته
پشت در افتاده ست و پهلویش شکسته
رویش شده نیلی و ابرویش شکسته
تصویر هم در چشم کم سویش شکسته
امشب اگر ذکر لبم ای وای زهراست
آخر دم معصومه هم ای وای زهراست

"محمدقاسمی"١٣٩٣/١١/١٠
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

در آستان تو حس کرده ام محبّـت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را

خداست شاهد عرضم که در حرم چه قَدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را 

من آمدم به طواف چهارده معصوم
همیشه دیده ام این طور این زیارت را

به نام توست خدا پهن کرده بعد حسن
در آستان کرم ، سفره ی کرامت را

نوشته اند پس از فاطمه پس از زینب
دخیل معجر سبزت حیا و عصمت را

خدا به خواسته ی مادرت نصیبت کرد
به محض آمدنت رتبه ی شفاعت را

نجیب زاده ی موسی بن جعفری و خدا
به خاک پای تو انداخته ، نجابت را

ولیّ نعمت ایران پس از رضا هستی
که داده اند به تو شأنی از ولایت را

علیِّ عالیِ اعلیٰ  ، کریمه ات خوانده ست
کسی نداشته غیر از تو این فضیلت را

"زیارت حرم تو زیارت طوس است"
خود رضاست که فرموده این روایت را

خودت بگو چه بگوید زبان الکن ما ؟
چهارامام بگویند اگر جلالَت را 

هراس نیست غلام تو را ز روز حساب
که دیده درحرمت بارها قیامت را

مقام خادمی ات آرزوی جبریل است
خدا نصیب کند کسب این لیاقت را

شقی نمی شود آن کس که زائرت بشود
چرا که روزی او می کنی سعادت را

اجازه هست به رسم توّسل هر شب
بیان کنم دوسه تا جمله از مصیبت را

به رغم قم که گرفتند احترام از تو
به شام کرد تمام اهل آن جسارت را

تو داغ دیدی و هجران کشیدی امّا ، شکر
ندید چشم تو یک لحظه هم اسارت را

کباب شدجگرم تا به یادآوردم
مخدرّات حرم در زمان غارت را

"محمدقاسمی"
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

حسن یکی ست ، کس دیگری حسن نشود
کسی به غیر حسن ، جان "پنج تن" نشود

چه وقت صلح ،چه وقت قیام، در هر حال
کسی به جز تو امام هُمام من نشود 

به فیض هم سُخنی با خدای خود نرسد
هر آنکه در دل شب با تو هم سُخن نشود

و هم کلام تو بودن نهایتش فیضی ست
که رزق آدم بد بین و بد دهن نشود

چه خوب هست که سهم دل شکسته ی من
به احترام غمت ، غیر سوختن نشود

خدا کند که دگر هیچ مرد مظلومی
شهید در اثر فکر شوم زن نشود

خدا کند که از این خانواده بعد از تو
غریب هیچ کسی کشته در وطن نشود

خدا کند خم گیسوی قاسمت با نعل
میان معرکه ی خون شِکن شِکن نشود

خدا کند که نصیب حسین تشنه جگر
بروی خاک غریبانه پر زدن نشود

خدا کند که اگر چاک چاک شد بدنش
کسی دگر متعرّض به پیرُهن نشود

خداکندکه اگر تیر سهم جسم تو شد
نصیب روضه از این بازتر شدن نشود

حسین دید که شد پاره پیکر و کفنت
بنا گذاشت پس از تو تنش کفن نشود

محمدقاسمی
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

شأن تورا نوشته خداوند ، سروری
شغل مرا به پای تو فرموده ، نوکری

حق می دهم که سر به هوایت شود دلم
حالا که آمدی به زمین محض دلبری

بابای تو علی ست خودت هم حسن، بجاست
گویم ز هر کسی به جهان مُجتباتری

خُلق تو ارث خُلق عظیم محمّد است
خَلقت لطافت است که از نسل مادری

سبقت گرفته است هزاران هزار بار
شیرینی لب تو ز انگور عسکری

با هیبتی که هست تو را بی دلیل نیست
یک عمر درمحاصره ، توی مُعسکری***

هرچند که بنا به مدارا گذاشتی
اعجاز کن که خَلق بفهمند حیدری

تحت شعاع نوری گنبدْطلای توست
خورشید هر طرف که کند نور گستری

در سامرات کثرت سائل عجیب نیست
وقتی که هست عادت تو ذرّه پروری

این یک فضیلت است تورا بس که یا حسن
از صُلب پاکت آمده مولای آخری

خوب است محض خاطر پهلو شکسته ها
دست دعا برای ظهورش برآوری

***مُعسکر(لشگرگاه)

محمدقاسمی 5 بهمن 1393
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرحمن الرحیم

هم سوخت بر حال دلش ، در شعله ها در
هم شعله زد بر جسم و جان ماسوا در

همدست شد دیوار با در بهر یک قتل
ای بی حیا دیوار ، آه ، ای بی وفا در

با حجم خونی که به جا مانده ست بر آن
یعنی خبر دارد ز عمق ماجرا در

حرف دل پردرد زینب بود هر روز
---ای کاش می کندند مسمار تو را ، در

می خورد با شدّت به پهلو و به سینه
واویلتا ، واویلتا ، واویلتا ، در

سی سال دیده اشک خون رنگ علی را
بعد از فراق حضرت خیر النّسا ، در

دیدم تمام خیمه های کربلا سوخت
وقتی میان شعله می زد دست و پا ، در


"محمدقاسمی" 5 بهمن 1393
  • سائل
  • ۰
  • ۰
بسم الله الرّحمن الرّحیم

این روزهای تلخ آخر را تحمّـل کن
حال دل بی تاب حیدر را تحمّـل کن

تو روبه قبله هستی و من رو به تنهایی
پس اشک های سرد همسر را تحمّـل کن

پهلو به پهلو کردنت مشکل تر از قبل است 
آرام باش و زخم بستر را تحمّـل کن

تا لحظه ی تعویض ، با اینکه شکستندش
خونابه های مانده بر در را تحمّـل کن

چون گردنت از کار افتاده ست می گویم
حرکت نکن ، سنگینی سر را تحمّـل کن

گودال اگر رفتی به نفرین وا مکن لب را
دور حسین انبوه لشگر را تحمّـل کن

گیسو پریشان کن ، ولی جان علی ، زهرا
وقتی که می بُــرَّند حنجر را تحمّـل کن

محمدقاسمی 4 بهمن 1393
  • سائل